بخش ۸ - صف آراستن دو لشکر در برابر همدیگر گوید
بشد شاد هیتال بر پیل کوس
ببست و جهان شد بگرد آبنوس
دلیران هندی پی کین همه
بروها بکردند پرچین همه
ز قطران یکی بحر آمد بجوش
بشد سر ز بانگ تبیره ز هوش
بلرزید کوه از دم گاودم
بتن زهره شیر گردیده گم
ببردند گردان بهامون درفش
شد از تیغ هامان سراسر بنفش
یلان صف کشیدند نیزه بکف
نیستان زمین گشته از هر طرف
غو بادپایان ز گردون گذشت
ز بانگ تبیره جهان خیره گشت
زمین سراندیب چون کوه شد
ز بس کشته در دشت انبوه شد
بقلب سپه شاه هیتال بود
به دستش ز کین تیغ کوپال بود
به یکدست جمهور زرین کلاه
جهان بود از گرد لشکر سپاه
به یکدست او گرد زرفام بود
که رزمش به ساطور خودکام بود
به پیش سپه داشت توپال جای
همی ناله آمد ز هند و درای
وزین روی ارژنگ صف برکشید
پی رزم هیتال لشکر کشید
به قلب سپه جای خود ساخت شاه
نهاد از بر کوهه پیل گاه
دو لشکر چو زین گونه بستند صف
یلان تیغ هندی گرفته به کف
ز گردان مغرب یکی شیره مرد
به میدان درآمد که جوید نبرد
دلیری ز لشکر برون راند اسب
بزین برخروشان چه آزرگشسب
سرافراز را نام فرهنگ بود
ورا رزم با فیل نر ننگ بود
چه آمد سر ره به شیرویه بست
یکی تیز زوبین گرفته بدست
به شیرویه گفت ای یل سرفراز
بگیر از من این حربه جانگداز
بگفت این و آمد بتنگ اندرش
برافروخت ژوبین زد بر سرش
چنان چونکه بیرون شد از پشت او
نماندش بجز باد در مشت او
ز بر زیر آمد سرتاج ور
سرش زیر پا گشت و پا زیر سر
چو شد کشته شیرویه رزمخواه
یکی دیگر آمد ز مغرب سپاه
ورا نیز فرهنگ آورد زیر
ز بالای زین بر بیک چوب تیر
یکی دیگر آمد ورا نیز کشت
همی کشت و در رزم ننمود پشت
چه هیتال ازقلب لشکر بدید
بلرزید از خود چه از باد بید
بدو گفت جمهور کای شهریار
ز رزم یلان رنجه خاطر مدار
و دیگر ز ما کشته شد یک دو مرد
چنین است آئین روز نبرد
من اکنون دلیری فرستم بجنگ
که جنگ آورد روز کین با نهنگ
یکی زین سپه زنده نگذارد او
چه نهصد منی گرز بردارد او
وز آن پس نگه سوی زرفام کرد
که زی رزم رای آور ای شیره مرد
سر این دلاور بیاور برم
بدان تا یکی رزم تو بنگرم
بخش ۷ - کشتن عباس هامان پسر هیتال شاه را گوید: وزآن روی بشنو سخن از سپاهبخش ۹ - کشته شدن فرهنگ بدست زرفام گوید: دلاور برون راند آن فیل زود
اطلاعات
وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
بشد شاد هیتال بر پیل کوس
ببست و جهان شد بگرد آبنوس
هوش مصنوعی: هیتال برفی خوشحال و شاداب بر روی فیل سوار شد و سپس دنیا به دور چوب آبنوسی گردش کرد.
دلیران هندی پی کین همه
بروها بکردند پرچین همه
هوش مصنوعی: بزرگان و دلیران هندی برای مقابله با دشمنان، دیوار دفاعی محکمی برپا کردند.
ز قطران یکی بحر آمد بجوش
بشد سر ز بانگ تبیره ز هوش
هوش مصنوعی: از یک قطره زغال، دریایی به جوش درآمد و به خاطر صدای تند آن، سر از دست داد.
بلرزید کوه از دم گاودم
بتن زهره شیر گردیده گم
هوش مصنوعی: کوه از صدای دم گاو لرزید و مانند شیر، جرات و شجاعت خود را از دست داد.
ببردند گردان بهامون درفش
شد از تیغ هامان سراسر بنفش
هوش مصنوعی: در این بیت، به تصویری از نبرد و جنگ اشاره شده است که در آن، پرچم یا درفش در میدان جنگ به رنگ بنفش در آمده است. این رنگ به دلیل تاثیرات و آسیبهای ناشی از شمشیرها و نبرد نشان داده شده است. به طور کلی، این تصویر نمایانگر شدت و خشونت جنگ و تحولات آن است.
یلان صف کشیدند نیزه بکف
نیستان زمین گشته از هر طرف
هوش مصنوعی: سواران در صف ایستادهاند و نیزه به دست، زمین در اطراف به شدت دگرگون شده است.
غو بادپایان ز گردون گذشت
ز بانگ تبیره جهان خیره گشت
هوش مصنوعی: نسیم ملایم از آسمان وزید و صدای طنینافکن آن، جهان را متعجب کرد.
زمین سراندیب چون کوه شد
ز بس کشته در دشت انبوه شد
هوش مصنوعی: زمین سراندیب به خاطر کشتارهای زیاد، به مانند کوهی شده و در دشت پر از اجساد به انبوهی رسیده است.
بقلب سپه شاه هیتال بود
به دستش ز کین تیغ کوپال بود
هوش مصنوعی: سپهسالار دلش پر از کینه بود و در دستش نیز شمشیری تیز و خطرناک وجود داشت.
به یکدست جمهور زرین کلاه
جهان بود از گرد لشکر سپاه
هوش مصنوعی: در دستان فرودگاه بزرگی، دنیای زیبا و ارزشمندی شکل گرفته که از انبوهی از مردم و سربازان تشکیل شده است.
به یکدست او گرد زرفام بود
که رزمش به ساطور خودکام بود
هوش مصنوعی: به دست او حلقه ای از طلا بود و جنگش مانند عمود یک دیکتاتور بود.
به پیش سپه داشت توپال جای
همی ناله آمد ز هند و درای
هوش مصنوعی: در مقابل سپاه، مکان توپال (شخصی یا موضوعی خاص) آماده بود و نالهای از هند به گوش رسید.
وزین روی ارژنگ صف برکشید
پی رزم هیتال لشکر کشید
هوش مصنوعی: از این لحاظ، ارژنگ سپاه را برای جنگ با هیتال به راه انداخت.
به قلب سپه جای خود ساخت شاه
نهاد از بر کوهه پیل گاه
هوش مصنوعی: دل سپاه به آرامش رسید و شاه بر فراز کوه، جایی برای استراحت فیلها تعیین کرد.
دو لشکر چو زین گونه بستند صف
یلان تیغ هندی گرفته به کف
هوش مصنوعی: دو گروه از warriors به این صورت صف آرایی کردند که شیران در میدان مبارزه با تیغهای هندی در دست آمادهاند.
ز گردان مغرب یکی شیره مرد
به میدان درآمد که جوید نبرد
هوش مصنوعی: از طرف مغرب یکی شیر مرد به میدان آمد تا به جنگ بپردازد.
دلیری ز لشکر برون راند اسب
بزین برخروشان چه آزرگشسب
هوش مصنوعی: دلیری از میان لشکر بیرون آمد و اسبش به سرعت بر افراشته و شجاعانه میتاخت.
سرافراز را نام فرهنگ بود
ورا رزم با فیل نر ننگ بود
هوش مصنوعی: فردی با عظمت و احترام، به دلیل برخورداری از دانش و فرهنگ شناخته میشود، اما اگر او به جنگ با یک فیل نر برود، برایش عیب و ننگ خواهد بود.
چه آمد سر ره به شیرویه بست
یکی تیز زوبین گرفته بدست
هوش مصنوعی: در راه شیروان اتفاقی افتاد که فردی با نیزهای تیز و آماده به دست، به سمت جلو پیش میرفت.
به شیرویه گفت ای یل سرفراز
بگیر از من این حربه جانگداز
هوش مصنوعی: به شیرویه گفت، ای مرد دلیر و شجاع، این سلاح دردناک را از من بگیر.
بگفت این و آمد بتنگ اندرش
برافروخت ژوبین زد بر سرش
هوش مصنوعی: او این را گفت و به نزدیکش آمد، سپس با خشم نیزهای را بر سرش زد.
چنان چونکه بیرون شد از پشت او
نماندش بجز باد در مشت او
هوش مصنوعی: وقتی که از پشت او خارج شد، چیزی جز باد در دستش نماند.
ز بر زیر آمد سرتاج ور
سرش زیر پا گشت و پا زیر سر
هوش مصنوعی: از بلندای چرخ، تاج سر تو پایین آمد و اگر سر تو زیر پا برود، پا هم زیر سر خواهد رفت.
چو شد کشته شیرویه رزمخواه
یکی دیگر آمد ز مغرب سپاه
هوش مصنوعی: زمانی که شیرویه، رزمنده، کشته شد، شخص دیگری از طرف مغرب به میدان جنگ آمد.
ورا نیز فرهنگ آورد زیر
ز بالای زین بر بیک چوب تیر
هوش مصنوعی: او نیز دانش و فرهنگ را به همراه آورد و بر روی یک چوب تیر، زیر زین اسب قرار داد.
یکی دیگر آمد ورا نیز کشت
همی کشت و در رزم ننمود پشت
هوش مصنوعی: شخص دیگری نیز آمد و او را به قتل رساند و در نبرد از خود ضعف نشان نداد.
چه هیتال ازقلب لشکر بدید
بلرزید از خود چه از باد بید
هوش مصنوعی: دیدن یک جنگجو در وسط میدان مبارزه باعث ترس و لرز در دلهای لشکر میشود، بهگونهای که حتی وزش یک نسیم ملایم هم میتواند آنها را به لرزه بیندازد.
بدو گفت جمهور کای شهریار
ز رزم یلان رنجه خاطر مدار
هوش مصنوعی: جمعیت به او گفتند: ای پادشاه، از سختیهای جنگ با شیران غمگین مشو و ناراحت نباش.
و دیگر ز ما کشته شد یک دو مرد
چنین است آئین روز نبرد
هوش مصنوعی: امروز در میدان جنگ، چند نفر از ما قربانی شدند و این شیوه و رسم روز جنگ است.
من اکنون دلیری فرستم بجنگ
که جنگ آورد روز کین با نهنگ
هوش مصنوعی: اکنون من شجاعتی را به میدان میفرستم که روز انتقام با یک موجود بزرگ و قدرتمند به نبرد میپردازد.
یکی زین سپه زنده نگذارد او
چه نهصد منی گرز بردارد او
هوش مصنوعی: اگر یکی از این جنگجویان بخواهد، کسی را زنده نمیگذارد؛ حتی اگر تو هم وزن نهصد من باشی و قدرتی مانند گرز داشته باشی.
وز آن پس نگه سوی زرفام کرد
که زی رزم رای آور ای شیره مرد
هوش مصنوعی: و بعد از آن، به سوی زرفام نگاه کرد و گفت: ای شیر مرد، برای مبارزه آماده شو.
سر این دلاور بیاور برم
بدان تا یکی رزم تو بنگرم
هوش مصنوعی: سر این دلاور را بیاور تا من به تماشای یک نبرد تو برسم.