گنجور

شمارهٔ ۲۳۳

خوش آنکه با تو یکشب در باغ خفته باشم
چون بشکفد سحر گل منهم شکفته باشم
عمرم به پند او شد صرف و نشد که یکره
از من شنیده باشد پندی که گفته باشم
خوش آنکه آیم از پی ز آن ره که رفته باشی
در دیده سرمه سازم گردی که رفته باشم
تو روز و شب بعشرت با غیر گو من زار
در خون نشسته باشم بر خاک خفته باشم
ای پند دوست نشنو خوش آنزمان که بینم
در گوش کرده باشی آن در که سفته باشم

اطلاعات

وزن: مفعول فاعلاتن مفعول فاعلاتن (مضارع مثمن اخرب)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

خوش آنکه با تو یکشب در باغ خفته باشم
چون بشکفد سحر گل منهم شکفته باشم
هوش مصنوعی: دوست داشتن را در کنار تو تجربه کنم، به گونه‌ای که تمام شب در باغ بگذرانیم و با تابش صبح، همچون گل‌ها شکوفا شوم.
عمرم به پند او شد صرف و نشد که یکره
از من شنیده باشد پندی که گفته باشم
هوش مصنوعی: عمرم را در یادآوری و پند دادن به او گذراندم، اما هیچ یک از نصیحت‌هایی که برایش گفته‌ام را نپذیرفته و به کار نبسته است.
خوش آنکه آیم از پی ز آن ره که رفته باشی
در دیده سرمه سازم گردی که رفته باشم
هوش مصنوعی: خوشحالم که از راهی می‌آیم که تو پیش‌تر رفته‌ای، و در دل خود برای تو نقشی از آن سفر می‌سازم که خودم هم در آنجا بوده‌ام.
تو روز و شب بعشرت با غیر گو من زار
در خون نشسته باشم بر خاک خفته باشم
هوش مصنوعی: تو در خوشی‌ها و لذت‌های زندگی به سر می‌بری، اما من در غم و اندوه نشسته‌ام و حتی ممکن است بر خاک خوابیده باشم.
ای پند دوست نشنو خوش آنزمان که بینم
در گوش کرده باشی آن در که سفته باشم
هوش مصنوعی: ای دوستی که نصیحت می‌کنی، به نظرم بهتر است در آن زمان که می‌بینی به حرف‌هایم گوش داده‌ای، آن در را حس کنی که در آن بسته شده‌ام.