گنجور

بخش ۳۵ - حکایت باخه و دو بط

آورده‌اند که در آب گیری دو بط و یکی باخه ساکن بودند و میان ایشان بحکم مجاورت دوستی و مصادقت افتاده. ناگاه دست روزگار غدار رخسار حال ایشان بخراشید و سپهر آینه فام صورت مفارقت بدیشان نمود، و در آن آب که مایه حیات ایشان بود نقصان فاحش پیدا آمد. بطان چون آن بدیدند بنزدیک باخه رفتند و گفت: بوداع آمده ایم، پدرود باش ای دوست گرامی و رفیق موافق. باخه از درد فرقت و سوز هجرت بنالید و از اشک بسی در و گهر بارید .

و گفت: ای دوستان و یاران، مضرت نقصان آب در حقّ من زیادت است که معیشت من بی ازان ممکن نگردد. و اکنون حکم مروت و قضیت کرم عهد آنست که بردن مرا وجهی اندیشید و حیلتی سازید. گفتند: رنج هجران تو مارا بیش است، و هرکجا رویم اگر چه در خصب و نعمت باشیم بی دیدار تو ازان تمتع و لذت نیایم، اما تو اشارت مشفقان و قول ناصحان را سبک داری، و بر آنچه بمصلحت حال و مآل تو پیوندد ثبات نکنی. و اگر خواهی که ترا ببریم شرط آنست که چون ترا برداشتیم و در هوا رفت چندانکه مردمان را چشم بر ما افتد هرچیز گویند راه جدل بربندی و البته لب نگشایی. گفت: فرمان بردارم، و آنچه برشما از روی مروت واجب بود بجای آوردید، و من هم می‌پذیرم که دم طرقم و دل در سنگ شکنم.

بطان چوبی بیاوردند و باخه میان آن بدندان بگرفت محکم، و بطان هر دو جانب چوب را بدهان برداشتند و او را می‌بردند. چون باوج هوا رسیدند مردمان را از ایشان شگفت آمد و از چپ و راست بانگ بخاست که «بطان باخه می‌برند. » باخه ساعتی خویشتن نگاه داشت، آخر بی طاقت گشت وگفت: «تا کور شوید. دهان گشادن بود و از بالا در گشتن. بطان آواز دادند که:بر دوستان نصیحت باشد .

نیک خواهان دهند پند ولیک
نیک بختان بوند پند پذیر

باخه گفت: این همه سودا است، چون طبع اجل صفرا تیز کرد و دیوانه وار روی بکسی آورد از زنجیر گسستن فایده حاصل نیاید و هیچ عاقل دل در دفع آن نبندد.

ان المنایا لاتطیش سهامها

از مرگ حذر کردن دو وقت روا نیست
روزی که قضا باشد و روزی که قضا نیست
بخش ۳۴ - حکایت طیطوها: آورده‌اند که نوعی است از مرغان آب که آن را طیطوی خوانند، و یک جفت ازان در ساحلی بودندی. چون وقت بیضه فراز آمد ماده گفت: در این سخن جای تامل است، اگر دریا در موج آید و بچگان را دررباید آن را چه حیلت توان کرد؟ نر گفت:گمان نبرم که وکیل دریا این دلیری کند و جانب مرا فروگذارد، واگر بی حرمتی اندیشد انصاف از وی بتوان ستد. ماده گفت:خویشتن شناسی نیکو باشد. بچه قوت و عدت وکیل دریا را بانتقام خود تهدید می‌کنی؟ از این استبداد درگذر، و برای بیضه جای حصین گزین، چه هرکه سخن ناصحان نشنود بدو آن رسد که بباخه رسید. گفت: چگونه؟بخش ۳۶ - ادامهٔ حکایت طیطوها: طیطوی نر گفت:شنودم این مثل، ولکن مترس و جای نگاه دار. ماده بیضه بنهاد. وکیل دریا این مفاوضت بشنود، از بزرگ منشی و رعنایی طیطوی در خشم شد و دریا در موج آمد و بچگان ایشان را ببرد. ماده چون آن بدید اضطراب کرد و گفت:من میدانستم که با آب بازی نیست، و تو بنادانی بچگانن باد دادی و آتش بر من بباریدی، ای خاکسار باری تدبیری اندیش. طیطوی نر جواب داد که: سخن بجهت گوی، و من از عهده قول خویش بیرون می‌آیم و انصاف خود از وکیل دریا می‌ستانم.

اطلاعات

وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
قالب شعری: غزل/قصیده/قطعه
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

آورده‌اند که در آب گیری دو بط و یکی باخه ساکن بودند و میان ایشان بحکم مجاورت دوستی و مصادقت افتاده. ناگاه دست روزگار غدار رخسار حال ایشان بخراشید و سپهر آینه فام صورت مفارقت بدیشان نمود، و در آن آب که مایه حیات ایشان بود نقصان فاحش پیدا آمد. بطان چون آن بدیدند بنزدیک باخه رفتند و گفت: بوداع آمده ایم، پدرود باش ای دوست گرامی و رفیق موافق. باخه از درد فرقت و سوز هجرت بنالید و از اشک بسی در و گهر بارید .
هوش مصنوعی: روایتی وجود دارد که در یک آبگیر دو قوی دوست و هم‌نشین زندگی می‌کردند. اما ناگهان سرنوشت با تمام سختی‌هایش به آنها آسیب رساند و نشان از جدایی به آنها داد. در آبی که زندگی آنها به آن وابسته بود، فجایعی رخ داد و مقدار آن به شدت کاهش یافت. قوی‌ها وقتی این وضعیت را مشاهده کردند، به سمت دوستشان باخه رفتند و گفتند: ما آمده‌ایم تا وداع کنیم، خداحافظ ای دوست عزیز و هم‌نشین وفادار. باخه از درد جدایی و زخم هجرت نالید و اشکهایش به اندازه‌ای ریخت که مانند گوهر بود.
و گفت: ای دوستان و یاران، مضرت نقصان آب در حقّ من زیادت است که معیشت من بی ازان ممکن نگردد. و اکنون حکم مروت و قضیت کرم عهد آنست که بردن مرا وجهی اندیشید و حیلتی سازید. گفتند: رنج هجران تو مارا بیش است، و هرکجا رویم اگر چه در خصب و نعمت باشیم بی دیدار تو ازان تمتع و لذت نیایم، اما تو اشارت مشفقان و قول ناصحان را سبک داری، و بر آنچه بمصلحت حال و مآل تو پیوندد ثبات نکنی. و اگر خواهی که ترا ببریم شرط آنست که چون ترا برداشتیم و در هوا رفت چندانکه مردمان را چشم بر ما افتد هرچیز گویند راه جدل بربندی و البته لب نگشایی. گفت: فرمان بردارم، و آنچه برشما از روی مروت واجب بود بجای آوردید، و من هم می‌پذیرم که دم طرقم و دل در سنگ شکنم.
هوش مصنوعی: او گفت: ای دوستان و همراهان، کمبود آب برای من بسیار آسیب‌زا است، چرا که زندگی‌ام بدون آن ممکن نیست. اکنون شایسته است که برای نجات من تدبیری بیندیشید و راه‌حلی پیدا کنید. دوستانش گفتند: جدایی تو برای ما بسیار سخت است، هر کجا برویم، حتی اگر در نعمت و خوشی باشیم، بدون دیدارت از آن لذت نخواهیم برد. اما تو نمی‌پذیری که از نصیحت دوستان خود پیروی کنی و بر آنچه به سود وضعیت و آینده‌ات باشد، ثابت‌قدم نباشی. حال اگر می‌خواهی نجات یابی، شرطش این است که وقتی ما تو را برداشتیم و در آسمان رفتیم، به هر چیزی که مردم گفتند، پاسخ ندهی و هرگز لب به سخن نگشایی. او پاسخ داد: من اطاعت می‌کنم و آنچه بر عهده شما بود به درستی انجام دادید و من نیز می‌پذیرم که باید بردبار باشم و قلبم را محکم کنم.
بطان چوبی بیاوردند و باخه میان آن بدندان بگرفت محکم، و بطان هر دو جانب چوب را بدهان برداشتند و او را می‌بردند. چون باوج هوا رسیدند مردمان را از ایشان شگفت آمد و از چپ و راست بانگ بخاست که «بطان باخه می‌برند. » باخه ساعتی خویشتن نگاه داشت، آخر بی طاقت گشت وگفت: «تا کور شوید. دهان گشادن بود و از بالا در گشتن. بطان آواز دادند که:بر دوستان نصیحت باشد .
هوش مصنوعی: بطان چوبی را آوردند و باخه را محکم در وسط آن گرفتند. سپس بطان از هر دو طرف چوب را به دهن گرفته و آن را حمل کردند. وقتی به ارتفاع زیادی رسیدند، مردم از دیدن آنها شگفت‌زده شدند و از دو طرف صدا کردند که «بطان باخه را می‌برند.» باخه برای مدتی خود را نگه داشت، اما در نهایت ناچار و بی تاب شد و گفت: «شما تا کور شوید! دهان باز کردن و از بالا نگاه کردن چه معنی دارد؟» بطان اعلام کردند که: «این نصیحتی برای دوستان است.»
نیک خواهان دهند پند ولیک
نیک بختان بوند پند پذیر
هوش مصنوعی: افراد نیکو و دلسوز ممکن است نصیحت کنند، اما تنها کسانی که سرنوشت خوبی دارند، می‌توانند این نصایح را بپذیرند.
باخه گفت: این همه سودا است، چون طبع اجل صفرا تیز کرد و دیوانه وار روی بکسی آورد از زنجیر گسستن فایده حاصل نیاید و هیچ عاقل دل در دفع آن نبندد.
هوش مصنوعی: باخه گفت: همه اینها تنها خیالات و وسوسه‌ها هستند، چون سرنوشت ناگهان تغییر می‌کند و به سمت شخص خاصی می‌آید. از این که بخواهیم از زنجیرهای خود آزاد شویم، فایده‌ای نمی‌بریم و هیچ فرد عاقلی نمی‌تواند برای جلوگیری از این وضعیت تلاش کند.
ان المنایا لاتطیش سهامها
هوش مصنوعی: مرگ، تیرهای خود را بی‌هدف پرتاب نمی‌کند.
از مرگ حذر کردن دو وقت روا نیست
روزی که قضا باشد و روزی که قضا نیست
هوش مصنوعی: دو زمان وجود دارد که انسان نباید از مرگ بترسد: زمانی که سرنوشتش رقم خورده است و زمانی که هنوز سرنوشتش مشخص نیست.