گنجور

شمارهٔ ۱۵

تا کی به ما نشینی بیگانه‌وار یارا
آخر تفقدی کن یاران آشنا را
جانم فدای آن دم کز بعد انتظاری
باز آید آشنایی بنوازد آشنا را
دستم تو گیر یارب کز رنج خار وادی
محمل‌نشین چه داند حال برهنه‌پا را
نبود ترا حذر چند از آه دردمندان
اندیشه کن که باشد گه‌گه اثر دعا را
چشم ترحم از یار دارم ولی چه سازم
خوبان نمی‌نوازند عشاق بی‌نوا را
روزی که شد دل ما روشن ز صیقل عشق
آیینه بود در زنگ جام جهان‌نما را
منعم ز بی‌قراری بی‌او مکن که هرچند
کردم طلب نجستم صبر گریزپا را
بیگانه‌ام ز خود ساخت بوی تو تا چه باشد
حال کسی که بیند دیدار آشنا را
زر می‌شود به کف خاک ز اکسیر بی‌نیازی
گو از جهان بکش دست جویای کیمیا را
مشتاق اگر ز بزمش دورم عجب نباشد
در بارگاه سلطان کی ره بود گدا را

اطلاعات

وزن: مفعول فاعلاتن مفعول فاعلاتن (مضارع مثمن اخرب)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

تا کی به ما نشینی بیگانه‌وار یارا
آخر تفقدی کن یاران آشنا را
هوش مصنوعی: چقدر باید به ما مانند یک غریبه نگاه کنی، ای دوست؛ در نهایت یک لحظه به دوستان نزدیکت توجهی کن.
جانم فدای آن دم کز بعد انتظاری
باز آید آشنایی بنوازد آشنا را
هوش مصنوعی: وجودم فدای لحظه‌ای است که پس از مدت‌ها انتظار، آشنایی دوباره به سراغم می‌آید و با مهربانی به من دوری را جبران می‌کند.
دستم تو گیر یارب کز رنج خار وادی
محمل‌نشین چه داند حال برهنه‌پا را
هوش مصنوعی: ای کاش دستم به تو برسد، زیرا کسی که بر روی محمل نشسته و در راحتی است، حال پای برهنه‌ای را که در رنج خارها می‌خورد، درک نمی‌کند.
نبود ترا حذر چند از آه دردمندان
اندیشه کن که باشد گه‌گه اثر دعا را
هوش مصنوعی: نبود تو باعث شد که من از آه و ناله دردمندان نترسم. به فکر بیفت که ممکن است گاهی اثر دعاهای آن‌ها در زندگی‌ام نمایان شود.
چشم ترحم از یار دارم ولی چه سازم
خوبان نمی‌نوازند عشاق بی‌نوا را
هوش مصنوعی: من از دوست‌ام انتظار رحم و محبت دارم، اما چه می‌توانم کرد؟ زیرا زیبارویان به عاشقان بی‌پناه توجهی نمی‌کنند.
روزی که شد دل ما روشن ز صیقل عشق
آیینه بود در زنگ جام جهان‌نما را
هوش مصنوعی: روزی که دل ما به روشنی عشق منور شد، مانند آینه‌ای صاف و بی‌زنگ، تصویر شفاف و زیبای جهان را به نمایش گذاشت.
منعم ز بی‌قراری بی‌او مکن که هرچند
کردم طلب نجستم صبر گریزپا را
هوش مصنوعی: این بیت بیانگر احساس ناامیدی و بی‌قراری فردی است که در جستجوی آرامش و صبر است، اما با وجود تلاش‌هایش، نتوانسته به آن دست یابد. او از کسی می‌خواهد که مانع از بی‌قراری و ناآرامی‌اش شود، در حالی که نتیجه‌ای از تلاش‌هایش نمی‌بیند و به نظر می‌رسد صبر همیشه از دسترسش دور است.
بیگانه‌ام ز خود ساخت بوی تو تا چه باشد
حال کسی که بیند دیدار آشنا را
هوش مصنوعی: من از خودم بیگانه‌ام و بوی تو مرا این‌گونه کرده است. حال کسی که دیدار آشنای خود را می‌بیند، چه حال و وضعی خواهد داشت؟
زر می‌شود به کف خاک ز اکسیر بی‌نیازی
گو از جهان بکش دست جویای کیمیا را
هوش مصنوعی: خاک با اکسیر بی‌نیازی به طلا تبدیل می‌شود. پس از دنیا بگذر و از طلب‌کننده کیمیا دست بکش.
مشتاق اگر ز بزمش دورم عجب نباشد
در بارگاه سلطان کی ره بود گدا را
هوش مصنوعی: اگر من از میکده‌اش دور مانده‌ام، چیزی عجیب نیست؛ چون در دربار پادشاه، راهی برای گدا وجود ندارد.

خوانش ها

شمارهٔ ۱۵ به خوانش دریا قلیلی