بخش ۶۸ - رسیدن شهریار به بیشه هفتم و جنگ او با زنگیان گوید
چه خورشید تابان فروشد به چاه
جهان شد بکردار تابنده ماه
برفتند بیرون ز بیشه چه باد
فرود آمد آنگه یل پاکزاد
خدای جهان را ستودن گرفت
همی روی بر خاک سودن گرفت
دگرباره گفتا به جمهور شاه
که بر گوی با من ایا نیک خواه
چه بینم درین منزل هفتمین
بدو گفت جمهور کای پاکدین
چه روشن ز خورشید گردد جهان
یکی بیشه بینی پر از زنگیان
یکی زنگی آنجای دارد وطن
حذر کن ز زنگی که هست اهرمن
ورا نام زنجان زنگی بود
که در رزم چون شیر جنگی بود
از آدم ندیدند این زنگیان
به بیشه در آن بوده چون وحشیان
چه بینند آدم ستیز آورند
نه چون وحش رو در گریز آورند
گه کینه با چنگ جنگ آورند
به چنگال چنگ پلنگ آورند
زره را به چنگال درهم درند
چنان چونکه مقراض موئی برند
همه شیر پیکار آهو تک اند
همه دیو خوی و همه بدرک اند
بهر گه که شان خوردن آید بیاد
بدشت اندر آیند مانند باد
بگیرند گوران وحشی به تک
چنان چون که خرگوش را تیز سگ
همه بیشه پر نار و سیب است و به
به بینی چه آن بیشه گوئی که زه
بدو گفت آن گرد روشن روان
ز زنجان زنگی مرنجان روان
مر او را اگر نام زنجان بود
ز من شیر آشفته رنجان بود
چنانش بدین گُرز رنجان کنم
که در رنجش از رفتن جان کنم
بگفت این و بربست تنگ استوار
جهان جوی شد بر تکاور سوار
ره بیشه هفتم آورد پیش
ابا گرد جمهور فرخنده کیش
چه سلطان خاور پدیدار شد
سر زنگی شب نگون سار شد
رسیدند نزدیک آن بیشه تنگ
سپهبد سوی گُرز کین برد چنگ
درآمد در آن بیشه چون شیر مست
گران گُرزه گاو پیکر به دست
چه در بیشه راندند آن جنگیان
شدند آگه از کارشان زنگیان
گروهی گرفتند ره بر دلیر
ز بیشه درآمد غو دار و گیر
سپهبد به جمهور گفت ای دلیر
ز بیشه درآمد غو دار و گیر
تو باش از بس من ابا جنگیان
ببینند زخمم ابا زنگیان
بباشید پیشم به یکجای جمع
چنان چون که پروانه بر گرد شمع
بگفت این و گُرز گران برکشید
خروشی چه شیر ژیان برکشید
پس و پشت او نامور جنگیان
بدو حمله کردند آن زنگیان
چنان زد یکی را به سر گُرز کین
که شد گم تن زنگیک برزمین
درافتاد چون شیر در زنگیان
سپهبد همی کوفت گُرز گران
همی کشت از ایشان به گُرز کشن
سپهدار شیر اوژن تیغ زن
به تیر و به شمشیر و گُرز گران
بسی کشت از آن بی هنر زنگیان
چه دیدند آن زنگیان آن ستیز
نهادند یکسر سر اندر گریز
به زنجان بگفتند کآدم رسید
ازایشان به ما روز ماتم رسید
بکشتند بسیار از ما به جنگ
هزیمت شد آنرا ندیدیم ننگ
برافروخت زنجان چه بشنید این
همی کند تن او بدندان کین
برآشفت برخواست چون کوه قار
ابا زنگیان بیش از یک هزار
سر راه آن شیر کردند تنگ
همه تیز دندان کین چون پلنگ
بگیرو به بند اندر آن بیشه خاست
جهان جوی برداشت آن گُرز راست
چه آتش درافتاد در زنگیان
برآمد غو نای ارژنگیان
بیامد به نزدیک آن پاک زاد
ستمکاره زنجان بکردار باد
خروشان و جوشان بکردار مست
ز کین چشم سرخ و درختی بدست
دمان زنگئی دید آن نامدار
مگر بود از قیر گفتی منار
تنش آفریننده خوب و زشت
تو گفتی که از دود دوزخ سرشت
برزم اندران بود مانند فیل
قدش از بلندی نموده دو میل
خروشان بدو گفت کای آدمی
نبینی ازین پس رخ خرمی
کسی کاندرین بیشه ات ره نمود
نه ره بلکه از کینه و چه نمود
زمن اندرین بیشه کی شد رها
گذر کرد اگر شیر اگر اژدها
چه گفت این بغرید از کینه سخت
برآورد از کین چه کوه آن درخت
سپهبد فرود آمد از پشت بور
که بودش بره بر همان یک ستور
بیفکند زنگی ز کینه درخت
بسوی سرافراز فیروزبخت
تهی کرد جا از بر ضرب او
در اندیشه بودش دل از حرب او
فرو جست چون شیر یازید چنگ
بغرید بر سان جنگی پلنگ
سر دست آن زنگئی نابکار
به نیروی بگرفت یل شهریار
کشیدش به زانو و بگرفت زود
بزد بر زمین زود بستش چه دود
بگردنش بنهاد یل پالهنگ
به جمهور دادش در آمد بجنگ
چه بگرفت گُرز گران را به مشت
به یک حمله از کینه صد زنگی کشت
ز گردان که بودند همراه شیر
سه تن ماند ار جا دگر شد اسیر
شد از خون همه بیشه سیلاب خیز
سرانجام کردند رو در گریز
بدان بیشه آن زنگیان باختند
نبد صرفه از جنگ دست آختند
سپهبد برون راند از بیشه بور
به نیروی دارنده ماه و هور
تو گفتی که زد غوطه در بحر خون
که ازخون بدی جوشنش لاله گون
سه (کس) بود مرده ز مردان او
فرود آمد آنگاه آن نامجوی
چنان بسته زنجان زنگی برش
به پیش از نهیب او فکنده سرش
جهان جوی گفتا به جمهور شاه
چرا بسته دارم بجا این سیاه
ببرم سرش یا رها سازمش
رها از کمند بلا سازمش
ز تن گفت بردار از بن سرش
بیفکن بر کرکسان پیکرش
بدو گفت ازکشتن او چه سود
که برخواست اکنون از آورد دود
بگفت این و بگشاد دستش ز بند
رها شد ز بندش سیاه نژند
زمین پیش او در زمان بوسه داد
همانگاه سر سوی صحرا نهاد
گرفت او دو گور دوند بزود
بیاورد پیش سپهدار گود
دگر باره بوسید پیشش زمین
بگرد جهاندار کرد آفرین
بایستا(د) زنجان همانجا بجای
همی دید از بیم یل پشت های
به پختند گوران و خوردند چیز
جهان جو به زنگی نگه کرد تیز
خروشان بدو گفت برگرد شاد
برو سوی بیشه بمانند باد
چه سایه نهادش بپا سر روان
که هستم ز جان چاکر پهلوان
بکش دست کرد و ستاد از برش
رهی وار پیش اوفکنده سرش
چنین گفت کای پهلوان جهان
به یزدان کازو هست روشن روان
که تا زنده ام چاکر و بنده ام
به پیش تو سر پیش افکنده ام
بهر جا که رخ آوری ای دلیر
منت در جلو بود خواهم چه شیر
سپهبد به جمهور گفتا ببین
بگو تا چه پیش آید از همنشین
بخش ۶۷ - رسیدن شهریار به بیشه ششم و جنگ او با غولان گوید: شب تیره در بیشه راندند اسپبخش ۶۹ - رسیدن شهریار به بیشه هشتم و جنگ او با بوزینگان گوید: بدین منزل هشتم از روزگار
اطلاعات
وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
چه خورشید تابان فروشد به چاه
جهان شد بکردار تابنده ماه
هوش مصنوعی: چطور میتواند خورشید درخشان در چاهی غرق شود، در حالی که ماهی با رفتار تابناک خودش جهان را روشن میکند؟
برفتند بیرون ز بیشه چه باد
فرود آمد آنگه یل پاکزاد
هوش مصنوعی: باد شدید و ناگهانی وزید و یل زادهای پاک و بزرگ از جنگل به بیرون رفت.
خدای جهان را ستودن گرفت
همی روی بر خاک سودن گرفت
هوش مصنوعی: این جمله به بیان این مفهوم میپردازد که خداوند جهان را میستایند و به بیان این عبارت پرداخته میشود که در این حالت، شخص به تواضع و فروتنی میافتد و ابراز نزاوت میکند.
دگرباره گفتا به جمهور شاه
که بر گوی با من ایا نیک خواه
هوش مصنوعی: او دوباره به جمعیت گفت که ای نگهبان خوبی، با من در مورد گوی صحبت کن.
چه بینم درین منزل هفتمین
بدو گفت جمهور کای پاکدین
هوش مصنوعی: در این خانه هفتمین چه چیزی میبینم؟ او به من گفت: ای کسی که پاک و دیندار هستی!
چه روشن ز خورشید گردد جهان
یکی بیشه بینی پر از زنگیان
هوش مصنوعی: جهان با نور خورشید روشن میشود و در این نور، یک جنگل پر از زنگیان را میبینی.
یکی زنگی آنجای دارد وطن
حذر کن ز زنگی که هست اهرمن
هوش مصنوعی: در آن مکان، فردی از یک قوم خاص زندگی میکند. از او دوری کن، زیرا او به نوعی شرارت و آسیب اشاره دارد.
ورا نام زنجان زنگی بود
که در رزم چون شیر جنگی بود
هوش مصنوعی: ورا نام زنجان به شخصیتی اشاره دارد که در میدان جنگ همچون شیر شجاع و نترس عمل میکند.
از آدم ندیدند این زنگیان
به بیشه در آن بوده چون وحشیان
هوش مصنوعی: این بیت به معنای این است که زنگیان (افرادی غیرمتمدن) در جنگل یا بیشه مانند وحشیها زندگی میکنند و از آدمیان هیچ نشانهای پیدا نمیشود. آنها به صورت بیرحمانه و دور از فرهنگ انسانی به زندگی خود ادامه میدهند.
چه بینند آدم ستیز آورند
نه چون وحش رو در گریز آورند
هوش مصنوعی: انسانهایی که با آدمها دشمنی میکنند، نمیتوانند مانند حیوانات وحشی از خطر فرار کنند.
گه کینه با چنگ جنگ آورند
به چنگال چنگ پلنگ آورند
هوش مصنوعی: گاهی انسانها با کینه و دشمنی به جنگ میپردازند و گاهی نیز با قدرت و شجاعت، مانند چنگال پلنگ که نشان از قوت و مهارت دارد.
زره را به چنگال درهم درند
چنان چونکه مقراض موئی برند
هوش مصنوعی: زره را به چنگال پاره میکنند، مانند اینکه مو را با قیچی ببرند.
همه شیر پیکار آهو تک اند
همه دیو خوی و همه بدرک اند
هوش مصنوعی: همه شجاعان در میدان جنگ مانند شیر هستند و فقط مختص به خودشان میجنگند، در حالی که همه کسانی که ویژگیهای بد دارند و به پایینترین مقام میرسند، مانند دیو هستند.
بهر گه که شان خوردن آید بیاد
بدشت اندر آیند مانند باد
هوش مصنوعی: هر زمان که وقت خوردن شود، مانند باد به دشت میآیند.
بگیرند گوران وحشی به تک
چنان چون که خرگوش را تیز سگ
هوش مصنوعی: دشمنان وحشی در تعقیب هستند و با سرعتی مشابه آنچه که سگها خرگوش را میگیرند، به دنبال شکار خود میروند.
همه بیشه پر نار و سیب است و به
به بینی چه آن بیشه گوئی که زه
هوش مصنوعی: در اینجا اشاره به وجود زحمتها و چالشها در کنار زیباییها و لذتهاست. مثل این که در جنگل همیشه میتوان چیزهای خوشمزه و زیبا مانند سیب را دید، اما در عین حال، چالشها و مشکلاتی نیز وجود دارد که باید با آنها مواجه شد. بنابراین، در زندگی ممکن است با سختیهایی روبرو شویم، اما هنوز هم میتوانیم زیباییها و لذتها را تجربه کنیم.
بدو گفت آن گرد روشن روان
ز زنجان زنگی مرنجان روان
هوش مصنوعی: آن زن روشن دل به او گفت: از زنجان، از زنگی، نگران نباش.
مر او را اگر نام زنجان بود
ز من شیر آشفته رنجان بود
هوش مصنوعی: اگر او را نام زنجان باشد، من هم مانند شیر آشفته دچار زحمت و ناراحتی میشوم.
چنانش بدین گُرز رنجان کنم
که در رنجش از رفتن جان کنم
هوش مصنوعی: به قدری او را آزار میدهم که از شدت رنج و درد، جانش را از دست بدهد.
بگفت این و بربست تنگ استوار
جهان جوی شد بر تکاور سوار
هوش مصنوعی: او این را گفت و محکم در آغوشش گرفت. جهان به سمت کسی که سوار بر اسب است، حرکت کرد.
ره بیشه هفتم آورد پیش
ابا گرد جمهور فرخنده کیش
هوش مصنوعی: یک راهی به سوی جنگل هفتم ایجاد شده است و مردم با ایمان با شادی و سرور به آنجا میآیند.
چه سلطان خاور پدیدار شد
سر زنگی شب نگون سار شد
هوش مصنوعی: یک پادشاه از سمت شرق ظاهر شد و شب تاریک به پایان رسید و روشنایی به وجود آمد.
رسیدند نزدیک آن بیشه تنگ
سپهبد سوی گُرز کین برد چنگ
هوش مصنوعی: سپهبد به همراه سربازانش به نزدیکی جنگل تنگ رسیدند و آماده شدند که برای مبارزه و انتقام حمله کنند.
درآمد در آن بیشه چون شیر مست
گران گُرزه گاو پیکر به دست
هوش مصنوعی: شخصی مانند شیر مست وارد جنگل میشود و در دستانش گاوی بزرگ و قوی قرار دارد.
چه در بیشه راندند آن جنگیان
شدند آگه از کارشان زنگیان
هوش مصنوعی: جنگجویان در جنگل به دنبال چیزهایی بودند و به کارهای زنگیان پی بردند.
گروهی گرفتند ره بر دلیر
ز بیشه درآمد غو دار و گیر
هوش مصنوعی: گروهی از افراد شجاع راهی را انتخاب کردند و از جنگل بیرون آمدند، جایی که هیاهو و شور و شوق وجود داشت.
سپهبد به جمهور گفت ای دلیر
ز بیشه درآمد غو دار و گیر
هوش مصنوعی: فرمانده به سربازان گفت: ای دلیران، از جنگل بیرون بیایید و آمادهی نبرد شوید.
تو باش از بس من ابا جنگیان
ببینند زخمم ابا زنگیان
هوش مصنوعی: تو به اندازهای از من فاصله داری که جنگجویان زخمهای من را ببینند و زنگزنان از من دور شوند.
بباشید پیشم به یکجای جمع
چنان چون که پروانه بر گرد شمع
هوش مصنوعی: بیایید نزد من در یک مکان، مانند پروانهای که دور شمع میچرخد.
بگفت این و گُرز گران برکشید
خروشی چه شیر ژیان برکشید
هوش مصنوعی: او این را گفت و با قدرت شمشیرش را بلند کرد، که صدای خروشی مانند شیر نر به گوش رسید.
پس و پشت او نامور جنگیان
بدو حمله کردند آن زنگیان
هوش مصنوعی: پس از او، جنگجویان نامدار به او حمله کردند. آن جنگجویان زنگی بودند.
چنان زد یکی را به سر گُرز کین
که شد گم تن زنگیک برزمین
هوش مصنوعی: یکی به شدت به سر دیگری ضربهای زده که روح او به طور کامل از تنش خارج شده و بر زمین افتاده است.
درافتاد چون شیر در زنگیان
سپهبد همی کوفت گُرز گران
هوش مصنوعی: وقتی که سپهبد همچون شیری به زنگیان حملهور شد، با قدرت تمام به آنها ضربه میزد.
همی کشت از ایشان به گُرز کشن
سپهدار شیر اوژن تیغ زن
هوش مصنوعی: بیت اشاره به جنگ و نبرد دارد. در آن گفته میشود که سپهداری قوی و شجاع، با قدرت و شدت، دشمنان را از بین میبرد و آنها را به دست میآورد. به نوعی میتوان فهمید که او در میدان جنگ، با قدرت و دقت عمل میکند و به سادگی دشمنان را شکست میدهد.
به تیر و به شمشیر و گُرز گران
بسی کشت از آن بی هنر زنگیان
هوش مصنوعی: با تیر و شمشیر و چماق سنگین، بسیاری از بیهنران زنگی را از پای درآوردند.
چه دیدند آن زنگیان آن ستیز
نهادند یکسر سر اندر گریز
هوش مصنوعی: آن زنگیان چه دیدند که به یکباره تصمیم گرفتند فرار کنند و خود را از نبرد کنار کشیدند؟
به زنجان بگفتند کآدم رسید
ازایشان به ما روز ماتم رسید
هوش مصنوعی: به زنجان خبر دادند که آدمی از آنها به ما رسیده است و روز غم و ماتم فرا رسیده است.
بکشتند بسیار از ما به جنگ
هزیمت شد آنرا ندیدیم ننگ
هوش مصنوعی: در جنگ، دشمنان بسیاری از ما را کشتند، اما ما ننگ و عیب شکست را احساس نکردیم.
برافروخت زنجان چه بشنید این
همی کند تن او بدندان کین
هوش مصنوعی: زنجان از شنیدن این خبر به شدت هیجانزده شده است و به همین دلیل بدن او به شدت دچار تنش و خشم شده است.
برآشفت برخواست چون کوه قار
ابا زنگیان بیش از یک هزار
هوش مصنوعی: او به شدت بلند شد و خروش کرد، همچون کوه قهرآلود، در برابر زنگیان که بیش از هزار نفر بودند.
سر راه آن شیر کردند تنگ
همه تیز دندان کین چون پلنگ
هوش مصنوعی: در مسیر آن شیر، گروهی موضع گرفتند و با دندانهای تیز، مثل پلنگ آماده حمله شدند.
بگیرو به بند اندر آن بیشه خاست
جهان جوی برداشت آن گُرز راست
هوش مصنوعی: در جنگل، دستانت را بگیر و در چنگال آن اسیر شو؛ جهان به نهر افتادهاست و آن گرز راست (سلاحی که بهکار میرود) آماده است.
چه آتش درافتاد در زنگیان
برآمد غو نای ارژنگیان
هوش مصنوعی: چه آتشی در دل زنگیان شعلهور شد که صدای شاد و بانگ ارژنگیان در فضا پیچید.
بیامد به نزدیک آن پاک زاد
ستمکاره زنجان بکردار باد
هوش مصنوعی: به نزد آن انسان بافرهنگ و نیکوکار آمد و کارهایش را به رفتار باد تشبیه کرد، که نشاندهنده بیثباتی و ناپایداری است.
خروشان و جوشان بکردار مست
ز کین چشم سرخ و درختی بدست
هوش مصنوعی: شخصی که از شدت حسد و کینه در حالت مستی به سر میبرد، با چشمان قرمز و درختی در دستش، به شدت به جوش و خروش آمده است.
دمان زنگئی دید آن نامدار
مگر بود از قیر گفتی منار
هوش مصنوعی: آن مرد بزرگ و معروف در زمان مرگش به رنگ زنگ یا قیر در آمده بود، به طوری که گویا مانند منارهای سیاه به نظر میرسید.
تنش آفریننده خوب و زشت
تو گفتی که از دود دوزخ سرشت
هوش مصنوعی: آفرینش و شخصیت تو باعث ایجاد تنش و دوگانگی در خوب و بد میشود؛ تو گفتی که وجودت از آتش دوزخ شکل گرفته است.
برزم اندران بود مانند فیل
قدش از بلندی نموده دو میل
هوش مصنوعی: در اینجا اشاره شده که در آن زمین، موجودی وجود دارد که مانند فیل است و قد بلندش باعث شده که دو میل (اندازهگیری مسافت) را در بلندی بپیماید. به نوعی میتوان فهمید که این موجود به قدری بزرگ و قوی است که به راحتی از ارتفاعات عبور میکند.
خروشان بدو گفت کای آدمی
نبینی ازین پس رخ خرمی
هوش مصنوعی: صدای خروشانی به او گفت: ای انسان، آیا نمیبینی که از این پس هیچ خوشی و سرزندگیای نخواهی دید؟
کسی کاندرین بیشه ات ره نمود
نه ره بلکه از کینه و چه نمود
هوش مصنوعی: کسی که به این جنگل پیوسته، نه به خاطر راهیابی بلکه به خاطر کینه و دشمنی، به آنجا آمده است.
زمن اندرین بیشه کی شد رها
گذر کرد اگر شیر اگر اژدها
هوش مصنوعی: در این جنگل، من کجا گم شدهام، آیا میتوانم از اینجا فرار کنم؟ فرقی نمیکند که چه موجوداتی مانند شیر یا اژدها در اینجا وجود داشته باشند.
چه گفت این بغرید از کینه سخت
برآورد از کین چه کوه آن درخت
هوش مصنوعی: این جمله به توصیف وضعیت یک درخت میپردازد که به خاطر دشمنی و کینهای که دارد، به شدت سر به آسمان ساییده است. در حقیقت، این درخت به شکلی بزرگ و با وقار به نظر میرسد، گویی که به خاطر مشکلات و چالشهایی که تجربه کرده، قدرت و استقامت بیشتری یافته است. درخت به عنوان نمادی از استقامت و صبوری در برابر سختیها و ناملایمات دیده میشود.
سپهبد فرود آمد از پشت بور
که بودش بره بر همان یک ستور
هوش مصنوعی: سپهبد از پشت کوه پایین آمد و به همان اسب خود که برهای به همراه داشت، رسید.
بیفکند زنگی ز کینه درخت
بسوی سرافراز فیروزبخت
هوش مصنوعی: درختی که از کینه و عداوت رنج میبرد، به زودی بار دیگر به سمت سرسبزی و خوشبختی رشد خواهد کرد.
تهی کرد جا از بر ضرب او
در اندیشه بودش دل از حرب او
هوش مصنوعی: دلش از فکر جنگ و درگیری او خالی شده و بیتحرک مانده است.
فرو جست چون شیر یازید چنگ
بغرید بر سان جنگی پلنگ
هوش مصنوعی: به سرعت و قدرت همچون شیر به سمت شکار حرکت کرد و با صدای خشن و مهیبش، وحشت و هیبت یک پلنگ جنگی را به خاطر آورد.
سر دست آن زنگئی نابکار
به نیروی بگرفت یل شهریار
هوش مصنوعی: یک فرد بدذات و بدجنس با قدرتی که داشت، فرمانروای بزرگی را به زیر سلطه خود درآورد.
کشیدش به زانو و بگرفت زود
بزد بر زمین زود بستش چه دود
هوش مصنوعی: او را به زانو درآورد و به سرعت بر زمین انداختش و به سرعت گلویش را گرفت.
بگردنش بنهاد یل پالهنگ
به جمهور دادش در آمد بجنگ
هوش مصنوعی: به گردن او تاجی از پوست پلنگ نهاد، و او به جمع مردم آمد و آماده جنگ شد.
چه بگرفت گُرز گران را به مشت
به یک حمله از کینه صد زنگی کشت
هوش مصنوعی: با یک ضربه محکم از کینه، جنگجو با گرز سنگین خود توانست صد نفر را از زنگیها به خاک بیندازد.
ز گردان که بودند همراه شیر
سه تن ماند ار جا دگر شد اسیر
هوش مصنوعی: از میان گروهی که با شیر همراه بودند، تنها سه نفر باقی ماندند و اگر در جای دیگر گرفتار شوند، دیگر نخواهند بود.
شد از خون همه بیشه سیلاب خیز
سرانجام کردند رو در گریز
هوش مصنوعی: از خون همه درختان جنگل، طوفانی روی میدهد و در پایان همه به فرار میپردازند.
بدان بیشه آن زنگیان باختند
نبد صرفه از جنگ دست آختند
هوش مصنوعی: در اینجا به معنای این جمله اشاره میشود که در دل جنگل، زنگیان (ایرانیان) شکست خوردهاند و از آن جنگ دست کشیدهاند. این نشاندهنده این است که آنها به این نتیجه رسیدهاند که ادامه جنگ به نفعشان نیست و به دنبال راهی بهتر هستند.
سپهبد برون راند از بیشه بور
به نیروی دارنده ماه و هور
هوش مصنوعی: سپهبد با نیرویی که از ماه و آتش دارد، از جنگل بیرون آمد.
تو گفتی که زد غوطه در بحر خون
که ازخون بدی جوشنش لاله گون
هوش مصنوعی: تو گفتی که در دریا خون غوطهور شد و به خاطر خون بدش، زرهاش به رنگ لاله درآمد.
سه (کس) بود مرده ز مردان او
فرود آمد آنگاه آن نامجوی
هوش مصنوعی: سه نفر از مردان او مرده بودند که آن نامجو (جستجوکننده نام) به پایین آمد.
چنان بسته زنجان زنگی برش
به پیش از نهیب او فکنده سرش
هوش مصنوعی: به قدری زنجیرها بر او محکم و سنگین هستند که پیش از آواز و فریاد او، سرش را به زیر انداخته است.
جهان جوی گفتا به جمهور شاه
چرا بسته دارم بجا این سیاه
هوش مصنوعی: جهان جوی از شاه پرسید که چرا به جای این سیاه، به جمعیتی که اینجا هستند، پاسخ نمیدهی و خود را محدود کردهای؟
ببرم سرش یا رها سازمش
رها از کمند بلا سازمش
هوش مصنوعی: میخواهم او را یا به خودم نزدیک کنم و نگهدارم، یا اینکه بهطور کامل آزادش کنم تا از گرفتاریها رها شود.
ز تن گفت بردار از بن سرش
بیفکن بر کرکسان پیکرش
هوش مصنوعی: از بدنش بگذر و سرش را از ریشه جدا کن و آن را بر تودههای کرکسها بیفکن.
بدو گفت ازکشتن او چه سود
که برخواست اکنون از آورد دود
هوش مصنوعی: او به او گفت: چه فایدهای دارد که او را کشتهای، در حالی که اکنون از آن کار برای ما مشکلی به وجود آمده است؟
بگفت این و بگشاد دستش ز بند
رها شد ز بندش سیاه نژند
هوش مصنوعی: او این را گفت و دستش را از بند آزاد کرد، به این ترتیب از قید و زنجیر رهایی یافت.
زمین پیش او در زمان بوسه داد
همانگاه سر سوی صحرا نهاد
هوش مصنوعی: زمین در مقابل او فروتنی کرد و در همان لحظه، او سرش را به سمت دشت levant کرد.
گرفت او دو گور دوند بزود
بیاورد پیش سپهدار گود
هوش مصنوعی: او دو گور را به سرعت گرفت و به پیش سپهبد آورد.
دگر باره بوسید پیشش زمین
بگرد جهاندار کرد آفرین
هوش مصنوعی: سپس دوباره زمین را در مقابل او بوسید و جهاندار را ستود.
بایستا(د) زنجان همانجا بجای
همی دید از بیم یل پشت های
هوش مصنوعی: در این بیت، شاعر به یک وضعیت خاص اشاره میکند که شخصی در زنجان به حالتی ایستاده و به دور و برش نگاه میکند. او از ترس و اضطراب پشت سرش را میبیند و نگران است. این تصویر احساس تنش و اضطراب را منتقل میکند.
به پختند گوران و خوردند چیز
جهان جو به زنگی نگه کرد تیز
هوش مصنوعی: گورخرها پخته شدند و چیزهای دنیا را خوردند، اما زنگی با نگاهی تیز به همه چیز توجه کرد.
خروشان بدو گفت برگرد شاد
برو سوی بیشه بمانند باد
هوش مصنوعی: صدای خروشان به او گفت که خوشحال باش و به سوی جنگل برگرد، مانند نسیم ملایم.
چه سایه نهادش بپا سر روان
که هستم ز جان چاکر پهلوان
هوش مصنوعی: چقدر سایهای بر سر من است که به خاطر عشق به این قهرمان، جانم را فدای او میکنم.
بکش دست کرد و ستاد از برش
رهی وار پیش اوفکنده سرش
هوش مصنوعی: دست خود را به طرف او دراز کرد و با احترام، سرش را به نشانه اطاعت فرود آورد.
چنین گفت کای پهلوان جهان
به یزدان کازو هست روشن روان
هوش مصنوعی: این عبارت به این معناست که فردی به پهلوانی در جهان میگوید: ای قهرمان، به خداوندی که روح انسان از او روشن و تافته است، توجه کن.
که تا زنده ام چاکر و بنده ام
به پیش تو سر پیش افکنده ام
هوش مصنوعی: تا زمانی که زندهام، خدمتگزار و بندهی تو هستم و سرم را به احترام تو پایین انداختهام.
بهر جا که رخ آوری ای دلیر
منت در جلو بود خواهم چه شیر
هوش مصنوعی: هر کجا برسی، ای دلیر، من در آنجا خواهم بود و منتظر تو هستم، حتی اگر به خطر بیفتم.
سپهبد به جمهور گفتا ببین
بگو تا چه پیش آید از همنشین
هوش مصنوعی: فرمانده به جمع مردم گفت: نگاهی بینداز و ببین چه اتفاقی خواهد افتاد از هم نشینی با دیگران.

عثمان مختاری