گنجور

شمارهٔ ۲۲۴

چه می‌کردم گر از کف دامن وصلت نمی‌دادم
پریزادی تو دیوان از پِیَت من آدمی‌زادم
رقیبانت گرفتند از من و من در فغان تا کی
ستاند دادکر زین مردم بیدادگر دادم
چه می‌آید ز من نگذارمت گر با بداندیشان
گرفتم با جهانی دشمن از بهرت درافتادم
ز من دیدی چه غیر از راه و رسم بندگی کآخر
کشیدی از کفم دامان و رفتی سرو آزادم
اگرچه رفتی و گشتم به صد غم مبتلا اما
به این کز دوریت یک دم نخواهم زیستن شادم
به جان سختی مثل در عشقم اما ورزم از جورت
تحمل تا به کی آخر نه ز آهن نه ز فولادم
خراب از سیل هجر او نه مشتاق آنقدر کشتم
که جز معمار وصلش کس تواند کرد آبادم

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

چه می‌کردم گر از کف دامن وصلت نمی‌دادم
پریزادی تو دیوان از پِیَت من آدمی‌زادم
هوش مصنوعی: اگر تو را از دامن خود جدا نمی‌کردم، چه می‌شد؟ تو پریزادی و من تنها یک انسانم که به دنبال توام.
رقیبانت گرفتند از من و من در فغان تا کی
ستاند دادکر زین مردم بیدادگر دادم
هوش مصنوعی: رقیبان من از تو بهره‌مند شده‌اند و این باعث ناراحتی من شده است. تا چه زمانی باید از این ظلم و ستمی که این افراد بی‌رحم بر من می‌آورند، رنج ببرم و از دادخواهی صحبت کنم؟
چه می‌آید ز من نگذارمت گر با بداندیشان
گرفتم با جهانی دشمن از بهرت درافتادم
هوش مصنوعی: هر چه از من بگذرد، نمی‌گذارم از تو دور شوم. حتی اگر با بداندیشان درگیر شوم و بر سر تو با جهانی دشمن شوم، این موضوع را فراموش نمی‌کنم.
ز من دیدی چه غیر از راه و رسم بندگی کآخر
کشیدی از کفم دامان و رفتی سرو آزادم
هوش مصنوعی: من فقط راه و رسم بندگی را به تو نشان دادم، اما تو با همه آن‌ها مرا رها کردی و رفتی، مانند سرو آزاد.
اگرچه رفتی و گشتم به صد غم مبتلا اما
به این کز دوریت یک دم نخواهم زیستن شادم
هوش مصنوعی: هرچند تو رفتی و من دچار غم‌های زیادی شدم، اما به خاطر دوریت هرگز یک لحظه هم نمی‌خواهم زندگی کنم، چون هنوز شادم.
به جان سختی مثل در عشقم اما ورزم از جورت
تحمل تا به کی آخر نه ز آهن نه ز فولادم
هوش مصنوعی: من در عشق مانند یک درخت استوار و مقاوم هستم، اما صبر و تحمل از نوع تو را چقدر می‌توانم بر دوش بکشم؟ تا چه زمانی؟ من نه از آهن ساخته شده‌ام و نه از فولاد.
خراب از سیل هجر او نه مشتاق آنقدر کشتم
که جز معمار وصلش کس تواند کرد آبادم
هوش مصنوعی: از شدت فراق او خراب و ویران شدم، تا جایی که دیگر هیچ‌کس جز معمار وصالش نمی‌تواند دل مرا آباد کند.