گنجور

بخش ۱۱

پس او را با طایفه‌ای از محارم که خدمت سرای ملک کردندی به خانه برد و فرمود که به احتیاط نگاه دارند و در تعظیم و اکرام مبالغت لازم شمرند. و شمشیری به خون بیالود و پیش ملک چون غمناکی متفکر درآمد و گفت: فرمان ملک به جای آوردم. چندانکه این سخن به سمع او رسید -و خشم تسکینی یافته بود - و از خرد و جمال و عقل و صلاح او براندیشید رنجور گشت و شرم داشت که اثر تردد ظاهر گردد و نقض و ابرامی به یک دیگر متصل از خود فرانماید، و به تأنی او واثق بود که تاخیری به جای آورده باشد، و بی مراجعت و استقصا کاری نگزارده که نازکی این حادثه بر هیچ دانا و نادان پوشیده نماند. چون وزیر علامت ندامت بر ناصیت ملک مشاهده کرد گفت: ملک را غمناک نباید بود، که گذشته را در نتوان یافت و رفته را باز نتوان آورد؛ و غم و اندیشه تن را نزار کند و رای راست را در نقصان افگند؛ و حاصل اندوه جز رنج دوستان و شادی دشمنان نباشد؛ و هرکه این باب بشنود در ثبات و وقار ملک بدگمان گردد، که از این نوع مثالی برفور بدهد و، چون بامضا پیوست پشیمانی اظهار فرماید، خاصه کاری که دست تدارک ازان قاصر است. و اگر فرمان باشد افسانه‌ای که لایق این حال باشد بگویم. گفت: بگو.

وزیر گفت:

اطلاعات

منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

پس او را با طایفه‌ای از محارم که خدمت سرای ملک کردندی به خانه برد و فرمود که به احتیاط نگاه دارند و در تعظیم و اکرام مبالغت لازم شمرند. و شمشیری به خون بیالود و پیش ملک چون غمناکی متفکر درآمد و گفت: فرمان ملک به جای آوردم. چندانکه این سخن به سمع او رسید -و خشم تسکینی یافته بود - و از خرد و جمال و عقل و صلاح او براندیشید رنجور گشت و شرم داشت که اثر تردد ظاهر گردد و نقض و ابرامی به یک دیگر متصل از خود فرانماید، و به تأنی او واثق بود که تاخیری به جای آورده باشد، و بی مراجعت و استقصا کاری نگزارده که نازکی این حادثه بر هیچ دانا و نادان پوشیده نماند. چون وزیر علامت ندامت بر ناصیت ملک مشاهده کرد گفت: ملک را غمناک نباید بود، که گذشته را در نتوان یافت و رفته را باز نتوان آورد؛ و غم و اندیشه تن را نزار کند و رای راست را در نقصان افگند؛ و حاصل اندوه جز رنج دوستان و شادی دشمنان نباشد؛ و هرکه این باب بشنود در ثبات و وقار ملک بدگمان گردد، که از این نوع مثالی برفور بدهد و، چون بامضا پیوست پشیمانی اظهار فرماید، خاصه کاری که دست تدارک ازان قاصر است. و اگر فرمان باشد افسانه‌ای که لایق این حال باشد بگویم. گفت: بگو.
هوش مصنوعی: او را به خانه‌ای آوردند که گروهی از نزدیکان در آنجا خدمتکار بودند و به آنها دستور دادند که با احتیاط از او مراقبت کنند و در احترام به او زیاده‌روی کنند. سپس شمشیری را به خون آغشته کرد و به نزد پادشاه رفت و با حالتی غمگین و متفکر گفت: آهنگ پادشاه را انجام دادم. زمانی که این صحبت به گوش پادشاه رسید و خشمش کاهش یافته بود، به خرد، زیبایی، عقل و صلاح او فکر کرد و احساس ناراحتی کرد و شرم داشت که نشانه‌های تردید در خودش نمایان شود. او اطمینان داشت که تأخیری به وجود آورده و کاری را بدون بازگشت و بررسی انجام نداده که ظرافت این واقعه پنهان نمانده باشد. وقتی وزیر آثار پشیمانی را بر چهره پادشاه دید، گفت: پادشاه نباید غمگین باشد، چون گذشته را نمی‌توان تغییر داد و آنچه رفته، باز نخواهد گشت؛ اندوه و نگرانی تنها بدن را ضعیف می‌کند و عقل را مختل می‌سازد. نتیجه اندوه فقط درد دوستان و خوشحالی دشمنان است و اگر کسی این مسئله را بشنود، نسبت به ثبات و وقار پادشاه بدگمان خواهد شد. او افزود که اگر لازم باشد، داستانی مرتبط با این وضعیت برای او بگوید. پادشاه خواست که این داستان گفته شود.