شمارهٔ ۱۸۱
صفای حسن بدیدن نمیشود آخر
گل بهشت بچیدن نمیشود آخر
بسوی دام تو آن مرغ تند پروازم
که قوتم به پریدن نمیشود آخر
تو آن درخت برومند گلشن حسنی
که میوه تو بچیدن نمیشود آخر
اسیر طول امل عنکبوت مسکین است
که تار او به تنیدن نمیشود آخر
چه گویم و چه ز من بشنوی که درد دلم
بگفتن و بشنیدن نمیشود آخر
دهد حیات ابد زخم خنجرت گویا
که میطپیم و طپیدن نمیشود آخر
بساز بادل پرخون ز هر پیاله چو گل
که این قدح بکشیدن نمیشود آخر
نمی بدانهام ای چشم ترکه مایه ابر
به یک دو قطره چکیدن نمیشود آخر
مکن ز لعل لبش منع بوسهام مشتاق
که آب او بمکیدن نمیشود آخر
اطلاعات
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
صفای حسن بدیدن نمیشود آخر
گل بهشت بچیدن نمیشود آخر
هوش مصنوعی: زیبایی و لطافت چهره محبوب را هرگز نمیتوان به طور کامل درک کرد، همانطور که نمیتوان میوهی گل بهشت را چید.
بسوی دام تو آن مرغ تند پروازم
که قوتم به پریدن نمیشود آخر
هوش مصنوعی: من همچون پرندهای سریع و پرتوان به سوی دام تو میروم، اما از آنجا که قدرت پرواز کردن را ندارم، در این دام گرفتار میشوم.
تو آن درخت برومند گلشن حسنی
که میوه تو بچیدن نمیشود آخر
هوش مصنوعی: تو همچون درختی تنومند در باغی زیبا هستی که میوهات هرگز قابل برداشت نیست.
اسیر طول امل عنکبوت مسکین است
که تار او به تنیدن نمیشود آخر
هوش مصنوعی: این جمله به بیان حالتی اشاره دارد که فردی درگیر آرزوها و امیدهای دور و دراز است و مانند عنکبوتی شده که در تار خود گرفتار مانده و نمیتواند از آن خارج شود. در واقع، این تصویر نشاندهندهی مشکلات و دشواریهایی است که به دلیل طمع و انتظارات طولانیمدت به وجود آمده است.
چه گویم و چه ز من بشنوی که درد دلم
بگفتن و بشنیدن نمیشود آخر
هوش مصنوعی: نمیدانم چه بگویم یا تو چه چیزهایی از من بشنوی، زیرا درد دل من آنقدر عمیق است که نمیتوانم آن را با کلمات بیان کنم و تو هم نمیتوانی آن را بهطور کامل درک کنی.
دهد حیات ابد زخم خنجرت گویا
که میطپیم و طپیدن نمیشود آخر
هوش مصنوعی: زخم خنجر تو به نوعی زندگی جاودان را به ارمغان میآورد، به نظر میرسد که ما میلرزیم و دچار اضطراب هستیم، اما در واقع این لرزش به انتها نمیرسد.
بساز بادل پرخون ز هر پیاله چو گل
که این قدح بکشیدن نمیشود آخر
هوش مصنوعی: با دل پر از درد و غم، مثل گلی هرگز از پیالهها نگذار، چرا که این نوشیدنی دیگر قابل تحمل نیست.
نمی بدانهام ای چشم ترکه مایه ابر
به یک دو قطره چکیدن نمیشود آخر
هوش مصنوعی: ای چشمان بارانی، نمیدانم چرا مایهات مثل ابر به یک یا دو قطره نمیچکد، چرا که نمیتوانی به این سادگی باران کنی.
مکن ز لعل لبش منع بوسهام مشتاق
که آب او بمکیدن نمیشود آخر
هوش مصنوعی: به دلیل علاقه و اشتیاقی که دارم، از تو میخواهم که جلوی بوسیدن لبت را نگیری، زیرا نمیتوانم از شیرینی و زیبایی تو چشمپوشی کنم.