شمارهٔ ۲۴
بیتو مرگ آسوده سازد اضطراب دل مرا
آنچه گردابست عالم را بود ساحل مرا
ناید از دستم گشاد عقدهای دل که هست
ناخنم سست و هزاران عقده مشکل مرا
در محیط عشق کز وی نیست امید نجات
این بسم کز دورافتد چشم بر ساحل مرا
برنخوردم زآنچه در کشت محبت کاشتم
کز زمین تارست رزق برق شد حاصل مرا
روز و شب اکنون بپویم در رهت کی دیده کس
رسته از رنج ره و آسوده در منزل مرا
بر تنم زخمی نه و غلطم بخون دیدی چسان
کشت از تیغ تغافل عاقبت قاتل مرا
نیستم پروانه کایم از چراغان در سماع
شعله رخساری به از صد شمع در محفل مرا
نیست ممکن در محبت اوج گیرد کوکبم
جز شبی کاید فرود آن ماه در منزل مرا
هرگزم نشکفت از وصلت گلی بعد از وفات
جز گل حسرت دمد آیا چه گل از گل مرا
آه تا کی با رقیبان میکشی وز تاب می
خون چکد از رخ ترا و خون چکد از دل مرا
گرنه از محمل نشینم تنگ دل مشتاق چیست
چون جرس این ناله زار از پی محمل مرا
اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
بیتو مرگ آسوده سازد اضطراب دل مرا
آنچه گردابست عالم را بود ساحل مرا
هوش مصنوعی: بغیر از تو، مرگ میتواند دلم را آرام کند. هر چیزی که در این دنیا وجود دارد، برای من به مانند ساحلی است که از گرداب و مشکلات زندگی نجاتم میدهد.
ناید از دستم گشاد عقدهای دل که هست
ناخنم سست و هزاران عقده مشکل مرا
هوش مصنوعی: دل من پر از مشکلات و گرههای عاطفی است و نمیتوانم این مشکلات را به سادگی حل کنم. قدرت و استحکام من در این زمینه کافی نیست و هر لحظه ممکن است که این بندها و گرهها از دستم رها شوند.
در محیط عشق کز وی نیست امید نجات
این بسم کز دورافتد چشم بر ساحل مرا
هوش مصنوعی: در فضای عشق، هیچ امیدی به نجات وجود ندارد، زیرا اگر از دور دیدگانم به ساحل بیفتد، دور میشوم.
برنخوردم زآنچه در کشت محبت کاشتم
کز زمین تارست رزق برق شد حاصل مرا
هوش مصنوعی: من از آنچه در باغ عشق خود کاشته بودم نتیجهای نگرفتم؛ چون از زمین تاریک، برکت و میوهای برای من به دست نیامد.
روز و شب اکنون بپویم در رهت کی دیده کس
رسته از رنج ره و آسوده در منزل مرا
هوش مصنوعی: من روز و شب در جستجوی تو هستم. هیچکس را نمیبینم که از رنج و سختیهای راه رهایی یافته باشد و در خانهای آسوده زندگی کند.
بر تنم زخمی نه و غلطم بخون دیدی چسان
کشت از تیغ تغافل عاقبت قاتل مرا
هوش مصنوعی: من زخمی بر روی بدنم دارم و در حالی که غرق در خونم هستم، ببین که چگونه تیغ نادیدهانگاری، در نهایت جان مرا گرفت.
نیستم پروانه کایم از چراغان در سماع
شعله رخساری به از صد شمع در محفل مرا
هوش مصنوعی: من مانند پروانهای نیستم که از نور چراغ به وجد بیایم؛ زیبایی چهرهام به مراتب بیشتر از صد شمع در محفل است.
نیست ممکن در محبت اوج گیرد کوکبم
جز شبی کاید فرود آن ماه در منزل مرا
هوش مصنوعی: در محبت او، رسیدن به اوج ممکن نیست، مگر این که شب به من نزول کند و آن ماه به خانهام بیاید.
هرگزم نشکفت از وصلت گلی بعد از وفات
جز گل حسرت دمد آیا چه گل از گل مرا
هوش مصنوعی: هرگز در زندگیام بعد از مرگ، شادی و زیباییای شبیه به وصال با گلی را تجربه نکردم، جز حسرتی که مانند گلی با طراوت از درون من جوانه میزند. چه گل از گل، به جز این حسرت، میتواند مرا خوشحال کند؟
آه تا کی با رقیبان میکشی وز تاب می
خون چکد از رخ ترا و خون چکد از دل مرا
هوش مصنوعی: آه، تا کی باید با حریفان بجنگم و از شدت درد، اشکهای من از چهرهات و خون من از دل من بریزد؟
گرنه از محمل نشینم تنگ دل مشتاق چیست
چون جرس این ناله زار از پی محمل مرا
هوش مصنوعی: اگر از مرکب پیاده شوم و دل تنگ و مشتاق بمانم، چه فایده دارد؟ همانطور که صدای زنگ مینالد، من نیز از دوری او ناله میزنم.