شمارهٔ ۲۵۵
ای ز جورت دل عشاق به خون غوطهزنان
لالهزاری سر کوی تو ز خونینکفنان
نه ز مردیست که بر قلب ضعیفان تازد
بشکند آنکه به یک حمله صف صفشکنان
خاتمی را که جز انگشت سلیمان نسزد
کی توان دید خدایا به کف اهرمنان
وای بر مور در آن عرصه که چون نقش قدم
از لگدکوب شود سرمه تن پیلتنان
ای خدا طالع پیراهنی آخر تا چند
سوزم از شوق همآغوشی سیمینبدنان
داردم بیلب و داغ سیهروزی خویش
دیدن خال به کنج لب شیریندهنان
زاهدانت به خدا راه نمایند اگر
کس به منزل رسد از رهبری راهزنان
بر در میکده آن سر به چه کارت آید
کز ارادت ننهی در قدم برهمنان
به چهسان از در میخانه کشم پا مشتاق
که نباشد به جز این در وطن بیوطنان
اطلاعات
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
ای ز جورت دل عشاق به خون غوطهزنان
لالهزاری سر کوی تو ز خونینکفنان
هوش مصنوعی: ای تو که وجودت برای عاشقان، مانند نعمت و روشنایی است و دلهای آنها را به شدت تحت تاثیر قرار میدهد، در کوی تو، زمین پر از گلهای لالهای است که به رنگ خون کسانی است که به عشق تو جان خود را فدای کردهاند.
نه ز مردیست که بر قلب ضعیفان تازد
بشکند آنکه به یک حمله صف صفشکنان
هوش مصنوعی: این بیت اشاره به این دارد که قدرت واقعی در این نیست که بر ضعیفان بتازی و آنها را شکست بدهی. بلکه کسی که میتواند در یک لحظه صفوف دشمنان را بشکند، نشان دهندهی یک شجاعت و توانایی واقعی است. قدرت میتواند در موقعیتهای دشوار و در برابر چالشها مورد آزمایش قرار گیرد.
خاتمی را که جز انگشت سلیمان نسزد
کی توان دید خدایا به کف اهرمنان
هوش مصنوعی: در این شعر به این نکته اشاره شده که انگشتری خاص و ارزشمند، تنها به سلیمان نبی تعلق دارد و نمیتوان انتظار داشت که کسی دیگر چنین چیزی را داشته باشد. این جمله حاکی از یکتایی و اصالت در وجود یک چیز خاص است و یادآور میشود که نظیر آن را نمیتوان در دست کسانی که سزاوار آن نیستند، دید. به نوعی، شاعر به قدرت و حاکمیت الهی اشاره میکند که تنها شایستهی افراد خاص و دارای صلاحیت است.
وای بر مور در آن عرصه که چون نقش قدم
از لگدکوب شود سرمه تن پیلتنان
هوش مصنوعی: آه و افسوس بر مورچهای که در آن میدان زیر پاهای فیلها له میشود، همچنان که رد پاها به خاک میافتد.
ای خدا طالع پیراهنی آخر تا چند
سوزم از شوق همآغوشی سیمینبدنان
هوش مصنوعی: ای خدا، تا کی باید به خاطر عشق و آرزوی وصال با زیباییهای سیمین بدنان، در دل آتش شوق بسوزم؟
داردم بیلب و داغ سیهروزی خویش
دیدن خال به کنج لب شیریندهنان
هوش مصنوعی: من بدون لب و با دلشکستگی روزگار تیرهام، فقط میتوانم نگاه کنم به نشانهای بر لبهای شیرین کسانی که دلم را بردهاند.
زاهدانت به خدا راه نمایند اگر
کس به منزل رسد از رهبری راهزنان
هوش مصنوعی: زاهدان و پارسایان به خداوند هدایت میکنند، اما اگر کسی به منزل و مقصد درست برسد، این نتیجه رهبری و راهنمایی افرادی است که خودشان در مسیر طعمه دزدان و فریبکاران قرار دارند.
بر در میکده آن سر به چه کارت آید
کز ارادت ننهی در قدم برهمنان
هوش مصنوعی: اگر در میکده هستی، سر چه کاری به آنجا میکنی؟ چون عشق و ارادت را نادیده نمیگیری و در برابر دیگران خود را کوچک نمیکنی.
به چهسان از در میخانه کشم پا مشتاق
که نباشد به جز این در وطن بیوطنان
هوش مصنوعی: چطور میتوانم از در میخانه خارج شوم در حالی که هیچ جایی به جز این در برای من وجود ندارد و به نوعی بیوطن هستم؟