شمارهٔ ۲۲۷
چه خوش بودی نبودی گر ز من دور اینقدر یارم
فراچون داشتی گوشی شنیدی ناله زارم
نخستم لطفها کردی و کشتی عاقبت زارم
چنان بود اول کارم چنین شد آخر کارم
صبا زان گل شمیمی گاهی آوردی و از شادی
گشودی در قفس بال و پر مرغ گرفتارم
ز درد درویش جان دادمی تا او فرستادی
نوید داروی وصل و شدی به اندک آزارم
گسستی رشته عمر اجل تا ناخن وصلش
گشودی عقده دشوار هجر از رشته کارم
ز هجران دادمی جان تا گذر کردی بمن جانان
برون ز اقلیم هستی رفتمی تا آمدی یارم
رسیدی غافل و گرد از وجود من برآوردی
ز گرد ره سمند ناز دور افتاده دلدارم
کنی مشتاق تا کی ناله ترسم از دم گرمت
جَهَد برقیّ و سوزد خرمن هستی به یک بارم
شمارهٔ ۲۲۶: جنوم را فزود از بسکه آن رفتار و قامت همشمارهٔ ۲۲۸: تو در غربت من آرام از غمت چون در وطن گیرم
اطلاعات
وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
چه خوش بودی نبودی گر ز من دور اینقدر یارم
فراچون داشتی گوشی شنیدی ناله زارم
هوش مصنوعی: چه خوب میشد اگر تو اینقدر از من دور نبودی، زیرا در آن صورت، من درد و نالههای خود را به تو میگفتم و تو میتوانستی بشنوی.
نخستم لطفها کردی و کشتی عاقبت زارم
چنان بود اول کارم چنین شد آخر کارم
هوش مصنوعی: نخست محبتها و مهربانیهایی به من کردی، اما در نهایت چنان غمگین و زار شدم که این وضعیت از ابتدا تعیینکننده سرنوشتم بود.
صبا زان گل شمیمی گاهی آوردی و از شادی
گشودی در قفس بال و پر مرغ گرفتارم
هوش مصنوعی: نسیم خوش بویی از آن گل به گاه و بیگاه میآوری و از شادی، بال و پر مرغی که در قفس گرفتار است، باز میکشی.
ز درد درویش جان دادمی تا او فرستادی
نوید داروی وصل و شدی به اندک آزارم
هوش مصنوعی: به خاطر نگرانی درویش جانم را فدای او کردم تا او به من خبر از داروی وصل بدهد و در عوض، فقط کمی آزارم را تحمل کرد.
گسستی رشته عمر اجل تا ناخن وصلش
گشودی عقده دشوار هجر از رشته کارم
هوش مصنوعی: عمر انسان به ناگاه قطع میشود و زمانی که در تلاش هستیم به کسی بپیوندیم، درد جدا شدن از او بر ما فرونمینشیند و هرگز به پایان نمیرسد.
ز هجران دادمی جان تا گذر کردی بمن جانان
برون ز اقلیم هستی رفتمی تا آمدی یارم
هوش مصنوعی: از درد جدایی جانم را فدای تو کردم، تا اینکه تو به من رسیدی. از دنیای وجود خود خارج شدم تا تو بیایی ای محبوبم.
رسیدی غافل و گرد از وجود من برآوردی
ز گرد ره سمند ناز دور افتاده دلدارم
هوش مصنوعی: وقتی تو به من رسیدی، غافل بودی و بدون اینکه متوجه شوی، از وجود من فاصله گرفتی و به دور سمند ناز خودت رفتی و دل عزیزم را تنها گذاشتی.
کنی مشتاق تا کی ناله ترسم از دم گرمت
جَهَد برقیّ و سوزد خرمن هستی به یک بارم
هوش مصنوعی: در این بیت، شاعر از شدت عشق و اشتیاق صحبت میکند و احساس میکند که ممکن است به خاطر شدت گرما و سوزش عشقش، هستی و وجودش در یک لحظه از بین برود. او نگران است که این عشق میتواند او را به مرز نابودی بکشاند.