گنجور

شمارهٔ ۲۶۰

زندگر تیغ و ریزد خون من عین مراد است این
خوشم با جور ظلم او که عدلست آن و داد است این
زاشک و آه خود سرگشته‌ام در بحر و بر دایم
منم خاشاک و گردابست آن و گردباد است این
نجات از بحر غم در سینه‌ام از آه میجوید
که پندارد دلم کشتیست آن باد مراد است این
نه ابرویست و نه مژگان خدنگست این کمانست آن
نه مویست و نه روشامست آن و بامداد است این
دل و جانم مگر دارند فکر هجر و وصل او
که امشب در سرای تن غمین است آن و شاد است این
بعقل آرد کسی کز عشق بهر چاره‌جوئی رو
زهی نادان که شاگرد است آن و استاد است این
خوشم مشتاق زین پس با جفایش گر کند با من
ستم بسیار و لطف اندک مست آن و زیاد است این

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

زندگر تیغ و ریزد خون من عین مراد است این
خوشم با جور ظلم او که عدلست آن و داد است این
هوش مصنوعی: زندگی با سختی‌هایش و ریختن خون من برای من مانند آرزو و خواسته‌ام است. این که من از ظلم او خوشنودم، به این دلیل است که او در واقع عدل و انصاف را در پس این ظلم خود دارد.
زاشک و آه خود سرگشته‌ام در بحر و بر دایم
منم خاشاک و گردابست آن و گردباد است این
هوش مصنوعی: از درد و غم خود، در دریای اشتیاق سرگردانم. همچنان که یک تکه خاشاک در آب در گرداب ناپایدار غرق شده است و طوفانی که در آن می‌وزد، مرا به شدت می‌لرزاند.
نجات از بحر غم در سینه‌ام از آه میجوید
که پندارد دلم کشتیست آن باد مراد است این
هوش مصنوعی: آزاد شدن از درد و غم در دل من، از طریق آه و ناله‌ای که می‌زنم به دست می‌آید، زیرا این احساس به من می‌گوید که دل من مانند یک کشتی است که در دریای آرزوها در حال حرکت است.
نه ابرویست و نه مژگان خدنگست این کمانست آن
نه مویست و نه روشامست آن و بامداد است این
هوش مصنوعی: این جمله اشاره به زیبایی و جذابیت دارد. ابروها و مژه‌ها در اینجا به گونه‌ای توصیف شده‌اند که بیشتر به کمان و تیر شبیه‌اند و زیبایی شخص را به تصویری از یک کمان که گلوله‌ای را در خود می‌فشارد، تشبیه کرده است. همچنین، موها و چهره نیز به شیوه‌ای شاعرانه توصیف شده‌اند که به نظر می‌رسد در زمان بامداد و روشنایی صبح، جلوه‌ای خاص پیدا می‌کنند. به طور کلی، این توصیفات به زیبایی طبیعی و سحرآمیز یک فرد اشاره دارند.
دل و جانم مگر دارند فکر هجر و وصل او
که امشب در سرای تن غمین است آن و شاد است این
هوش مصنوعی: دل و جانم نکند به فکر جدایی و دیدار او باشند، در حالی که امشب آن دل غمگین است و این دل خوشحال.
بعقل آرد کسی کز عشق بهر چاره‌جوئی رو
زهی نادان که شاگرد است آن و استاد است این
هوش مصنوعی: کسی که به خاطر عشق به دنبال چاره‌جویی است، به عقل خود دست نمی‌یابد. چه نادان است کسی که به چنین فردی که در عشق غرق است، درس می‌دهد، در حالی که او خود در واقع شاگرد است و عشق، معلمش.
خوشم مشتاق زین پس با جفایش گر کند با من
ستم بسیار و لطف اندک مست آن و زیاد است این
هوش مصنوعی: من از این که با طرز رفتار او سر و کار دارم خوشحالم، حتی اگر با من بدی کند و محبتش کم باشد، چون در دل به آن جذب شده‌ام و این حالت برایم لذت‌بخش است.