گنجور

شمارهٔ ۱۹

نیست کس به عهد ما یار یار خویش را
دوست خصم جان بود دوستدار خویش را
آن سیاه کوکبم کز غم تو کرده‌ام
تیره همچو روز خود روزگار خویش را
او به رخش ناز و من خاک رهگذر چسان
دست بر عنان زنم شهسوار خویش را
مهر من طلوع کند در هوای خود ببین
اضطراب ذره بی‌قرار خویش را
باز پیچ و خم مکن همچو شعله‌ام
یا برون کن از دلم خارخار خویش را
شد دل چون گدا خون ز رشک تا به کی
یار شهر بنگرم شهریار خویش را
مردم از ندیدنش ای خوش آن زمان که من
دیده بر رخ افکنم گلعذار خویش را

اطلاعات

وزن: مفتعلن مفاعلن مفتعلن مفاعلن (رجز مثمن مطوی مخبون)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

نیست کس به عهد ما یار یار خویش را
دوست خصم جان بود دوستدار خویش را
هوش مصنوعی: هیچ‌کس در روزگار ما، یار و دوستی ندارد که به عهد و پیمانش پایبند باشد. حتی دوستی که به ظاهر محبت می‌کند، در واقع به دشمنی با او دل بسته است.
آن سیاه کوکبم کز غم تو کرده‌ام
تیره همچو روز خود روزگار خویش را
هوش مصنوعی: من مانند یک ستاره سیاه شده‌ام، زیرا غم تو باعث شده است که زندگی‌ام به تیره‌روزی بیفتد.
او به رخش ناز و من خاک رهگذر چسان
دست بر عنان زنم شهسوار خویش را
هوش مصنوعی: آن شخص با زیبایی و فخر خود می‌درخشد و من در مقابلش فقط یک مسافر عادی هستم. حال سوال اینجاست که چگونه می‌توانم بر کنترل اسب انجام دهم تا او را به سمت خودم بیاورم.
مهر من طلوع کند در هوای خود ببین
اضطراب ذره بی‌قرار خویش را
هوش مصنوعی: خورشید عشق من در آسمان دل خود بطلوع می‌کند، و من نگران و بی‌قرار هستم مثل ذره‌ای که در جستجوی آرامش است.
باز پیچ و خم مکن همچو شعله‌ام
یا برون کن از دلم خارخار خویش را
هوش مصنوعی: دیگر دور و برم را نپیچان، مانند آتش به تلاطم نیفت. یا اینکه رنج و دردهای خود را از دلم بیرون کن.
شد دل چون گدا خون ز رشک تا به کی
یار شهر بنگرم شهریار خویش را
هوش مصنوعی: دل من به خاطر حسادت همچون گدایی در خون غوطه‌ور شده است، تا کی باید یار شهر را ببینم و شهریار خود را بپرستم؟
مردم از ندیدنش ای خوش آن زمان که من
دیده بر رخ افکنم گلعذار خویش را
هوش مصنوعی: مردم از اینکه من او را نمی‌بینم خوشحال هستند، اما وقتی که من نگاه را بر چهره زیبای خود می‌اندازم، وضع تغییر می‌کند.

حاشیه ها

1402/11/31 11:01
علیرضا بدیع

وزن شعر چنین است: فاعلات فاعلن فاعلات فاعلن. وزن شعر را از کجا میتوانم اصلاح کرد؟