گنجور

بخش ۱۸

آورده‌اند که پیری رد ماری اثر کرد و ضعف شامل بدو راه یافت چنانکه از شکار بازماند، و در کار خویش متحیر گشت، که نه بی قوت زندگانی صورت می‌بست و نه بی قوت شکار کردن ممکن می‌شد. اندیشید که جوانی را بازنتوان آورد و کاشکی پیری پایدارستی.

و از زمانه وفا طمع داشتن و بکرم عهد فلک امیدوار بودن هوسی است که هیچ خردمند خاطر بدان مشغول نگرداند، چه در آب خشکی جستن و از آتش سردی طلبیدن سودایی است که آن نتیجه صفراهای محترق باشد.

گذشته را بازنتوان آورد، و تدبیر مستقبل از مهمات است،و عوض جوانی اندک تجربتی است که در بقیت عمر قوام معیشت بدان حاصل آید. و مرا فضول از سر بیرون می‌باید کرد و بنای کار بر قاعده کم آزاری نهاد. وا ز مذلتی که در راه افتاد روی نتافت، که احوال دنیا میان سرا وضرا مشترکست.

نی پای همیشه در رکابت باشد
بد نیز چو نیک در حسابت باشد

وانگاه بر کران چشمه ای رفته که درو غوکان بسیار بودند و ملک کامگار و مطاع داشتند، و خویشتن چون اندوه ناکی ساخته بر طرفی بیفگند. غوکی پرسید که: ترا غمناک می‌بینم ! گفت: کیست بغم خوردن از من سزاوارتر، که مادت حیات من از شکار غوک بود، و امروز ابتلایی افتاده است که آن بر من حرام گشتست و بدان جایگاه رسیده که اگر یکی را ازیشان بگیرم نگاه نتوانم داشت. آن غوک برفت و ملک خویش را بدین خبر بشارت داد. ملک از مار پرسید که: بچه سبب این بلا بر تو نازل گشت؟ گفت: قصد غوکی کردم و او از پیش من بگریخت و خویشتن در خانه زاهدی افگند. من براثر او درآمدم، خانه تاریک بود و پسر زاهد حاضر، آسیب من به انگشت او رسید، پنداشتم غوک است، هم در آن گرمی دندانی بدو نمودم و برجای سرد شد. زاهد از سوز فرزند در عقب من می‌دویدو لعنت می‌کرد و می‌گفت: از پروردگار می‌خواهم تا تو را ذلیل گرداند ومرکب ملک غوکان شوی، و البته غوک نتوانی خورد مگر آنکه ملک ایشان بر تو صدقه کند. و اکنون بضرورت اینجا آمدم تا ملک بر من نشیند و من بحکم ازلی و تقدیر آسمانی راضی گردم. ملک غوکان را این باب موافق افتاد، وخود را دران شرفی و منقبتی و عزی و معجزی صورت کرد. بر وی می‌نشست وبدان مباهات می‌نمود. چون یکچندی بگذشت مار گفت: زندگانی ملک دراز باد، مرا قوتی و طعمه ای باید که بدان زنده مانم و این خدمت بسر برم. گفت: بلی، بحکم آنکه در آن تواضع منفعتی می‌شناخت آن را مذلت نشمرد و در لباس عار پیش طبع نیاورد.

و اگر من صبری کردم همین مزاج داشت که هلاک دشمن و صلاح عشیرت را متضمن بود. و نیز دشمن را برفق و مدارا نیکوتر و زودتر مستاصل توان گردانید که بجنگ و مکابره. و از اینجا گفته‌اند «خرد به که مردی ». که یک کس اگر چه توانا ودلیر باشد، و در روی مصافی رود ده تن را، یا غایت آن بیست را، بیش نتواند زد. اما مرد با غور دانا بیک فکرت ملکی پریشان گرداند و لشکری گران و ولایتی آبادان را در هم زند و زیر و زبر کند. و آتش با قوت و حدت او اگر در درختی افتد آن قدر تواند سوخت که بر روی زمین باشد.

و آب بالطف و نرمی خویش هر درخت را که ازان بزرگتر نباشد از بیخ برکند که بیش قرار نگیرد. قال النبی علیه السلام: «ما کان الرفق فی شیء قط الا زانه، و ماکان الخرق فی شیء الا شانه. » و چهار چیز است که اندک آن را بسیار باید شمرد: آتش و بیماری و دشمن و وام. و این کار به اصابت رای وفر دولت و سعادت ذات ملک نظام گرفت.

برد تیغت ز نایبات شکوه
داد رایت بحادثات سکون

و گفته‌اند «اگر دو تن در طلب کاری وکفایت مهمی ایستند مظفر آن کس آید که بفضیلت مروت مخصوص است؛ و اگر دران برابر آیند آن که ثابت عزیمتست، و اگر دران هم مساواتی افتد آنکه یار و معین بسیار دارد، واگر دران نیز تفاوتی نتوان یافت آنکه سعادت ذات و قوت بخت او راجح است. »

پیش سپاه تست زبخت تو پیشرو
بر بام ملک تست ز عدل تو پاسبان

و حکما گویند که «هرکه با پادشاهی که از بطر نصرت ایمن باشد و ازدهشت هزیمت فارغ مخاصمت اختیار کند مرگ را بحیلت بخویشتن راه داده باشد، و زندگانی را بوحشت از پیش رانده، خاصه ملکی از دقایق و غوامض مهمات بر وی پوشیده نگردد، و موضع نرمی و درشتی و خشم و رضا وشتاب و درنگ اندران بر وی مشتبه نشود، و مصالح امروز و فردا و مناظم حال و مآل در فاتحت کارها می‌شناسد و وجوه تدارک آن می‌بیند، و بهیچ وقت جانب حلم و استمالت نامرعی روا ندارد باس و سیاست مهمل نگذارد. »

و امروز هیچ پادشاه را در ضبط ممالک و حفظ آن اثر نیست که پیش حزم وعزم ملک میسر می‌گردد، و در تربیت خدمتگاران و اصطناع مردمان چندین لطایف عواطف و بدایع عوارف بجای نتوان آورد که بتلقین دولت وهدایت رای ملک می‌فرماید و مثلا نفس عزیز خود را فدای بندگان می‌دارد.

ملک گفت: کفایت این مهم و برافتادن این خصمان ببرکات رای و اشارت و میامن اخلاص و مناصحت تو بود.

و در هر کاری که اعتماد برمضا و نفاذ تو کرده ام آثار ونتایج آن چنین ظاهر گشته است.

و هرکه زمام مهمات بوزیر ناصح سپارد هرگز دست ناکامی بدامن اقبال او نرسد و پای حوادث ساحت سعادت او نسپرد.

بهرچه روی نهم یا بهر چه رای کنم
قوی است دست مرا تا تو دست یار منی

و معجزتر آیتی از خرد تو آن بود که مدت دراز در خانه دشمنان بماندی و بر زبان تو کلمه ای نرفت که دران عیبی گرفتندی و موجب نفرت و بدگمانی گشتی. گفت: اقتدای من در همه ابواب بمحاسن اخلاق و مکارم عادات ملک بوده است، و بقدر دانش خود از معالی خصال وی اقتباس نموده ام، و مآثر ملکانه را د رهمه ابواب امام و پیشوا و قبله و نمودار خویش ساخته، و حصول اغراض و نجح مرادها در متابعت رسوم ستوده و مشایعت آثار پسندیده آن دانسته، که ملک را، بحمدالله و منه، اصالت و اصابت تدبیر باشکوه و شوکت ومهابت و شجاعت جمع است.

بخش ۱۷: ملک گفت که از کیاست ودانش بومان شمتی بازگوی. گفت:در میان ایشان هیچ زیرکی ندیدم، مگر آنکه بکشتن من اشارت می‌کرد و ایشان رای او را ضعیف می‌پنداشتند، ونصایح او را بسمع قبول اصغا نفرمودند، و این قدر تامل نکردند که من در میان قوم خویش منزلت شریف داشتم و باندک خردی موسوم بودم،ناگاه مکری اندیشم و فرصت غدری یابم. نه بعقل خویش این بدانستند و نه از ناصحان قبول کردند، و نه اسرار خود از من بپوشیدند. و گویند «پادشاهان را در تحصین خزاین اسرار احتیاط هرچه تمامتر فرض است، خاصه از دوستان نومید و دشمنان هراسان. »بخش ۱۹: ملک گفت از خدمتگاران درگاه ترا چنان یافتم که لطف گفتار تو بجمال کردار مقرون بود، و بنفاذ عزم و ثبات حزم مهمی بدین بزرگی کفایت توانستی کردن تا ایزد تعالی بیمن نقیبت و مبارکی غرت تو مارا این نصرت ارازنی داشت، که در آن غصه نه حلاوت طعام و شراب یافته می‌شد و نه لذت خواب و قرار. چه هرکه بدشمنی غالب و خصمی قاهر مبتلا گشت تا از وی نرهد پای از سر و کفش از دستار و روز از شب نشناسد. و حکما گویند «تا بیمار را صحتی شامل پدید نیامد از خوردنی مزه نیابد، و حمال تا بار گران ننهاد نیاساید، و مردم هزار سال تا از دشمن مستولی ایمن نگردد گرمی سینه او نیارامد. » اکنون باز باید گفت که سیرت و سریرت ملک ایشان در بزم و رزم چگونه یافتی.

اطلاعات

وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعل (وزن رباعی)
قالب شعری: غزل/قصیده/قطعه
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

آورده‌اند که پیری رد ماری اثر کرد و ضعف شامل بدو راه یافت چنانکه از شکار بازماند، و در کار خویش متحیر گشت، که نه بی قوت زندگانی صورت می‌بست و نه بی قوت شکار کردن ممکن می‌شد. اندیشید که جوانی را بازنتوان آورد و کاشکی پیری پایدارستی.
هوش مصنوعی: روزی پیری احساس کرد که نشانه‌های ضعف و کهولت به سراغش آمده است، به‌طوری که دیگر نمی‌توانست شکار کند و در کارهایش دچار سردرگمی شده بود. او متوجه شد که بدون قوت جسمانی نه می‌تواند زندگی را به شیوۀ دلخواه سپری کند و نه قادر به شکار خواهد بود. به فکر فرو رفت که جوانی‌اش را نمی‌تواند دوباره به دست آورد و آرزو کرد ای کاش پیری همیشگی نبود.
و از زمانه وفا طمع داشتن و بکرم عهد فلک امیدوار بودن هوسی است که هیچ خردمند خاطر بدان مشغول نگرداند، چه در آب خشکی جستن و از آتش سردی طلبیدن سودایی است که آن نتیجه صفراهای محترق باشد.
هوش مصنوعی: انتظار داشتن به وفای زمان و امیدواری به سالم بودن قراردادهای آسمانی، آرزویی است که هیچ عاقل و خردمندی به آن نمی‌پردازد. زیرا به دنبال پیدا کردن خشکی در دریا و طلبیدن سردی از آتش، خواسته‌ای است که نتیجه‌ی گرما و شعله‌های زبانه زده است.
گذشته را بازنتوان آورد، و تدبیر مستقبل از مهمات است،و عوض جوانی اندک تجربتی است که در بقیت عمر قوام معیشت بدان حاصل آید. و مرا فضول از سر بیرون می‌باید کرد و بنای کار بر قاعده کم آزاری نهاد. وا ز مذلتی که در راه افتاد روی نتافت، که احوال دنیا میان سرا وضرا مشترکست.
هوش مصنوعی: گذشته را نمی‌توان تغییر داد و برنامه‌ریزی برای آینده اهمیت زیادی دارد. جوانی به اندازه کمی تجربه را به همراه دارد که در بقیه عمر برای تامین معیشت لازم است. من باید از اندیشه‌های بی‌فایده دور شوم و کارهایم را بر اساس اصولی که کمترین آسیب را به دیگران بزند، پایه‌گذاری کنم. همچنین نباید از مشکلاتی که در مسیر زندگی پیش می‌آید، ناامید شوم، زیرا شرایط دنیا برای همه مشابه است، چه در حالتی که در رفاه هستیم و چه در دشواری.
نی پای همیشه در رکابت باشد
بد نیز چو نیک در حسابت باشد
هوش مصنوعی: هر زمان که در کنارت کسی باشد، خوب یا بد، باید به خوبی او را در نظر بگیری؛ همان‌طور که سختی‌ها در زندگی همواره با ما همراهند.
وانگاه بر کران چشمه ای رفته که درو غوکان بسیار بودند و ملک کامگار و مطاع داشتند، و خویشتن چون اندوه ناکی ساخته بر طرفی بیفگند. غوکی پرسید که: ترا غمناک می‌بینم ! گفت: کیست بغم خوردن از من سزاوارتر، که مادت حیات من از شکار غوک بود، و امروز ابتلایی افتاده است که آن بر من حرام گشتست و بدان جایگاه رسیده که اگر یکی را ازیشان بگیرم نگاه نتوانم داشت. آن غوک برفت و ملک خویش را بدین خبر بشارت داد. ملک از مار پرسید که: بچه سبب این بلا بر تو نازل گشت؟ گفت: قصد غوکی کردم و او از پیش من بگریخت و خویشتن در خانه زاهدی افگند. من براثر او درآمدم، خانه تاریک بود و پسر زاهد حاضر، آسیب من به انگشت او رسید، پنداشتم غوک است، هم در آن گرمی دندانی بدو نمودم و برجای سرد شد. زاهد از سوز فرزند در عقب من می‌دویدو لعنت می‌کرد و می‌گفت: از پروردگار می‌خواهم تا تو را ذلیل گرداند ومرکب ملک غوکان شوی، و البته غوک نتوانی خورد مگر آنکه ملک ایشان بر تو صدقه کند. و اکنون بضرورت اینجا آمدم تا ملک بر من نشیند و من بحکم ازلی و تقدیر آسمانی راضی گردم. ملک غوکان را این باب موافق افتاد، وخود را دران شرفی و منقبتی و عزی و معجزی صورت کرد. بر وی می‌نشست وبدان مباهات می‌نمود. چون یکچندی بگذشت مار گفت: زندگانی ملک دراز باد، مرا قوتی و طعمه ای باید که بدان زنده مانم و این خدمت بسر برم. گفت: بلی، بحکم آنکه در آن تواضع منفعتی می‌شناخت آن را مذلت نشمرد و در لباس عار پیش طبع نیاورد.
هوش مصنوعی: روزی ماری به کنار چشمه‌ای رفت که در آن غوک‌های زیادی بودند و حاکم و سروری داشتند. او به دلایلی غمگین شده بود و بر کنار چشمه نشسته بود. یکی از غوک‌ها او را دید و پرسید چرا ناراحت است. مار در پاسخ گفت: «چه کسی بیش از من حق دارد غمگین باشد؟ زیرا حیات من وابسته به شکار غوک‌ها بود، ولی اکنون آزمایشی پیش آمده که دیگر نمی‌توانم از آن‌ها بهره ببرم. اگر بخواهم یکی از آن‌ها را بگیرم، نمی‌توانم نگه‌دارم.» غوک خبر را به حاکم خود رساند و حاکم از مار پرسید آن بلا به چه دلیل بر او نازل شده است. مار گفت: «من به دنبال غوکی بودم و او از من فرار کرد، به خانه‌ی زاهدی پناه برد و من در پی او به آنجا رفتم. در آنجا، وقتی که پسر زاهد در تاریکی انگشتش به من آسیب رسید، من فکر کردم که او غوک است و به او حمله کردم. زاهد به خاطر درد فرزندش به دنبال من دوید و آرزو کرد که من ذلیل شوم و به خدمت حاکم غوک‌ها درآیم، و دیگر نمی‌توانم غوک بخورم مگر با اجازه و صدقه‌ی حاکم.» حال مار برای کسب رضایت حاکم در آنجا حاضر شده بود. حاکم این داستان را پسندید و او را مورد احترام قرار داد و بر او نشست و برتری خود را نشان داد. بعد از مدتی، مار گفت: «ای حاکم، زندگی‌ات طولانی باد، من به غذایی نیاز دارم تا زنده بمانم و بتوانم به این خدمت ادامه دهم.» حاکم با تواضع جواب داد و گفت: «این نیاز را به عنوان ذلت نپندار و با سرافرازی به آن توجه کن.»
و اگر من صبری کردم همین مزاج داشت که هلاک دشمن و صلاح عشیرت را متضمن بود. و نیز دشمن را برفق و مدارا نیکوتر و زودتر مستاصل توان گردانید که بجنگ و مکابره. و از اینجا گفته‌اند «خرد به که مردی ». که یک کس اگر چه توانا ودلیر باشد، و در روی مصافی رود ده تن را، یا غایت آن بیست را، بیش نتواند زد. اما مرد با غور دانا بیک فکرت ملکی پریشان گرداند و لشکری گران و ولایتی آبادان را در هم زند و زیر و زبر کند. و آتش با قوت و حدت او اگر در درختی افتد آن قدر تواند سوخت که بر روی زمین باشد.
هوش مصنوعی: اگر من صبر پیشه کردم، به این دلیل بود که هم به هلاکت دشمن و هم به نفع خانواده‌ام فکر می‌کردم. همچنین، می‌توان با مدارا و ملایمت دشمن را سریع‌تر به شکست رساند تا اینکه با جنگ و درگیری رویارویی کرد. از اینجا گفته شده که «عقل بهتر از شمشیر است». چرا که یک فرد، حتی اگر قوی و دلیر باشد، نمی‌تواند بیش از ده یا بیست نفر را در نبرد شکست دهد. اما مردی که با تفکر عمیق و هوش مدیریت کند، می‌تواند یک ارتش بزرگ را به هم بریزد و یک منطقه آباد را ویران کند. قدرت و شدت آتش، همان‌طور که اگر در درختی بیفتد، می‌تواند به قدری سوخت ایجاد کند که بر روی زمین پخش شود.
و آب بالطف و نرمی خویش هر درخت را که ازان بزرگتر نباشد از بیخ برکند که بیش قرار نگیرد. قال النبی علیه السلام: «ما کان الرفق فی شیء قط الا زانه، و ماکان الخرق فی شیء الا شانه. » و چهار چیز است که اندک آن را بسیار باید شمرد: آتش و بیماری و دشمن و وام. و این کار به اصابت رای وفر دولت و سعادت ذات ملک نظام گرفت.
هوش مصنوعی: آب با ملایمت و نرمی خود هر درختی را که از آن بزرگ‌تر نباشد، از ریشه می‌کند تا بیش از این در آنجا نایستد. پیامبر اکرم (ص) فرمودند: «نرمی در هیچ کاری نباشد مگر آنکه آن را زیبا می‌کند و خشونت در هیچ کاری نباشد مگر آنکه آن را زشت می‌کند.» و چهار چیز وجود دارد که باید هرکدام را به مقدار کم، بسیار به حساب آورد: آتش، بیماری، دشمن و قرض. این مسئله به بصیرت، تدبیر و سعادت کشور بستگی دارد.
برد تیغت ز نایبات شکوه
داد رایت بحادثات سکون
هوش مصنوعی: تیغ تو از نایبت (دیوانه‌ای ناجوانمرد) بر کشیده است و رایت (پرچم) تو در مقابل حوادث آرامش یافته است.
و گفته‌اند «اگر دو تن در طلب کاری وکفایت مهمی ایستند مظفر آن کس آید که بفضیلت مروت مخصوص است؛ و اگر دران برابر آیند آن که ثابت عزیمتست، و اگر دران هم مساواتی افتد آنکه یار و معین بسیار دارد، واگر دران نیز تفاوتی نتوان یافت آنکه سعادت ذات و قوت بخت او راجح است. »
هوش مصنوعی: اگر دو نفر در جستجوی یک کار مهم و ضروری باشند، آن کسی که در فضائل و آداب نیکو از دیگری بالاتر باشد، پیروز خواهد شد. اگر هر دو در این زمینه برابر باشند، کسی که اراده و نیت قوی‌تری دارد، موفق می‌شود. در صورت مساوی بودن در ثبات، فردی که دوستان و حامیان بیشتری دارد، جلو می‌افتد. و اگر همچنان تفاوتی پیدا نشود، آن کس که دارای شانس و بخت بهتری باشد، در نهایت برتری خواهد یافت.
پیش سپاه تست زبخت تو پیشرو
بر بام ملک تست ز عدل تو پاسبان
هوش مصنوعی: سرنوشت تو در خط مقدم جنگ است و بر بام سلطنت تو، نگهبان عدالت تو حاضر و آماده است.
و حکما گویند که «هرکه با پادشاهی که از بطر نصرت ایمن باشد و ازدهشت هزیمت فارغ مخاصمت اختیار کند مرگ را بحیلت بخویشتن راه داده باشد، و زندگانی را بوحشت از پیش رانده، خاصه ملکی از دقایق و غوامض مهمات بر وی پوشیده نگردد، و موضع نرمی و درشتی و خشم و رضا وشتاب و درنگ اندران بر وی مشتبه نشود، و مصالح امروز و فردا و مناظم حال و مآل در فاتحت کارها می‌شناسد و وجوه تدارک آن می‌بیند، و بهیچ وقت جانب حلم و استمالت نامرعی روا ندارد باس و سیاست مهمل نگذارد. »
هوش مصنوعی: حکما می‌گویند که اگر کسی با پادشاهی که از پیروزی احساس امنیت می‌کند و از شکست ترسی ندارد، درگیری را انتخاب کند، در واقع به خود مرگ را دعوت کرده و زندگی را با ترس از دست می‌دهد. به‌ویژه اگر این پادشاه به جزئیات و مسائل پیچیده آگاه باشد، وضعیت‌های مختلف از جمله نرمش و خشم، رضایت و ناخشنودی، سرعت و تأخیر را به درستی درک می‌کند. او می‌تواند مسائل امروز و فردا را شناسایی کرده و برنامه‌ریزی‌های لازم را انجام دهد. همچنین هرگز نباید جانب بردباری و جلب حمایت دیگران را نادیده بگیرد و مدیریت و سیاست را به حال خود رها کند.
و امروز هیچ پادشاه را در ضبط ممالک و حفظ آن اثر نیست که پیش حزم وعزم ملک میسر می‌گردد، و در تربیت خدمتگاران و اصطناع مردمان چندین لطایف عواطف و بدایع عوارف بجای نتوان آورد که بتلقین دولت وهدایت رای ملک می‌فرماید و مثلا نفس عزیز خود را فدای بندگان می‌دارد.
هوش مصنوعی: امروز هیچ پادشاهی نمی‌تواند به خوبی از سرزمین‌های خود محافظت کند یا آنها را به درستی اداره نماید، مگر اینکه دارای تدبیر و اراده‌ای قوی باشد. همچنین در تربیت خدمتگزاران و شکل‌دهی به شخصیت افراد، نمی‌توان به راحتی به روش‌های متنوع و شگفت‌آور دست یافت، مگر اینکه با راهنمایی و هدایت درست از سوی حاکم انجام شود. به عنوان مثال، برخی از پادشاهان حاضرند جان خود را برای رفاه و آسایش مردم خود فدای کنند.
ملک گفت: کفایت این مهم و برافتادن این خصمان ببرکات رای و اشارت و میامن اخلاص و مناصحت تو بود.
هوش مصنوعی: ملک گفت: این موفقیت و سقوط این دشمنان، نتیجه لطف و هدایت و نیکی و صداقت تو بود.
و در هر کاری که اعتماد برمضا و نفاذ تو کرده ام آثار ونتایج آن چنین ظاهر گشته است.
هوش مصنوعی: در هر کاری که به تو اعتماد کرده‌ام و بر نتیجه‌گیری‌های تو تکیه کرده‌ام، نتایج آن به وضوح چنین بوده است.
و هرکه زمام مهمات بوزیر ناصح سپارد هرگز دست ناکامی بدامن اقبال او نرسد و پای حوادث ساحت سعادت او نسپرد.
هوش مصنوعی: هر کس که کارهای مهم خود را به وزیر مشاور و دلسوز بسپارد، هرگز به ناکامی دچار نخواهد شد و حوادث ناگوار نمی‌تواند به سعادت او آسیب بزند.
بهرچه روی نهم یا بهر چه رای کنم
قوی است دست مرا تا تو دست یار منی
هوش مصنوعی: هر کجا که بروم یا هر نظری که داشته باشم، دستم نیرومند است زیرا تو یار من هستی و به من کمک می‌کنی.
و معجزتر آیتی از خرد تو آن بود که مدت دراز در خانه دشمنان بماندی و بر زبان تو کلمه ای نرفت که دران عیبی گرفتندی و موجب نفرت و بدگمانی گشتی. گفت: اقتدای من در همه ابواب بمحاسن اخلاق و مکارم عادات ملک بوده است، و بقدر دانش خود از معالی خصال وی اقتباس نموده ام، و مآثر ملکانه را د رهمه ابواب امام و پیشوا و قبله و نمودار خویش ساخته، و حصول اغراض و نجح مرادها در متابعت رسوم ستوده و مشایعت آثار پسندیده آن دانسته، که ملک را، بحمدالله و منه، اصالت و اصابت تدبیر باشکوه و شوکت ومهابت و شجاعت جمع است.
هوش مصنوعی: شگفتی از خرد تو این است که مدت طولانی در خانه دشمنان بوده‌ای و هیچ سخنی از تو بیرون نرفته که عیب‌جویی کنند و سبب نفرت و بدگمانی شوند. می‌گوید: من در همه ابعاد زندگی‌ام به خوبی‌های اخلاق و فضایل رفتار پادشاه اقتدا کرده‌ام و به اندازه دانش خود از ویژگی‌های برجسته او بهره‌مند شده‌ام. من ویژگی‌های سلطنتی را در همه زمینه‌ها، به عنوان امام، پیشوا و الگوی خود قرار داده‌ام و بر این باور هستم که برای رسیدن به اهدافم و موفقیت در خواسته‌هایم، باید از سنن نیکو و آثار پسندیده او پیروی کنم. خوشبختانه، پادشاهی که تحت فرمان او هستیم، دارای تدبیر مؤثر، شوکت، عظمت و شجاعت است.