گنجور

بخش ۳۷

دمنه شادمان و تازه روی بنزدیک کلیله رفت. کلیله گفت: کار کجا رسانیدی؟ گفت:فراغ هرچه شاهدتر و زیباتر روی می‌نماید.

پس هر دو بنزدیک شیر رفتند. اتفاق را گاو بایشان برابر برسید. چون او را بدید راست ایستاد و می‌غرید و دم چون مار می‌پیچانید. شنزبه دانست که قصد او دارد و با خود گفت: خدمتگار سلطان در خوف و حیرت همچون هم خانه مار و هم خوابه شیر است، که اگر چه مار خفته و شیر نهفته باشد آخر این سر برآرد و آن دهان بگشاید.

این می‌اندیشید و جنگ را می‌ساخت. چون شیر تشمر او مشاهدت کرد برون جست و هردو جنگ آغاز نهادند و خون از جانبین روان گشت. کلیله آن بدید و روی بدمنه آورد و گفت:

باران دو صد ساله فرو ننشاند
این گرد بلا را که تو انگیخته ای

بنگر ای نادان در وخامت عواقب حیلت خویش. دمنه گفت:عاقبت وخیم کدامست؟گفت:رنج نفس شیر و، سمت نقض عهد و، هلاک گاو و هدر شدن خون او و، پریشانی جماعت لشکر و تفرقه کلمه سپاه و، ظهور عجز تو در دعوی که برفق این کار بپردازی و بدین جای رسانید. و نادان تر مردمان اوست که مخدوم را بی حاجت در کارزار افگند. و خردمندان در حال قوت و استیلا و قدرت و استعلا از جنگ چون خرچنگ پس خزیده اند، و از بیدار کردن فتنه و تعرض مخاطره و تحرز و تجنب واجب دیده اند، که وزیر چون پادشاه را بر جنگ تحریض نماید در کاری در کاری که بصلح و رفق تدارک پذیرد برهان حمق و غباوت، بنموده باشد، و حجت ابلهی و خیانت سیرگواه کرده. پوشیده نماند که رای در رتبت بر شجاعت مقدم است، که کارهای شمشیر به رای بتوان گزارد و آنچه به رای دست دهد شمشیر دو اسپه در گرد آن نرسد، چه هرکجا رای سست بود شجاعت مفید نباشد چنانکه ضعیف دل و رکیک رای را در محاورت زبان گنگ شود و فصاحت و چرب سخنی دست نگیرد. و مرا همیشه اعجاب تو و مغرور بودن به رای خویش و مفتون گشتن بجاه این دنیای فریبنده، که مانند خدعه غول و عشوه سرابست، معلوم بود لکن در اظهار آن با تو تاملی کردم و منتطر می‌بودم که انتباهی یابی و ازخواب غفلت بیدار شوی، و چون از حد بگذشت وقتست که از کمال نادانی و جهالت و حمق و ضلالت تو اندکی باز گویم و بعضی از معایب رای و مقابح فعل تو بر تو شمرم؛ و آن از دریا قطره ای و از کوه ذره ای خواهد بود، و گفته اند: پادشاه را هیچ خطر چون وزیری نیست که قول او را بر فعل رجحان بود و گفتار برکردار مزیت دارد.

و تو این مزاج داری و سخن تو بر هنر تو راجح است، و شیر بحدیث تو فریفته شد. و گویند که «در قول بی عمل و منظر بی مخبر و مال بی خرد و دوستی بی وفا و علم بی صلاح و صدقه بی نیت و زندگانی بی امن و صحت فایده ای بیشتر نتواند بود. و پادشاه اگر چه بذات خویش عادل و کم آزار باشد چون وزیر جائر و بدکرداری باشد منافع عدل و رافت او از رعایا برید گرداند، چون آب خوش صافی که در وی نهنگ بینند، هیچ آشناور، اگر چه تشنه و محتاج گذشتن باشد، نه دست بدان دراز یارد کردن نه پای دران نهاد. »

و زینت و زیب ملوک خدمتگاران مهذب و چراکران کافی کاردانند. و تو می‌خواهی که کسی دیگر را در خدمت شیر مجال نیفتد، و قربت و اعتماد او بر تو مقصور باشد. و از نادانی است طلب منفعت خویش در مضرت دیگران و، توقع دوستان مخلص بی وفاداری و رنج کشی و، چشم ثواب آخرت بریا در عبادت و، معاشقت زنان بدرشت خویی و فظاظت و، آموختن علم بآسایش و راحت. لکن در این گفتار فایده ای نیست، چون می‌دانم که در تو اثر نخواهد کرد. و مثل من با تو چنانست چون آن مرد که آن مرغ را می‌گفت که «رنج مبر در معالجت چیزی که علاج نپذیرد، که گفته اند:

وداء النوک لیس له دواء»

دمنه پرسید که: چگونه؟

گفت:

بخش ۳۶ - ادامهٔ حکایت طیطوها: طیطوی نر گفت:شنودم این مثل، ولکن مترس و جای نگاه دار. ماده بیضه بنهاد. وکیل دریا این مفاوضت بشنود، از بزرگ منشی و رعنایی طیطوی در خشم شد و دریا در موج آمد و بچگان ایشان را ببرد. ماده چون آن بدید اضطراب کرد و گفت: من میدانستم که با آب بازی نیست، و تو بنادانی بچگان را به باد دادی و آتش بر من بباریدی، ای خاکسار باری تدبیری اندیش. طیطوی نر جواب داد که: سخن به حرمت و حجت گوی، و من از عهده قول خویش بیرون می‌آیم و انصاف خود از وکیل دریا می‌ستانم. بخش ۳۸ - حکایت بوزینگان: آورده‌اند که جماعتی از بوزنگان در کوهی بودند، چون شاه سیارگان بافق مغربی خرامید و جمال جهان آرای را بنقاب ظلام بپوشانید سپاه زنگ بغیبت او بر لشگر روم چیره گشت و شبی چون کار عاصی روز محشر درآمد. باد شمال عنان گشاده و رکاب گران کرده بر بوزنگان شبیخون آورد. بیچارگان از سرما رنجور شدند. پناهی می‌جستند، ناگاه یراعه ای دیدند در طرفی اگنده، گمان بردند که آتش است، هیزم بران نهادند و می‌دمیدند.

اطلاعات

وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعل (وزن رباعی)
قالب شعری: غزل/قصیده/قطعه
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

دمنه شادمان و تازه روی بنزدیک کلیله رفت. کلیله گفت: کار کجا رسانیدی؟ گفت:فراغ هرچه شاهدتر و زیباتر روی می‌نماید.
هوش مصنوعی: دمنه با خوشحالی و چهره‌ای تازه به سراغ کلیله رفت. کلیله از او پرسید که به کجا رسیده است. دمنه پاسخ داد: هرچه بیشتر از کارها کنار بروم، زیبایی‌ها و جذابیت‌ها بیشتر خود را نشان می‌دهند.
پس هر دو بنزدیک شیر رفتند. اتفاق را گاو بایشان برابر برسید. چون او را بدید راست ایستاد و می‌غرید و دم چون مار می‌پیچانید. شنزبه دانست که قصد او دارد و با خود گفت: خدمتگار سلطان در خوف و حیرت همچون هم خانه مار و هم خوابه شیر است، که اگر چه مار خفته و شیر نهفته باشد آخر این سر برآرد و آن دهان بگشاید.
هوش مصنوعی: پس هر دوی آنها به سمت شیر رفتند. در آن هنگام، گاوی به آنها نزدیک شد. وقتی شیر او را دید، ایستاد و شروع به غریدن کرد و دمش را مثل مار پیچ و تاب می‌داد. شنزبه متوجه شد که شیر قصد حمله دارد و در دل به این فکر افتاد: خدمتکار سلطان در ترس و نگرانی مانند کسی است که با مار و شیر در یک خانه زندگی می‌کند، چراکه حتی اگر مار خواب باشد و شیر هم پنهان، در نهایت یکی از آن‌ها می‌تواند خطرناک شود.
این می‌اندیشید و جنگ را می‌ساخت. چون شیر تشمر او مشاهدت کرد برون جست و هردو جنگ آغاز نهادند و خون از جانبین روان گشت. کلیله آن بدید و روی بدمنه آورد و گفت:
هوش مصنوعی: این شخص در حال تفکر بود و در حال آماده‌سازی برای جنگ. وقتی شیر تشمر او را دید، بیرون پرید و هر دو شروع به جنگ کردند و خون از هر دو طرف جاری شد. کلیله این صحنه را دید و چهره‌اش را به سمت بدمنه برگرداند و گفت:
باران دو صد ساله فرو ننشاند
این گرد بلا را که تو انگیخته ای
هوش مصنوعی: باران چندصد ساله هم نمی‌تواند این گرد و غبار درد و رنجی که تو به وجود آورده‌ای را برطرف کند.
بنگر ای نادان در وخامت عواقب حیلت خویش. دمنه گفت:عاقبت وخیم کدامست؟گفت:رنج نفس شیر و، سمت نقض عهد و، هلاک گاو و هدر شدن خون او و، پریشانی جماعت لشکر و تفرقه کلمه سپاه و، ظهور عجز تو در دعوی که برفق این کار بپردازی و بدین جای رسانید. و نادان تر مردمان اوست که مخدوم را بی حاجت در کارزار افگند. و خردمندان در حال قوت و استیلا و قدرت و استعلا از جنگ چون خرچنگ پس خزیده اند، و از بیدار کردن فتنه و تعرض مخاطره و تحرز و تجنب واجب دیده اند، که وزیر چون پادشاه را بر جنگ تحریض نماید در کاری در کاری که بصلح و رفق تدارک پذیرد برهان حمق و غباوت، بنموده باشد، و حجت ابلهی و خیانت سیرگواه کرده. پوشیده نماند که رای در رتبت بر شجاعت مقدم است، که کارهای شمشیر به رای بتوان گزارد و آنچه به رای دست دهد شمشیر دو اسپه در گرد آن نرسد، چه هرکجا رای سست بود شجاعت مفید نباشد چنانکه ضعیف دل و رکیک رای را در محاورت زبان گنگ شود و فصاحت و چرب سخنی دست نگیرد. و مرا همیشه اعجاب تو و مغرور بودن به رای خویش و مفتون گشتن بجاه این دنیای فریبنده، که مانند خدعه غول و عشوه سرابست، معلوم بود لکن در اظهار آن با تو تاملی کردم و منتطر می‌بودم که انتباهی یابی و ازخواب غفلت بیدار شوی، و چون از حد بگذشت وقتست که از کمال نادانی و جهالت و حمق و ضلالت تو اندکی باز گویم و بعضی از معایب رای و مقابح فعل تو بر تو شمرم؛ و آن از دریا قطره ای و از کوه ذره ای خواهد بود، و گفته اند: پادشاه را هیچ خطر چون وزیری نیست که قول او را بر فعل رجحان بود و گفتار برکردار مزیت دارد.
هوش مصنوعی: به یاد داشته باش ای نادان که چه عواقب بدی در پی فریبکاری‌ات خواهد بود. دمنه پرسید: عواقب بد کدام‌اند؟ پاسخ داد: رنج شیر، شکستن عهد، نابودی گاو، ریختن بیهوده خون او، به هم ریختن صفوف لشکر، و تفرقه در کلام سپاه. همچنین ناتوانی تو در ادعایت برای اینکه بتوانی این کار را با نرمی پیش ببری، به خوبی مشهود است. نادان‌ترین افراد کسانی هستند که بی‌دلیل مخدوم را به میدان جنگ می‌فرستند. خردمندان در زمان قدرت و قوت از جنگ دوری می‌جویند و خود را از فتنه‌ها و خطرات حفظ می‌کنند. زیرا اگر وزیر پادشاه را به جنگ تشویق کند در شرایطی که می‌توان از طریق صلح و دوستی کار را سامان داد، این نادانی و خیانت محسوب می‌شود. باید توجه داشت که عقل بر شجاعت مقدم است، زیرا کارهای شمشیر با تدبیر عقل انجام می‌شود و آنچه با عقل به دست آید به پای قدرت شمشیر نمی‌رسد. هرجا که عقل سست باشد، شجاعت سودی ندارد. همچنین آن کس که دلش ضعیف و فکرش ناکارآمد است در مواقع اضطراری زبانش بند می‌آید و از سخنوری عاجز می‌ماند. من همیشه از تو حیرت می‌کردم و به فریبندگی دنیای فانی که مانند فریب غول و سراب است، مغرور می‌شدی. اما امیدوار بودم که بیدار شوی. حال وقت آن فرارسیده که به برخی از نادانی‌ها و معایب تو اشاره کنم. گفتی که هیچ خطری برای پادشاه به اندازه خطر نادانی وزیر وجود ندارد، چرا که سخن او بر عملش ارجحیت دارد و گفتار بر کردار برتری دارد.
و تو این مزاج داری و سخن تو بر هنر تو راجح است، و شیر بحدیث تو فریفته شد. و گویند که «در قول بی عمل و منظر بی مخبر و مال بی خرد و دوستی بی وفا و علم بی صلاح و صدقه بی نیت و زندگانی بی امن و صحت فایده ای بیشتر نتواند بود. و پادشاه اگر چه بذات خویش عادل و کم آزار باشد چون وزیر جائر و بدکرداری باشد منافع عدل و رافت او از رعایا برید گرداند، چون آب خوش صافی که در وی نهنگ بینند، هیچ آشناور، اگر چه تشنه و محتاج گذشتن باشد، نه دست بدان دراز یارد کردن نه پای دران نهاد. »
هوش مصنوعی: تو این خصوصیت را داری و سخن تو بر هنر تو برتری دارد، و شنیدنی‌های تو به طرز عجیبی بر ویتان خوشایند است. گفته شده که «گفتار بدون عمل و دیدگاه بدون تشخیص و مال بدون خرد و دوستی بدون وفا و علم بدون صلاح و صدقه بدون نیت و زندگی بدون امنیت و سلامت فایده‌ای بیشتر از این‌ها نخواهد داشت. و اگرچه پادشاه به خودی خود عادل و کم آزار باشد، اما اگر وزیر او ستمگر و بدکردار باشد، منفعت‌های عدالت و محبت او از رعایا جدا خواهد شد، مانند آبی صاف و خوش‌طعم که در آن نهنگ وجود دارد؛ هیچ مسافر آشنا، حتی اگر تشنه و نیازمند باشد، به خود جرأت نمی‌دهد که دستی به آن آب دراز کند یا پایش را در آن بگذارد.»
و زینت و زیب ملوک خدمتگاران مهذب و چراکران کافی کاردانند. و تو می‌خواهی که کسی دیگر را در خدمت شیر مجال نیفتد، و قربت و اعتماد او بر تو مقصور باشد. و از نادانی است طلب منفعت خویش در مضرت دیگران و، توقع دوستان مخلص بی وفاداری و رنج کشی و، چشم ثواب آخرت بریا در عبادت و، معاشقت زنان بدرشت خویی و فظاظت و، آموختن علم بآسایش و راحت. لکن در این گفتار فایده ای نیست، چون می‌دانم که در تو اثر نخواهد کرد. و مثل من با تو چنانست چون آن مرد که آن مرغ را می‌گفت که «رنج مبر در معالجت چیزی که علاج نپذیرد، که گفته اند:
هوش مصنوعی: زیبایی و جاذبه خدمتگزاران ملوک به گونه‌ایست که آن‌ها باید دانا و کاردان باشند. اما تو می‌خواهی که کسی دیگر در خدمت شیر، یعنی در مقام خاصی قرار نگیرد و فقط به تو وابسته باشد. از جهل است که بخواهی از نفع خود در ضرر دیگران بهره‌برداری کنی و در عوض انتظار وفاداری از دوستان بی‌وفا را داشته باشی. همچنین انتظار پاداش در زندگی پس از مرگ برای عبادت را نیز نداشته باش، و هم‌چنین خواسته‌های خود را از زنان خشن و بی‌ادب برآورده کنی. یادگیری علم را در حالتی راحت و بی‌زحمت طلب کن. اما این نکات در تو تأثیری نخواهد گذاشت، چرا که می‌دانم تغییر نمی‌کنی. و رابطه من با تو مانند مردی است که به مرغ می‌گوید: در درمان چیزی که درمان‌پذیر نیست، زحمت نکش.
وداء النوک لیس له دواء»
هوش مصنوعی: «رنج عشق درمانی ندارد.»
دمنه پرسید که: چگونه؟
هوش مصنوعی: دمنه سؤال کرد: چطور؟

حاشیه ها

1397/05/03 22:08
محمدی

لطفا اصلاح شود:
زینت و زیب ملوک خدمتگاران مهذب و چاکران کافی کاردانند