گنجور

شمارهٔ ۲۴۳

شب هجران سرآمد آمدی روز وصالست این
من و وصل تو می‌بینم بخوابت یا خیالست این
چو نبود بر درخت آرزوی کهنه و نو را
چه حاصل گر کهن نخلست آن ور نونهالست این
گذشتم از می صافی ز خون پیمانه پر کردم
که بر دردی کش عشقت حرامست آن حلالست این
مکن صورت‌پرستی گر نخواهی در بلا افتی
که دام و دانه‌اند اینها نه زلفست آن نه خالست این
تو زاهد باش جویای ورع بر ما مزن طعنه
نمیخواهیم ما جز عشق اگر نقص ار کمالست این
حدیث دوزخ و جنت که گوید واعظ شهرت
اشارت از فراقست آن بشارت از وصالست این
برویش هرکه چشم افکند و دید ابروی او گفتا
نه آن روی و نه این ابروست ما هست آن هلالست این
گرآئی سوزم از شوق ارنیائی میرم از حسرت
نه تاب وصلم و نه طاقت هجران چه حالست این
زبان بوالهوس به زین زبان صد ره که من دارم
که گاه عرض مطلب بی‌درنگست آن و لالست این
توانم مردن اما بیتو یکدم صبر نتوانم
که بیتاب غمت را ممکن است آن و محالست این
دلم از ناله‌ی مشتاق خون شد، بلبلی هرگز
به این زاری نمی‌نالد چه مرغ عجزنالست این

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

شب هجران سرآمد آمدی روز وصالست این
من و وصل تو می‌بینم بخوابت یا خیالست این
هوش مصنوعی: شب جدایی به پایان رسید و روز وصال آغاز شده است. اکنون که به وصالت رسیده‌ام، نمی‌دانم که این دیدار واقعی است یا فقط خواب و خیال است.
چو نبود بر درخت آرزوی کهنه و نو را
چه حاصل گر کهن نخلست آن ور نونهالست این
هوش مصنوعی: اگر بر درخت، آرزوی‌های قدیمی و جدید وجود نداشته باشد، چه فایده‌ای دارد، حتی اگر آن طرف نخل کهنه باشد و این طرف نهال جوان؟
گذشتم از می صافی ز خون پیمانه پر کردم
که بر دردی کش عشقت حرامست آن حلالست این
هوش مصنوعی: از شراب خالص گذشتم و پیاله را از خون پر کردم، زیرا بر دردکشی که عاشق توست، نوشیدن این حرام است و آن حلال.
مکن صورت‌پرستی گر نخواهی در بلا افتی
که دام و دانه‌اند اینها نه زلفست آن نه خالست این
هوش مصنوعی: هیچ‌گاه به زیبایی‌های ظاهری اهمیت نده، زیرا اگر به آنچه که در ظاهر است وابسته شوی، ممکن است دچار مشکلاتی شوی؛ زیرا این‌ها تنها فریب‌ها و تله‌هایی هستند که به هیچ‌وجه به واقعیات درونی انسان مرتبط نیستند.
تو زاهد باش جویای ورع بر ما مزن طعنه
نمیخواهیم ما جز عشق اگر نقص ار کمالست این
هوش مصنوعی: ای زاهد، تو که در جست‌وجوی پرهیزکاری هستی، به ما طعنه نزن. ما به جز عشق هیچ چیز دیگر نمی‌خواهیم، و اگر عشق به نظر کمبود یا نقصی به حساب بیاید، ما آن را کمال می‌دانیم.
حدیث دوزخ و جنت که گوید واعظ شهرت
اشارت از فراقست آن بشارت از وصالست این
هوش مصنوعی: واعظ درباره جهنم و بهشت سخن می‌گوید، ولی آنچه که می‌گوید تنها اشاره‌ای به جدایی و دوری است، در حالی که خوشحالی و بشارت در پیوند و نزدیکی است.
برویش هرکه چشم افکند و دید ابروی او گفتا
نه آن روی و نه این ابروست ما هست آن هلالست این
هوش مصنوعی: هر کسی که به او نگاه کند و ابروی او را ببیند، می‌گوید که نه این چهره زیباست و نه این ابروها، بلکه ما آن هلالی را می‌بینیم که وجود دارد.
گرآئی سوزم از شوق ارنیائی میرم از حسرت
نه تاب وصلم و نه طاقت هجران چه حالست این
هوش مصنوعی: اگر بیایی، با شوقی که دارم می‌سوزم، و اگر نیایی، از حسرت می‌میرم. نه توانایی تحمل وصال تو را دارم و نه تاب دوری‌ات را. حال من چه حالتی است!
زبان بوالهوس به زین زبان صد ره که من دارم
که گاه عرض مطلب بی‌درنگست آن و لالست این
هوش مصنوعی: زبان فاسد و ناپاک به اندازه‌ای که من می‌توانم بیان کنم، ظرفیت‌های بیشتری دارد، زیرا گاهی اوقات من بدون درنگ موضوع را مطرح می‌کنم، در حالی که این زبان بی‌فایده است و نمی‌تواند چیزی بگوید.
توانم مردن اما بیتو یکدم صبر نتوانم
که بیتاب غمت را ممکن است آن و محالست این
هوش مصنوعی: می‌توانم بمیرم، اما نمی‌توانم حتی یک لحظه بدون تو صبر کنم، زیرا بی‌تابی عشق تو ممکن است، اما نبودن تو غیرممکن است.
دلم از ناله‌ی مشتاق خون شد، بلبلی هرگز
به این زاری نمی‌نالد چه مرغ عجزنالست این
هوش مصنوعی: دل من به خاطر ناله‌های عاشقانه‌ام به شدت آشفته و غمگین شده است. بلبلی که در باغ می‌خواند، هیچ‌گاه به این اندازه زار و نزار نمی‌نالد، پس این چه پرنده‌ای است که در عجز و ناتوانی به سر می‌برد؟