گنجور

شمارهٔ ۲۲۱

دلی سرگرم شوق از جلوه مستانه‌ای دارم
ز شمع قامتی آتش بجان پروانه‌ای دارم
خراب‌آباد عالم را منم آن جعد سرگشته
که هر روز آشیان در گوشه ویرانه‌ای دارم
چه کوشم از پی روزی به من خواهد رسید آخر
ز هر خرمن که قسمت خوشه‌ای یا دانه‌ای دارم
نه بینی کامل ار عشقم مکن یکباره انگارم
ازین می گر ندارم شیشه پیمانه‌ای دارم
بپایان قصه زلفت به این عمر آیدم حاشا
که بس کوته‌شبی دور و دراز افسانه‌ای دارم
نشاط‌انگیز طبعم شد مگر بوی می وصلی
که امشب چون صراحی گریه مستانه‌ای دارم
کشی زلف از کفم چند و دهی در دست مشاطه
نه آخر از دل صد چاک من هم شانه‌ای دارم
نیم بی‌خانمان مشتاق کز دل بر سر کویش
ز هر ویرانه بس ویرانه‌تر ویرانه‌ای دارم

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

دلی سرگرم شوق از جلوه مستانه‌ای دارم
ز شمع قامتی آتش بجان پروانه‌ای دارم
هوش مصنوعی: دل من پر از شوق و اشتیاق است به زیبایی و魅یّت خاصی، همان‌طور که پروانه‌ای دارم که بخاطر شمعی با قامت زیبا، جانش در خطر است.
خراب‌آباد عالم را منم آن جعد سرگشته
که هر روز آشیان در گوشه ویرانه‌ای دارم
هوش مصنوعی: من در این دنیای خراب و بی‌سامان، همانند فردی هستم که هر روز در گوشه‌ای از ویرانه‌ها، مأمن و پناهگاهی برای خود می‌سازم.
چه کوشم از پی روزی به من خواهد رسید آخر
ز هر خرمن که قسمت خوشه‌ای یا دانه‌ای دارم
هوش مصنوعی: من در تلاش هستم تا به موفقیت برسم و می‌دانم که در نهایت دستاوردی به من خواهد رسید. از هر منطقه‌ای که بهره‌برداری می‌کنم، ممکن است فقط یک خوشه یا دانه به من برسد.
نه بینی کامل ار عشقم مکن یکباره انگارم
ازین می گر ندارم شیشه پیمانه‌ای دارم
هوش مصنوعی: اگر عشق من را تمام و کمال نمی‌بینی، با یک بار دیدن قضاوت نکن. انگار که من از این شراب چیزی ندارم. اما برای خودم یک پیمانه‌ای دارم که در آن چیزی ذخیره کرده‌ام.
بپایان قصه زلفت به این عمر آیدم حاشا
که بس کوته‌شبی دور و دراز افسانه‌ای دارم
هوش مصنوعی: به پایان داستان موهای تو نزدیک می‌شوم و حاضرم که این عمرم تمام شود. هرگز نمی‌پذیرم که این شب‌های کوتاه، داستانی طولانی و پر از راز را برای من رقم بزند.
نشاط‌انگیز طبعم شد مگر بوی می وصلی
که امشب چون صراحی گریه مستانه‌ای دارم
هوش مصنوعی: تنها بویی که امشب مرا شاداب کرده، بوی شرابی است که مانند پیاله‌ای پر از اشک مستانه در دلم جاری است.
کشی زلف از کفم چند و دهی در دست مشاطه
نه آخر از دل صد چاک من هم شانه‌ای دارم
هوش مصنوعی: موهای خود را از دستان من بکش و به آرایشگر بسپار، اما در نهایت از دل زخمی من نیز یک شانه دارم که می‌تواند به این زخم‌های عمیق رسیدگی کند.
نیم بی‌خانمان مشتاق کز دل بر سر کویش
ز هر ویرانه بس ویرانه‌تر ویرانه‌ای دارم
هوش مصنوعی: من نیمه‌خانمانم و با شوق در دل، به سر کوی تو می‌روم. از هر ویرانه‌ای که می‌بینم، ویرانه‌ای دارم که به دلم نزدیک‌تر است.