شمارهٔ ۱۷۹
نیست وقتی که مرا جان بر جانان نشود
چون شود در بر جانان ز دل و جان نشود
نه بزرگیست بدولت که همه عالم را
آرد ار زیر نگین دیو سلیمان نشود
گفتیم مرگ بود چاره هجران ترسم
جان سختی دهم و مشکلم آسان نشود
نبودش تنگ دل عشق شکفتن ورنه
غنچهای نیست درین باغ که خندان نشود
گفت کامت ندهم تا ندهی جان ترسم
آخر از شومی بخت این شود و آن نشود
نیستی آب حیاتست بگوئید که خصر
قطره زن در طلب چشمه حیوان نشود
به شدی کوش که بهتر شوی ارنه ستمست
قطره گوهر شود و گوهر غلطان نشود
خود بخود کفر محبت شود آخر ایمان
کافر عشق تو گیرم که مسلمان شود
بس چراغی زپی سوختن ما مشتاق
گو شب تیره پروانه چراغان نشود
اطلاعات
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
نیست وقتی که مرا جان بر جانان نشود
چون شود در بر جانان ز دل و جان نشود
هوش مصنوعی: زمانی که دلم به عشق محبوبم نرسد، حتی اگر در کنار او باشم، باز هم قلبم نمیتواند به او متصل شود.
نه بزرگیست بدولت که همه عالم را
آرد ار زیر نگین دیو سلیمان نشود
هوش مصنوعی: بزرگی و قدرت به معنای واقعی، تنها با داشتن ثروت و امکانات نمیتواند به دست آید؛ حتی اگر کسی مانند دیو سلیمان بر تمام دنیا حکومت کند، باز هم این بزرگی نیست.
گفتیم مرگ بود چاره هجران ترسم
جان سختی دهم و مشکلم آسان نشود
هوش مصنوعی: گفتیم که مرگ میتواند راه حلی برای رنج دوری باشد، اما میترسم که در این میان جانم را از دست بدهم و مشکل من همچنان به آسانی حل نشود.
نبودش تنگ دل عشق شکفتن ورنه
غنچهای نیست درین باغ که خندان نشود
هوش مصنوعی: اگر نبودند غم و دلتنگی عشق، همه چیز در این باغ شاداب و خندان میبود، اما در واقع هیچ غنچهای در این باغ وجود ندارد که لبخند نزند.
گفت کامت ندهم تا ندهی جان ترسم
آخر از شومی بخت این شود و آن نشود
هوش مصنوعی: نمیخواهم خواستهات را برآورده کنم تا زمانی که جانم را ندهی. میترسم که سرنوشت بدی برای من رقم بخورد و آنچه میخواهم به دست نیاورم.
نیستی آب حیاتست بگوئید که خصر
قطره زن در طلب چشمه حیوان نشود
هوش مصنوعی: نیستی همانند آب حیات است، اگر کسی خواهان بقا و زندگی واقعی است، نباید به دنبال قطرهای از آن درخت بیفتد.
به شدی کوش که بهتر شوی ارنه ستمست
قطره گوهر شود و گوهر غلطان نشود
هوش مصنوعی: سعی کن خودت را بهتر کنی وگرنه ظلمی به خودت روا میداری. مانند این است که یک قطرهی گوهر، اگر در حرکت باشد، از ارزشش کاسته نمیشود.
خود بخود کفر محبت شود آخر ایمان
کافر عشق تو گیرم که مسلمان شود
هوش مصنوعی: بعضی از اوقات عشق و محبت میتواند باعث شود که انسان به راهی برود که با اصول خود سازگار نیست و در نهایت به گزینشهایی برسد که با ایمان او تضاد دارد. اما عشق تو را که در دل دارم، آنقدر ارزشمند است که میتواند مرا به سمت حق و حقیقت هدایت کند.
بس چراغی زپی سوختن ما مشتاق
گو شب تیره پروانه چراغان نشود
هوش مصنوعی: اگر برای سوختن ما چراغی وجود نداشت، دیگر پروانه در تاریکی شب به دور چراغ نمیچرخید و به آن توجهی نمیکرد.