شمارهٔ ۱۲
از تنگی دل نیست به لب ره نفسم را
یا رب کند آگاه که فریادرسم را
در وصلم و از هجر بود ناله زارم
آویخته صیاد به گلبن قفسم را
نالم ز پی ناقهاش اکنون که ندیده است
خاموش نشیننده محمل جرسم را
درمانده خاشاک تنم کو مدد اشک
شاید که به سیلاب دهد مشت خسم را
از من حذر ای آینهرو چند که چون صبح
از پاکی دل نیست غباری نفسم را
آن یکهسوارم که به میدان محبت
عشق از ازل آورده به جولان فرسم را
مشتاق من و ناله که جز ناله کسی نیست
کز بیکسی من کند آگاه کسم را
اطلاعات
وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
از تنگی دل نیست به لب ره نفسم را
یا رب کند آگاه که فریادرسم را
هوش مصنوعی: دل من به شدت تنگ و گرفته است و نفس کشیدن برایم سخت شده. ای خدا، تو را به حق خودت آگاه کن که به فریاد من نیاز دارم و به کمکم بیا.
در وصلم و از هجر بود ناله زارم
آویخته صیاد به گلبن قفسم را
هوش مصنوعی: در ارتباط من با محبوبم، از جدایی ناله و فریاد میزنم، همانطور که صیاد درختی را که قفس من را در آن آویخته، نگاه میکند.
نالم ز پی ناقهاش اکنون که ندیده است
خاموش نشیننده محمل جرسم را
هوش مصنوعی: حالا که او هنوز از نالههای ناقهاش خبر ندارد، من با صدای خودم از درد و غم ناشی از عدم حضورش شکایت میکنم.
درمانده خاشاک تنم کو مدد اشک
شاید که به سیلاب دهد مشت خسم را
هوش مصنوعی: من دچار درماندگی و ضعف هستم و احساس میکنم که مانند خاشاک بیارزش هستم. امیدوارم که اشکهایم به کمک من بیایند و بتوانند دشمنانم را از پای درآورند.
از من حذر ای آینهرو چند که چون صبح
از پاکی دل نیست غباری نفسم را
هوش مصنوعی: از من دوری کن ای چهره زیبا، چون صبح که از پاکی دلش هیچ کدورتی ندارد، نفس من هم پاک است.
آن یکهسوارم که به میدان محبت
عشق از ازل آورده به جولان فرسم را
هوش مصنوعی: من تنها رزمندهای هستم که از آغاز عشق، در میدان محبت به جلو میروم و به نبرد احساسات میپردازم.
مشتاق من و ناله که جز ناله کسی نیست
کز بیکسی من کند آگاه کسم را
هوش مصنوعی: من خیلی دلم برای کسی تنگ شده و از شدت غم فقط صدای نالهام در میآید، هیچکس نیست که از تنهاییام باخبر شود و به حال من پی ببرد.