گنجور

بخش ۳۸ - حکایت بوزینگان

آورده‌اند که جماعتی از بوزنگان در کوهی بودند، چون شاه سیارگان بافق مغربی خرامید و جمال جهان آرای را بنقاب ظلام بپوشانید سپاه زنگ بغیبت او بر لشگر روم چیره گشت و شبی چون کار عاصی روز محشر درآمد. باد شمال عنان گشاده و رکاب گران کرده بر بوزنگان شبیخون آورد. بیچارگان از سرما رنجور شدند. پناهی می‌جستند، ناگاه یراعه ای دیدند در طرفی اگنده، گمان بردند که آتش است، هیزم بران نهادند و می‌دمیدند.

برابر ایشان مرغی بود بر درخت بانگ می‌کرد که: آن آتش نیست. البته بدو التفات نمی نمود. در این میان مردی آنجا رسید، مرغ را گفت: رنج مبر که بگفتار تو یار نباشند و تو رنجور گردی، و در تو تقدیم و تهذیب چنین کسان سعی پیوستن همچنانست که کسی شمشیر بر سنگ آزماید و شکر در زیر آب پنهان کند. مرغ سخن وی نشنود و از درخت فرود آمد تا بوزنگان را حدیث یراعه بهتر معلوم کند، بگرفتند و سرش جدا کردند.

و کار تو همین مزاج دارد و هرگز پند نپذیری، و عظت ناصحان در گوش نگذاری. و هراینه در سر این استبداد و اصرار شوی و از این زرق و شعوذه وقتی پشیمان گردی که بیش سود ندارد و زبان خرد در گوش تو خواند که«ترکت الرای بالری. » لختی پشت دست خایی و روی سینه خراشی، چنانکه آن زیرک شریک مغفل کرد و سود نداشت. دمنه گفت: چگونه؟

گفت:

اطلاعات

منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

آورده‌اند که جماعتی از بوزنگان در کوهی بودند، چون شاه سیارگان بافق مغربی خرامید و جمال جهان آرای را بنقاب ظلام بپوشانید سپاه زنگ بغیبت او بر لشگر روم چیره گشت و شبی چون کار عاصی روز محشر درآمد. باد شمال عنان گشاده و رکاب گران کرده بر بوزنگان شبیخون آورد. بیچارگان از سرما رنجور شدند. پناهی می‌جستند، ناگاه یراعه ای دیدند در طرفی اگنده، گمان بردند که آتش است، هیزم بران نهادند و می‌دمیدند.
هوش مصنوعی: روزی گروهی از بوزنگان در کوهی زندگی می‌کردند که ناگهان شاه سیارگان در حال عبور ظاهر شد و چهره زیبای جهان را پشت پرده‌ای از ظلمت پنهان کرد. در این حین، سپاه زنگ به خاطر غیبت او بر لشکر روم پیروز شد و اوضاع به شدت پیچیده شد. باد شمالی در حال وزیدن بود و بر بوزنگان حمله کرد. آن‌ها از سرما به شدت اذیت شدند و ناچار به دنبال پناهگاهی می‌گشتند. در این میان، ناگهان شعله‌ای را در گوشه‌ای دیدند و تصور کردند که آتش است، پس هیزم جمع کردند و شروع به دمیدن کردند تا آتش را روشن کنند.
برابر ایشان مرغی بود بر درخت بانگ می‌کرد که: آن آتش نیست. البته بدو التفات نمی نمود. در این میان مردی آنجا رسید، مرغ را گفت: رنج مبر که بگفتار تو یار نباشند و تو رنجور گردی، و در تو تقدیم و تهذیب چنین کسان سعی پیوستن همچنانست که کسی شمشیر بر سنگ آزماید و شکر در زیر آب پنهان کند. مرغ سخن وی نشنود و از درخت فرود آمد تا بوزنگان را حدیث یراعه بهتر معلوم کند، بگرفتند و سرش جدا کردند.
هوش مصنوعی: در یک روز، پرنده‌ای بر روی درختی نشسته بود و فریاد می‌زد که آتش وجود ندارد. اما هیچ‌کس به حرف‌های او توجه نمی‌کرد. در این بین، مردی از آنجا گذشت و به پرنده گفت که نگران نباشد، زیرا حرف‌های او به گوش هیچ‌کس نمی‌رسد و تنها خودش را در زحمت می‌اندازد. او توضیح داد که تلاش برای متقاعد کردن افرادی که شنونده نیستند، مشابه است با شمشیر زدن بر روی سنگ یا پنهان کردن شکر در زیر آب. اما پرنده به حرف‌های او گوش نداد و از درخت پایین آمد تا حقیقت را بهتر برای بوزنگان منتقل کند، اما آنها او را گرفتند و سرش را جدا کردند.
و کار تو همین مزاج دارد و هرگز پند نپذیری، و عظت ناصحان در گوش نگذاری. و هراینه در سر این استبداد و اصرار شوی و از این زرق و شعوذه وقتی پشیمان گردی که بیش سود ندارد و زبان خرد در گوش تو خواند که«ترکت الرای بالری. » لختی پشت دست خایی و روی سینه خراشی، چنانکه آن زیرک شریک مغفل کرد و سود نداشت. دمنه گفت: چگونه؟
هوش مصنوعی: شما همیشه به شیوه خود عمل می‌کنید و هیچگاه از نصیحت‌ها پند نمی‌گیرید. حتی اگر افرادی با نیت خیر بخواهند شما را راهنمایی کنند، سخنانشان را نادیده می‌گیرید. در نهایت ممکن است به جایی برسید که متوجه اشتباهات خود شوید و آن زمان دیگر سودی ندارد. وقتی عقل شما به شما می‌گوید که باید از راه‌های نادرست دوری کنید، فقط به خود صدمه می‌زنید و دچار ناراحتی می‌شوید، درست مانند کسی که به طریقی فریبکارانه گرفتار شده و نتیجه‌ای جز ضرر عایدش نمی‌شود. دمنه پرسید: چطور چنین چیزی ممکن است؟

حاشیه ها

1392/12/17 02:03
Yaghish

یراعه=کرم شب تاب

1401/11/16 11:02
جهن یزداد

 چندین نام زیبای پارسی  چون  شبتاب ، چراغله ، چراغینه ، شبچراغه ، گیوه هساره ،  کرم سو زنه  ، کرم سو زنی ، شب افروز  و آتشیزه و آتشک  برای کرم شبتاب  است و انگاه این نصرالله منشی  واژه یراعه که در عربی  نی است و   کرم شبتاب را به نی مانند کرده و  جای ان به کار برده اند  اورده
شب چراغه چراغله شبتاب
 کرمکی کو بود شب افروزان
 نیازی بخاری