شمارهٔ ۲۸۷
شبی بر بام ای ماه بلنداختر نمیآیی
ز برج طالع ما تیرهروزان بر نمیآیی
چو رفتی رفت جانم تا شوم احیا چرا هرگز
چراغ کشتهام را شعلهسان بر سر نمیآیی
نخواهم از ره جور و جفا هرگز عنان تابی
که میدانم به سویم از ره دیگر نمیآیی
نیم زان با ضعیفی خوش که ای ترک شکارافکن
پی صیدم ز ننگ این تن لاغر نمیآیی
چه دارم چون صدف غیر کف خاکی عجب نبود
به دستم گر تو ای سنگینبها گوهر نمیآیی
ز گلشن در قفس کن نقل مشتاق آشیان خود
که با سرکشنهالان گلستان بر نمیآیی
اطلاعات
وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
شبی بر بام ای ماه بلنداختر نمیآیی
ز برج طالع ما تیرهروزان بر نمیآیی
هوش مصنوعی: ای ماه بلند و زیبا، امشب بر بام من نمیدرخشی. چرا که تو از دایره خوشبختی ما، که زندگیام را تاریک کرده، دور هستی و نمیتوانی بر ما نور بیفکنی.
چو رفتی رفت جانم تا شوم احیا چرا هرگز
چراغ کشتهام را شعلهسان بر سر نمیآیی
هوش مصنوعی: وقتی که رفتی، جان من هم رفت و من در آرزوی بازگشت تو زنده شوم. پس چرا هرگز به یاد من نمیافتی و روشنایی عشق خود را بر سر من نمینما نی؟
نخواهم از ره جور و جفا هرگز عنان تابی
که میدانم به سویم از ره دیگر نمیآیی
هوش مصنوعی: من هرگز از راه ظلم و ستم پیروی نخواهم کرد، زیرا میدانم که تو هرگز از راه دیگری به سوی من نخواهی آمد.
نیم زان با ضعیفی خوش که ای ترک شکارافکن
پی صیدم ز ننگ این تن لاغر نمیآیی
هوش مصنوعی: نیمی از خوشیام به خاطر ضعفم است، ای ترک! تو که تارک به شکار میزنی، چرا به دنبال صید من نمیآیی؟ من از ننگ این بدن لاغرم نمیتوانم بیایم.
چه دارم چون صدف غیر کف خاکی عجب نبود
به دستم گر تو ای سنگینبها گوهر نمیآیی
هوش مصنوعی: من هیچ چیز دیگری جز یک تکه خاک ندارم، و نباید تعجب کرد اگر نتوانم چیزی با ارزش پیدا کنم، چون تو، ای گران بها، هیچ وقت به من نمیرسی.
ز گلشن در قفس کن نقل مشتاق آشیان خود
که با سرکشنهالان گلستان بر نمیآیی
هوش مصنوعی: از باغی که در قفس هستی، باید داستان عشق به خانهات را بگویی؛ زیرا با چالشهای درختان سرکش گلستان نمیتوانی پیش بروی.