شمارهٔ ۲
غم دل کس به امید چه گوید دلستانش را
چرا بلبل خروشد نشنود چون گل فغانش را
مکن ای گل جفا با بلبل خود این قدر ترسم
رود از باغ و نتوانی تهی دید آشیانش را
ندارم گر برش از بوالهوس فرقی عجب نبود
که نشناسد ز گلچین هیچ گلبن باغبانش را
به کویت گر چنین آشفته میگردم مکن منعم
دلی گم کردهام اینجا و میجویم نشانش را
دو دستم بهر آن دادند در جولانگه نازش
که از دستی رکابش گیرم از دستی عنانش را
جفای دوست باشد لطف دیگر گو فلک هرگز
نسازد مهربان با من دل نامهربانش را
کشد مشتاق تا کی محنت هجران خوش آن ساعت
که بیند روی جانان و کند تسلیم جانش را
شمارهٔ ۱: مخوان ز دیرم به کعبه زاهد که برده از کف دل من آنجاشمارهٔ ۳: کنم دایم ز غیرت پاسبانی پاسبانش را
اطلاعات
وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
غم دل کس به امید چه گوید دلستانش را
چرا بلبل خروشد نشنود چون گل فغانش را
هوش مصنوعی: غم دل هر کسی را نمیتوان با امید بیان کرد، چون دلستانش به هیچوجه به فریاد بلبل توجه نمیکند و صدای گل را هم نمیشنود.
مکن ای گل جفا با بلبل خود این قدر ترسم
رود از باغ و نتوانی تهی دید آشیانش را
هوش مصنوعی: ای گل، با بلبل خود اینقدر بدی نکن که بترسم، اگر تو بروی، دیگر نمیتوانم آشیانهام را در باغ ببینم.
ندارم گر برش از بوالهوس فرقی عجب نبود
که نشناسد ز گلچین هیچ گلبن باغبانش را
هوش مصنوعی: اگر من به خاطر وابستگیهای بیاساس و هوسری، کسی را نشناسم، جای تعجبی نیست که یک باغبان نتواند باغ خودش را از گلهای انتخابیاش شناسایی کند.
به کویت گر چنین آشفته میگردم مکن منعم
دلی گم کردهام اینجا و میجویم نشانش را
هوش مصنوعی: اگر به کوی تو بیفتم و آشفته حال شوم، لطفاً مرا از خود دور نکن. دل من در اینجا گم شده و من در جستجوی نشانهای از آن هستم.
دو دستم بهر آن دادند در جولانگه نازش
که از دستی رکابش گیرم از دستی عنانش را
هوش مصنوعی: دو دست من به این دلیل داده شدهاند که در میدان زیبایی او، یکی برای گرفتن رکاب اسب او و دیگری برای کنترل عنان آن باشد.
جفای دوست باشد لطف دیگر گو فلک هرگز
نسازد مهربان با من دل نامهربانش را
هوش مصنوعی: دوستی که به من بیمحلی میکند، در واقع لطفی به من دارد. اما ای آسمان، هرگز نباید با دل بیرحم من مهربان باشی.
کشد مشتاق تا کی محنت هجران خوش آن ساعت
که بیند روی جانان و کند تسلیم جانش را
هوش مصنوعی: شوق و اشتیاق به معشوق تا کی ادامه خواهد داشت، وقتی که سختی و غم دوری او را میکشد. خوشبخت آن لحظه که او چهره معشوق را ببیند و جانش را به عشق او تسلیم کند.