شمارهٔ ۲۵
نگیرد دل قرار از تاب تب بیمار هجران را
مگر آن دم که بیند روی جانان و دهد جان را
نبودش جا به غیر از دامن یعقوب و حیرانم
که یوسف چون کشید آزار چاه و رنج زندان را
شمار کشتگان وادی عشق از که میآید
که در خون کاروانی خفته هر گام این بیابان را
شب عاشق بپایان گو میا کز حسرت عشقت
ز هم فرقی نباشد صبح وصل و شام هجران را
شود ممتاز کی عشق از هوی در کشوری کآنجا
نباشد فرق چاک سینه و چاک گریبان را
بدان آشفته حالی روز خویش از شورش کشتی
رسانیدم به پایان کاهل کشتی روز طوفان را
دو شهر آن مه ز وصل و هجر خود دارد که جا باشد
در آن جانهای آباد و درین دلهای ویران را
ز تیغ جورت آن سرها که در هر وادی افتاده
شماری گر توانی بشمری ریگ بیابان را
به دیگر بلبلان مشتاق را ای گل چه میسنجی
که باشد نغمه رنگارنگ این مرغ خوشالحان را
اطلاعات
وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
نگیرد دل قرار از تاب تب بیمار هجران را
مگر آن دم که بیند روی جانان و دهد جان را
هوش مصنوعی: دل هیچ آرامی نخواهد داشت از شدت دلتنگی و دوری، مگر زمانی که چهره معشوق را ببیند و جانش را فدای او کند.
نبودش جا به غیر از دامن یعقوب و حیرانم
که یوسف چون کشید آزار چاه و رنج زندان را
هوش مصنوعی: بجز دامن یعقوب، جایی ندارم و نمیدانم یوسف چه طور آزار چاه و زجر زندان را تحمل کرد.
شمار کشتگان وادی عشق از که میآید
که در خون کاروانی خفته هر گام این بیابان را
هوش مصنوعی: عشق قربانیان زیادی دارد و کسی نمیداند که تعداد آنها چقدر است، زیرا در هر قدم این راه، گروهی از عاشقان به خاک افتادهاند.
شب عاشق بپایان گو میا کز حسرت عشقت
ز هم فرقی نباشد صبح وصل و شام هجران را
هوش مصنوعی: ای شب عاشق! بگو که نرود و نپرس، زیرا حسرت عشق تو باعث میشود که صبح وصل و شب دوری هیچ فرقی نکنند.
شود ممتاز کی عشق از هوی در کشوری کآنجا
نباشد فرق چاک سینه و چاک گریبان را
هوش مصنوعی: عشق از هوس جدا میشود در کشوری که در آن، تفاوتی بین زخم دل و زخم ظاهر وجود نداشته باشد.
بدان آشفته حالی روز خویش از شورش کشتی
رسانیدم به پایان کاهل کشتی روز طوفان را
هوش مصنوعی: من از وضعیت آشفته و بینظمی روزگار خودم که مانند طوفان بود، با تلاش و کوشش به یک نقطه پایانی رسیدم، در حالی که افرادی بیتفاوت و سستعزم، در برابر این طوفان تسلیم میشوند.
دو شهر آن مه ز وصل و هجر خود دارد که جا باشد
در آن جانهای آباد و درین دلهای ویران را
هوش مصنوعی: دو شهری که آن ماه در اتصال و جدایی خود دارد، جایی است که جانهای پرطراوت در آن زندگی میکنند و دلهای ویران در این مکان حضور دارند.
ز تیغ جورت آن سرها که در هر وادی افتاده
شماری گر توانی بشمری ریگ بیابان را
هوش مصنوعی: از ضرب تیغ تو، آن سرهایی که در هر جایی افتادهاند، اگر بتوانی، مثل دانههای ریز بیابان بشمار.
به دیگر بلبلان مشتاق را ای گل چه میسنجی
که باشد نغمه رنگارنگ این مرغ خوشالحان را
هوش مصنوعی: ای گل، تو چه نیازی به مقایسه داری؟ دیگر بلبلان همچنین انتظار دارند، اما نغمههای زیبا و متنوع این پرنده خوشصدا را نمیتوان با آنها سنجید.