شمارهٔ ۲۸
بود این زخم دیگر کشته تیغ عتابش را
که با اغیار بیند لطفهای بیحسابش را
شکست جام چرخ اولی چه کیفیت توان بردن
از آن ساغر که با خون ساقی آمیزد شرابش را
چه حاصل باشدم جز حسرت نظارهاش گیرم
نماند دستم از کار و کشم بند نقابش را
چه خونریز است یارب شهسوار من که نتواند
بغیر از خون مظلومان کسی گیرد رکابش را
چه جغد آشیان گم کرده گردد کو بکو عاشق
که هر ویرانه در خور نیست احوال خرابش را
مپرس از هجر و حال چشم شب بیدار من کامشب
فسونی خواند تا صبح قیامت بست خوابش را
دلا با من مگو کارت شود به از وفا آخر
چه گل چیدی تو زین گلبن که گیرم من گلابش را
کند کی رحم بر حال دلم مستی که گر سوزد
چو داغ لاله ز آتش برنمیدارد کبابش را
ره و رسم وفا میجویم از طفل نو آموزی
که میآرد بمکتب مدعی از پی کتابش را
چو میداند که شادی مرگ گردم چون رخش بینم
سبب از بهر قتلم چیست یارب اضطرابش را
دریغ از تیره روزان داشت پرتو این مکافاتش
که خط آئینه پنهان کرد در زنگ آفتابش را
ز بس نقد دل و دین را شمرد آسودگی بنگر
چسان مشتان با او پاک کرد آخر حسابش را
اطلاعات
وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
بود این زخم دیگر کشته تیغ عتابش را
که با اغیار بیند لطفهای بیحسابش را
هوش مصنوعی: این زخم ناشی از محبت او آنچنان عمیق شده که دیگر نمیتوانم تحمل کنم. او با بیتوجهی به من، لطفهای بیشمارش را به دیگران نشان میدهد.
شکست جام چرخ اولی چه کیفیت توان بردن
از آن ساغر که با خون ساقی آمیزد شرابش را
هوش مصنوعی: شکست اولین جام شراب به چه صورت است، وقتی که آن ساغر با خون ساقی مخلوط شود و شرابش را تغییر دهد؟
چه حاصل باشدم جز حسرت نظارهاش گیرم
نماند دستم از کار و کشم بند نقابش را
هوش مصنوعی: هیچ فایدهای برایم جز احساس حسرت بر سر دیدن او نیست. اگر دستم از کار بیفتد، نمیتوانم پوشش او را کنار بزنم.
چه خونریز است یارب شهسوار من که نتواند
بغیر از خون مظلومان کسی گیرد رکابش را
هوش مصنوعی: دلایل زیادی وجود دارد که نشان میدهد شهسوار من بسیار سختدل و بیرحم است، زیرا او تنها با خون مظلومان میتواند بر زین اسبش بنشیند و غیر از این را نمیپذیرد.
چه جغد آشیان گم کرده گردد کو بکو عاشق
که هر ویرانه در خور نیست احوال خرابش را
هوش مصنوعی: شخصی که عاشق است، در جست و جوی معشوق خود مانند جغدی میماند که آشیانش را گم کرده است. او به دنبال جاهایی میگردد که شاید شایسته حال خراب و پریشانش باشد، اما هیچکجا را نمییابد که به وضعیت ناامید کنندهاش آید.
مپرس از هجر و حال چشم شب بیدار من کامشب
فسونی خواند تا صبح قیامت بست خوابش را
هوش مصنوعی: از هجران و وضعیت چشمانم که در شب بیدارند، نپرس. امشب فریاد عجیبی برآوردم که تا صبح قیامت، خواب آنها را میگیرد.
دلا با من مگو کارت شود به از وفا آخر
چه گل چیدی تو زین گلبن که گیرم من گلابش را
هوش مصنوعی: ای دل، با من سخن نگو که کار تو بهتر از وفا نیست. آخر چه گلی را از این باغ چیدی که من اکنون گلاب آن را بگیرم؟
کند کی رحم بر حال دلم مستی که گر سوزد
چو داغ لاله ز آتش برنمیدارد کبابش را
هوش مصنوعی: به این معناست که کسی به وضعیت دلbroken من توجه نمیکند. حالتی که اگر مثل داغ یک لاله بسوزد، آتش نمیتواند کبابش را از بین ببرد.
ره و رسم وفا میجویم از طفل نو آموزی
که میآرد بمکتب مدعی از پی کتابش را
هوش مصنوعی: من در جستجوی اصول و شیوههای وفاداری هستم از کودکی که تازه به مکتب رفته و ادعای دانایی دارد، در حالی که هنوز کتابش را به همراه دارد.
چو میداند که شادی مرگ گردم چون رخش بینم
سبب از بهر قتلم چیست یارب اضطرابش را
هوش مصنوعی: وقتی میدانم که مرگم نزدیک است و هر بار که صورت او را میبینم، دلیلی برای کشتن خودم پیدا میکنم. ای خدا، این بیقراریام را چه کنم؟
دریغ از تیره روزان داشت پرتو این مکافاتش
که خط آئینه پنهان کرد در زنگ آفتابش را
هوش مصنوعی: آهسته و غمگین، میتوان گفت که افراد بدشانس، در نتیجه کارهایشان، نور و روشنی خود را از دست میدهند و رسواییهایشان آنچنان عمیق است که حتی حقیقت وجودشان در تابش آفتاب هم مخفی میماند.
ز بس نقد دل و دین را شمرد آسودگی بنگر
چسان مشتان با او پاک کرد آخر حسابش را
هوش مصنوعی: به دلیل اینکه دل و ایمان را بهخوبی محاسبه کرده و سنجیده، حالا به آرامش رسیده است. نگاه کن چگونه او با تلاش و سختکوشی، در نهایت همهچیز را از خود پاک کرد و حسابش را واضح و روشن نمود.