گنجور

شمارهٔ ۲۳۲

دم مردن از آن با غیر یار آمد به بالینم
که می‌خواهد به صد تلخی برآید جان شیرینم
نمودی باز زلف عنبرین و خال مشکینم
سیه کردی شب و روزم تبه کردی دل و دینم
ز شرم از باغ وصلش بی‌نصیبم ساده‌لوحی بین
که دستم بسته‌اند و من به این خوشدل که گلچینم
در آب و آتشم از مهر و کینش کان ستم‌پیشه
نوازد گاهی از مهرم گدازد گاهی از کینم
دهم جان و نیم یکبارگی نومید ازو شاید
چراغ تربتم گردد نشد گر شمع بالینم
چو رفتی گر رود از دیده‌ام بینش چه خواهد شد
جهان را گو نبیند بی‌رخت چشم جهان‌بینم
نه گل بینم نه گلچینم ندانم بی‌گل رویت
کِیَم در باغ گیتی نه تماشایی نه گلچینم
نبخشد چاشنی آمیزشم مشتاق هر کس را
به کام خَصم تلخم، در مذاق دوست شیرینم

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

دم مردن از آن با غیر یار آمد به بالینم
که می‌خواهد به صد تلخی برآید جان شیرینم
هوش مصنوعی: لحظه‌ای که به مرگ نزدیک می‌شوم، کسی غیر از محبوبم به سراغم می‌آید و این نشان می‌دهد که جان شیرینم به زودی همراه با تلخی‌های فراوان از بدنم بیرون خواهد آمد.
نمودی باز زلف عنبرین و خال مشکینم
سیه کردی شب و روزم تبه کردی دل و دینم
هوش مصنوعی: تو با زلف‌های خوشبو و خال زیبایت، شب و روزم را سیاه و نابود کردی و دل و ایمانم را نیز به خطر انداختی.
ز شرم از باغ وصلش بی‌نصیبم ساده‌لوحی بین
که دستم بسته‌اند و من به این خوشدل که گلچینم
هوش مصنوعی: از خجالت به خاطر اینکه به وصالش نرسیدم، بی‌نصیب مانده‌ام. ببینید که چقدر احمق هستم؛ در حالی که دست‌هایم بسته شده‌اند، همچنان خوشحال هستم که به گل‌چینی مشغولم.
در آب و آتشم از مهر و کینش کان ستم‌پیشه
نوازد گاهی از مهرم گدازد گاهی از کینم
هوش مصنوعی: من در آتش و آب قرار دارم؛ از عشق و تنفر او رنج می‌برم. گاهی با محبتش به من لطافت می‌بخشد و گاهی با دشمنی‌اش، مرا می‌سوزاند.
دهم جان و نیم یکبارگی نومید ازو شاید
چراغ تربتم گردد نشد گر شمع بالینم
هوش مصنوعی: می‌گوید که من جان خود را می‌دهم و به یکباره ناامید می‌شوم، شاید پس از مرگ، نور زندگی‌ام به آتشی تبدیل شود. اگر هم شمعی بر بالینم نباشد، باز هم از آن ناامیدی نخواهم داشت.
چو رفتی گر رود از دیده‌ام بینش چه خواهد شد
جهان را گو نبیند بی‌رخت چشم جهان‌بینم
هوش مصنوعی: وقتی که تو بروی و از چشمم دور شوی، دیگر چه خواهد شد؟ به من بگو، آیا جهان بدون چهره‌ی تو قابل دیدن است؟ من که عالم بینایی‌ام.
نه گل بینم نه گلچینم ندانم بی‌گل رویت
کِیَم در باغ گیتی نه تماشایی نه گلچینم
هوش مصنوعی: در حال حاضر نه گلی می‌بینم و نه کسی را که آن را بچیند. نمی‌دانم در این باغ بدون زیبایی و گل‌های تو چه می‌کنم. نه می‌توانم تماشا کنم و نه کسی هست که گلی بچیند.
نبخشد چاشنی آمیزشم مشتاق هر کس را
به کام خَصم تلخم، در مذاق دوست شیرینم
هوش مصنوعی: مزه تلخ دشمنان را هیچ‌کس نمی‌تواند تحمل کند، اما برای دوستانم مزه زندگی‌ام شیرین است.