گنجور

شمارهٔ ۲۶۵

نی طاقت وصلت مرا نه صبر در هجران تو
وصلت بلا هجرت بلا ای من بلاگردان تو
در یکدگر افتاده‌اند از بس شهیدان هر طرف
جای تپیدن کی بود بر کشته در میدان تو
تنها نه من گشتم خراب از جلوه مستانه‌ات
چون سیل باشد هر قدم بس خانه‌ها ویران تو
عید است و در خون می‌تپد از حسرت تیغت دلم
برخیز و قربان کن مرا ای جان و دل قربان تو
گردم گرفته دامنت امدادی ای باد صبا
شاید به دامانی رسم دست من و دامان تو
لب‌تشنه تا کی داریم بس قطره این دانه را
ای ابر رحمت سوختم از حسرت باران تو
زاندوه بیرون گشته‌ام یارب درین میدان بود
تیغ قضا خونریزتر یا خنجر مژگان تو
گر سر به تیغش افکنی حاشا ز حکمت سرکشد
مشتاق دارد چون قلم سر بر خط فرمان تو
زینگونه چون صرصر بود گر ترکتاز جلوه‌ات
دانم چو گرد آخر روم بر باد از جولان تو

اطلاعات

وزن: مستفعلن مستفعلن مستفعلن مستفعلن (رجز مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

نی طاقت وصلت مرا نه صبر در هجران تو
وصلت بلا هجرت بلا ای من بلاگردان تو
هوش مصنوعی: نه توانایی تحمل وصال تو را دارم و نه توانایی صبر در فراق تو. وصال با تو برای من سختی و دشواری دارد، و دوری از تو نیز برایم دشوار است، ای کسی که تمام دردها و مشکلاتم به خاطر توست.
در یکدگر افتاده‌اند از بس شهیدان هر طرف
جای تپیدن کی بود بر کشته در میدان تو
هوش مصنوعی: در هر طرف شهیدان به قدری زیاد هستند که دیگر جایی برای تپیدن و زنده ماندن باقی نمانده است. در این میدان، دیگر چه زمانی برای جان دادن بر کشته‌ها وجود دارد؟
تنها نه من گشتم خراب از جلوه مستانه‌ات
چون سیل باشد هر قدم بس خانه‌ها ویران تو
هوش مصنوعی: تنها من نیستم که از زیبایی‌های جذابت خراب شدم، چون هر قدمی که برمی‌دارم مثل سیل ویرانگر است و خانه‌ها را خراب می‌کند.
عید است و در خون می‌تپد از حسرت تیغت دلم
برخیز و قربان کن مرا ای جان و دل قربان تو
هوش مصنوعی: عید است و دل من از حسرت تیغ تو پر از غم است. بلند شو و به قربانی من تبدیل شو، ای جان و دل، من هم برای تو قربانی می‌شوم.
گردم گرفته دامنت امدادی ای باد صبا
شاید به دامانی رسم دست من و دامان تو
هوش مصنوعی: ای باد صبا، بر من رحم کن و کمک کن تا به دامن تو برسم، شاید با این کمک دست من به دامان تو برسد.
لب‌تشنه تا کی داریم بس قطره این دانه را
ای ابر رحمت سوختم از حسرت باران تو
هوش مصنوعی: لب‌هایمان تشنه است و مدت زیادی است که انتظار باران را می‌کشیم. ای ابر رحمت، من از حسرت باران تو سوخته‌ام.
زاندوه بیرون گشته‌ام یارب درین میدان بود
تیغ قضا خونریزتر یا خنجر مژگان تو
هوش مصنوعی: از غم بیرون آمده‌ام، ای کاش در این میدان سرنوشت، تیغ قضا خونین‌تر بود یا چنگال مژگان تو.
گر سر به تیغش افکنی حاشا ز حکمت سرکشد
مشتاق دارد چون قلم سر بر خط فرمان تو
هوش مصنوعی: اگر جان خود را هم به چنگ او بسپاری، این کار از حکمت دور نیست. او همواره عاشق خواهد بود، مانند قلمی که بر روی خط فرمان تو می‌نویسد.
زینگونه چون صرصر بود گر ترکتاز جلوه‌ات
دانم چو گرد آخر روم بر باد از جولان تو
هوش مصنوعی: آن‌چنان که تو نمایان می‌شوی، اگر تو را چون طوفان بشناسم، و در آخر، از تأثیر تو به حالتی می‌رسم که بر باد می‌روم.