گنجور

شمارهٔ ۲۱۶

گرنه از وصل تو در هجر گهی یاد کنم
به چه تقریب دگر خاطر خود شاد کنم
کودک مکتب عشقم بجفا خوش دارم
هرگز اندیشه کی از سیلی استاد کنم
گر ز جور تو خموشم ز شکیبائی نیست
نیست آن قوتم از ضعف که فریاد کنم
من نه آنم که بود طالع وصل تو مرا
از نگاهی بخیالی دل خود شاد کنم
خود بدام افکنم از ذوق اسیری خود را
نیم آن صید که خون در دل صیاد کنم
از خرابی شده آن گنج نهان را مسکن
دل ویران شده را بهر چه آباد کنم
هیچ باک از ستم یار ندارم مشتاق
بلبلم کی ز گل اندیشه بیداد کنم

اطلاعات

وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

گرنه از وصل تو در هجر گهی یاد کنم
به چه تقریب دگر خاطر خود شاد کنم
هوش مصنوعی: اگر نتوانم از وصل تو در دوری یاد کنم، دیگر به چه روشی می‌توانم خاطر خود را شاد کنم؟
کودک مکتب عشقم بجفا خوش دارم
هرگز اندیشه کی از سیلی استاد کنم
هوش مصنوعی: من به عشق و سختی‌های آن عادت کرده‌ام و هرگز فکر نمی‌کنم که از ضربه‌های محبت، چیزی یاد بگیرم.
گر ز جور تو خموشم ز شکیبائی نیست
نیست آن قوتم از ضعف که فریاد کنم
هوش مصنوعی: اگر از ظلم تو ساکت مانده‌ام، به خاطر صبر و شکیبایی‌ام نیست. این ساکت ماندن من به خاطر ناتوانی‌ام نیست که بخواهم فریاد بزنم.
من نه آنم که بود طالع وصل تو مرا
از نگاهی بخیالی دل خود شاد کنم
هوش مصنوعی: من آن شخصی نیستم که به خاطر مقدّر بودن ارتباط با تو، بخواهم با یک نگاه تو، خیالاتم را شاد کنم.
خود بدام افکنم از ذوق اسیری خود را
نیم آن صید که خون در دل صیاد کنم
هوش مصنوعی: من به خاطر شوقی که به اسارت دارم، خودم را در دام می‌اندازم؛ نیمی از آن صید را که دارای خون است، برای صیاد می‌کشم.
از خرابی شده آن گنج نهان را مسکن
دل ویران شده را بهر چه آباد کنم
هوش مصنوعی: از ویرانی آن گنج پنهان، خانه دل ویران را چگونه می‌توانم آباد کنم؟
هیچ باک از ستم یار ندارم مشتاق
بلبلم کی ز گل اندیشه بیداد کنم
هوش مصنوعی: من از ظلم و ستم یاری که دارم نگران نیستم، چون منتظر بلبلم هستم که از گل‌های اندیشه‌ام شکایت کنم.