گنجور

شمارهٔ ۲۵۱

گر ز تن جانم و از سینه دل آید بیرون
تخم مهرت کیم از آب و گل آید بیرون
گر مرا ریشه جان ز آب و گل آید بیرون
مهر جور تو مبادم ز دل آید بیرون
عشق جرمیست که در روز قیامت از خاک
این گنه هر که ندارد خجل آید بیرون
عهد من گر گسلد یار دلم ممکن نیست
کز کف آن بت پیمان‌گسل آید بیرون
حذر از آه من سوخته جان کن کاتش
بارد ابری که ز دریای دل آید بیرون
هست دنیا چو خرابات که شد هر که در آن
داخل از کرده خود منفعل آید بیرون
چه عجب زین دل پرجوش که چون عقد گهر
اشکم از دیده بهم متصل آید بیرون
کی تواند رهد از قید خودی خود مشتاق
مگر از خویش بامداد دل آید بیرون

اطلاعات

وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

گر ز تن جانم و از سینه دل آید بیرون
تخم مهرت کیم از آب و گل آید بیرون
هوش مصنوعی: اگر روح من از جسمم و دل من از سینه‌ام خارج شود، احساس عشق تو همچون دانه‌ای از آب و گل به دنیا خواهد آمد.
گر مرا ریشه جان ز آب و گل آید بیرون
مهر جور تو مبادم ز دل آید بیرون
هوش مصنوعی: اگر از آب و گل این دنیا به وجود بیایم و روح من از این ریشه‌ها جدا شود، هرگز نخواهم گذاشت محبت تو از دل‌ام خارج شود.
عشق جرمیست که در روز قیامت از خاک
این گنه هر که ندارد خجل آید بیرون
هوش مصنوعی: عشق یک گناه است که در روز قیامت، هر کسی که این گناه را نداشته باشد، با افتخار و بدون شرمندگی از خاک برمی‌خیزد.
عهد من گر گسلد یار دلم ممکن نیست
کز کف آن بت پیمان‌گسل آید بیرون
هوش مصنوعی: اگرچه معشوقم ممکن است عهد و پیمان را بشکند، اما هرگز از دل من خارج نمی‌شود و همیشه در قلبم جای دارد.
حذر از آه من سوخته جان کن کاتش
بارد ابری که ز دریای دل آید بیرون
هوش مصنوعی: مراقب باران اشک من باش، زیرا که آتشی سوزان در دل من وجود دارد که می‌تواند انفجار کند.
هست دنیا چو خرابات که شد هر که در آن
داخل از کرده خود منفعل آید بیرون
هوش مصنوعی: دنیا مانند یک میخانه است که هر کس به آن وارد شود، تحت تأثیر کارهایی که کرده، به بیرون می‌رود.
چه عجب زین دل پرجوش که چون عقد گهر
اشکم از دیده بهم متصل آید بیرون
هوش مصنوعی: عجب است که دل پرشور من، مانند گوهری که درخشان و زیباست، اشک‌هایم را از چشمانم بیرون می‌ریزد و به هم می‌پیوندد.
کی تواند رهد از قید خودی خود مشتاق
مگر از خویش بامداد دل آید بیرون
هوش مصنوعی: کدام انسانی می‌تواند از وابستگی‌ها و محدودیت‌های خود فرار کند، مگر آنکه در دلش شوقی پدید آید و بتواند به دوران جدیدی گام نهد؟