شمارهٔ ۱۹۹
جز آنکه برد چو شمعت شبی به خانه خویش
کدام مرغ زد آتش به آشیانه خویش
به سر رسید شب هستیم ز قصه هجر
شدم به خواب عدم آخر از فسانه خویش
نباشدش اثری اشک من چه سان آرم
به دام خویش تو را از فریب دانه خویش
به یار سوز دلم گوید آه گرم بس است
زبان خویش چو آتش مرا زبانه خویش
به گلشنی که بود جلوهگاه برق چرا
نهیم دل به خس و خار آشیانه خویش
کشیدیم قدم از دیده وقت شد که دهد
ز گریه چشم تر من به سیل خانه خویش
به یاد شاخ گلت ناله میکند چه عجب
که عندلیب تو خون گرید از ترانه خویش
منم که شور چو بلبل فکندهام مشتاق
درین حدیقه ز گلبانگ عاشقانه خویش
اطلاعات
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
جز آنکه برد چو شمعت شبی به خانه خویش
کدام مرغ زد آتش به آشیانه خویش
هوش مصنوعی: به جز این که وقتی شمعی را بردند و به خانه خودشان بردند، کدام پرنده به لانهاش آتش زد؟
به سر رسید شب هستیم ز قصه هجر
شدم به خواب عدم آخر از فسانه خویش
هوش مصنوعی: ما به پایان شب نزدیک میشویم و از داستان جدایی به خواب عدم رفتهام و در نهایت از حکایت خود جدا شدهام.
نباشدش اثری اشک من چه سان آرم
به دام خویش تو را از فریب دانه خویش
هوش مصنوعی: چگونه میتوانم تو را از دام فریب دانهام نجات دهم، در حالی که اشک من هیچ تأثیری بر او ندارد؟
به یار سوز دلم گوید آه گرم بس است
زبان خویش چو آتش مرا زبانه خویش
هوش مصنوعی: دل من با حرارت و سوزی که دارد، به معشوق میگوید که دیگر بس است. زبان من مانند آتش، احساسات مرا به آتش میکشد.
به گلشنی که بود جلوهگاه برق چرا
نهیم دل به خس و خار آشیانه خویش
هوش مصنوعی: در باغی زیبا و دلانگیز که نور و زیبایی در آن وجود دارد، چرا دل را به جایی خالی و نامربوط مثل خس و خار ببندیم و بیافکنیم؟
کشیدیم قدم از دیده وقت شد که دهد
ز گریه چشم تر من به سیل خانه خویش
هوش مصنوعی: در اینجا گفته میشود که با گذشت زمان و بهدنبال اشکهایی که ریخته شد، ناگهان موقعیتی پیش آمد که باعث شد چشم من مانند سیل، پر از غم و اندوه شود و به سمت خانهی خودم حرکت کنم. این به نوعی نشاندهندهی غم و اندوه عمیق و همچنین یادآوری به خانه و خاطرات گذشته است.
به یاد شاخ گلت ناله میکند چه عجب
که عندلیب تو خون گرید از ترانه خویش
هوش مصنوعی: به یاد زیبایی و لطافت گل تو، پرندهای که همیشه خوشصداست، از غم و اندوه خود اشک میریزد. جالب است که حتی صدای خوش او نیز باعث ناراحتیاش میشود.
منم که شور چو بلبل فکندهام مشتاق
درین حدیقه ز گلبانگ عاشقانه خویش
هوش مصنوعی: من همان کسی هستم که همچون بلبل، شوری عاشقانه به دل دارم و در این باغ، با آواز دلنشین خود به سراغ معشوق میروم.