گنجور

بخش ۶۳ - رسیدن شهریار به بیشه دویم و جنگ او با گرگان گوید

دویم منزل ای نامدار سوار
چو پیش آید از گردش روزگار
بدو گفت جمهور کای نامور
یکی بیشه پیش آیدت زآن بتر
درین بیشه گرگست هر یک چکوه
بهر پشته بیشه با صد شکوه
جوانی و از عمر نادیده بر
مرنجان ز خود مر روان پدر
که گُرز تو خود در خور گرگ نیست
ز گُرز تو بر گرگ من مرگ نیست
نه پیل است و این کش در آری ز پای
به گُرز گران چون کنی رزم رای
زپیلان به نیرو تواناترند
همه در گه کینه شیر نرند
چنین است آئین گرگ سترگ
شنیدم ز دانش پژوه بزرگ
که چون گرگ رو در شکار آورد
به فیلان نر کار زار آورد
زند شاخ بر ناف فیل دمان
برآردش از جا چو کوه دمان
رود فیل از باد بر باد فیل
روان خون ز پیل و مان همچو نیل
چو گردد هوا ز آتش مهر گرم
بسوزد ز گرمی بران فیل چرم
چو بگذارد از گرمی آفتاب
رود روغن از فیل چون رود آب
شود چشمش از روغن فیل کور
بدین سان ددی چون توان کرد زور
میندیش گفتا سپهبد ز گرگ
من و گُرز و شمشیر و این گرگ ترگ
نشست از بر تازی اسب بلند
خروشان و بسته بزین بر کمند
همی راند چون شیر آشفته بور
شب تیره تا سر برآور هور
بدآن بیشه گرگ آمد ز راه
ابا گرد جمهور زرین کلاه
سپهبد به جمهور گفت ای دلیر
ببینی کنون رزم و پیکار شیر
بگفت این و در بیشه آمد چو دیو
برآمد ز گرگان بیشه غریو
گروهی ز گرگان بدو باز خورد
برآورد گه زی سپهدار گرد
به جمهور گفتا پس پشت من
بدار و ببین گُرز این مشت من
به گرگ اندر آویخت چون شیر نر
ببردند گرگان به بیشه حشر
درافتاد در گرگ گرگ سترگ
چنان چونکه افتاده در رمه گرگ
صد از گرگ جنگی به گُرز گران
بکشت آن سرافراز جنگاوران
یکی گرگ پیش آمدش همچو کوه
که کوه آمدی از نهیبش ستوه
سروئی بسر برش چون یک ستون
دهان پر ز کف چشم چون طاس خون
بزد بر بر اسپ آن سروروی
درآمد ز بالا سمندش بروی
سپهدار جست و گران گُرز کین
برآورده آمد چو شیر عرین
چنان زدش بر سر عمود گران
که مغزش فرو ریخت بر خاکران
به یک گُرز از کاسه سر بجست
چو مهره دو چشم و تنش گشت پست
به خاکش بخوابید مانند کوه
چو دیدند از پهلوان آن شکوه
بدو بر دگر حمله آور شدند
سراسر بگرد دلاور شدند
سپهبد بدان گُرزه گاوسار
ز گرگان همی کشت چون مرغ زار
زره از تن یل بضرب سروی
دریدند گرگان پس پشت اوی
دلیران که بودند همراه شیر
بسی کشته گشتند در پیشه چیر
ولی شیر نر بود چون گرگ مست
میان اندران گُرزه کین به دست
به هر گرگ کو گُرز کین میزدی
زکین گرگ زیر زمین می زدی
سرانجام گرگان گریزان شدند
چه باد اندرون بیشه خیزان شدند
ز گردان دو ده ماند با یل سوار
ابا گرد جمهور با گیر و دار
دگر کشته کشتند در جنگ گرگ
نبرده کسی جان ز چنگال مرگ
نشست از بر اسب آن نامدار
برفتند تا بر لب جویبار
فرو آمد و پیکر خویش شست
یکی جای بهر پرستش بجست
بیامد هماندم ز بهر نماز
بدادار گفت ای خداوند راز
توانائی بندگان از تو شد
مرا شاد و خرم روان از تو شد
سپاس از تو ای داور آب خاک
که رستم از این بیشه هولناک
وز آن پس بخوردند چیزی که بود
بره روی کردند چون باد زود
همه شب همی راند سرکش سمند
دل آکنده از کین و بر زین کمند

اطلاعات

وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

دویم منزل ای نامدار سوار
چو پیش آید از گردش روزگار
هوش مصنوعی: ای سوار نامور، در دومین منزل به یاد داشته باش که وقتی چرخ روزگار به حرکت درآید، با واقعیت‌های جدیدی روبه‌رو خواهی شد.
بدو گفت جمهور کای نامور
یکی بیشه پیش آیدت زآن بتر
هوش مصنوعی: به او گفتند: ای مشهور، یکی از جنگل‌ها از آن بهتری برای تو پیش می‌آید.
درین بیشه گرگست هر یک چکوه
بهر پشته بیشه با صد شکوه
هوش مصنوعی: در این جنگل، هر گرگی برای خود صدای خاصی دارد و هر تپه در این جنگل را با ناله‌ای پر از شکایت پر کرده است.
جوانی و از عمر نادیده بر
مرنجان ز خود مر روان پدر
هوش مصنوعی: در جوانی خود را به خاطر عمرِ از دست رفته غمگین نکن، بلکه بر آنچه از پدر به ارث برده‌ای، افتخار کن.
که گُرز تو خود در خور گرگ نیست
ز گُرز تو بر گرگ من مرگ نیست
هوش مصنوعی: سلاح تو به اندازه‌ای قوی نیست که بتواند گرگ را شکست دهد، اما از تأثیر سلاح تو بر من، به زودی نجات نخواهم یافت.
نه پیل است و این کش در آری ز پای
به گُرز گران چون کنی رزم رای
هوش مصنوعی: این جمله اشاره به این دارد که اینجا نه خبری از فیل است و نه کسی می‌تواند با نیرویی سنگین و با استفاده از ابزارهای قوی، در جنگ به پیروزی برسد. در واقع، پیروزی در مبارزه به تدبیر و فکر درست بستگی دارد نه به قدرت فیزیکی و ابزار سنگین.
زپیلان به نیرو تواناترند
همه در گه کینه شیر نرند
هوش مصنوعی: از نیروی پیل‌ها همگی قوی‌ترند، اما در زمان کینه‌جویی مانند شیر نر عمل نمی‌کنند.
چنین است آئین گرگ سترگ
شنیدم ز دانش پژوه بزرگ
هوش مصنوعی: این طور است که بزرگانی مثل گرگ دارای اصول و قوانینی هستند که از یک عالم و دانشمند شنیده‌ام.
که چون گرگ رو در شکار آورد
به فیلان نر کار زار آورد
هوش مصنوعی: وقتی گرگ به شکار می‌رود، با شجاعت و قوّت خود به میدان می‌آید و در برابر فیل‌های نر، جنگ و نبرد را به راه می‌اندازد.
زند شاخ بر ناف فیل دمان
برآردش از جا چو کوه دمان
هوش مصنوعی: زمانی که زلزله‌ای به وقوع بپیوندد، به شدت و قدرتی همچون کوهی، فیل را از جا به در می‌کند.
رود فیل از باد بر باد فیل
روان خون ز پیل و مان همچو نیل
هوش مصنوعی: رود بزرگی که به خاطر وزش باد راهی شده، مانند خون در رگ‌هایمان جاری است و به نوعی شبیه به نیل، درختان و شعور ما را تحت تأثیر قرار می‌دهد.
چو گردد هوا ز آتش مهر گرم
بسوزد ز گرمی بران فیل چرم
هوش مصنوعی: وقتی هوا گرم و آتشین می‌شود، گرمای آن به قدری زیاد است که حتی پوست فیل هم را می‌سوزاند.
چو بگذارد از گرمی آفتاب
رود روغن از فیل چون رود آب
هوش مصنوعی: زمانی که گرمای آفتاب کم شود، مانند اینکه روغن از فیل جاری می‌شود، آب هم به راحتی جاری می‌شود.
شود چشمش از روغن فیل کور
بدین سان ددی چون توان کرد زور
هوش مصنوعی: چشم او به دلیل استفاده از روغن فیل نابینا می‌شود و در این وضعیت چگونه می‌تواند به کسی که قدرت دارد، زور بگوید.
میندیش گفتا سپهبد ز گرگ
من و گُرز و شمشیر و این گرگ ترگ
هوش مصنوعی: نگران نباش، زیرا فرمانده‌ای از درنده‌ای مثل گرگ با نیزه و شمشیر در کنار من است. این درنده واقعاً وحشتناک است.
نشست از بر تازی اسب بلند
خروشان و بسته بزین بر کمند
هوش مصنوعی: او از روی اسب بلند و تندرو خود پایین آمد و افسار آن را در کمند خود گرفت.
همی راند چون شیر آشفته بور
شب تیره تا سر برآور هور
هوش مصنوعی: او مانند شیری آشفته در شب تاریک می‌تازد و تا وقتی که خورشید سر بزند، به حرکت ادامه می‌دهد.
بدآن بیشه گرگ آمد ز راه
ابا گرد جمهور زرین کلاه
هوش مصنوعی: وقتی گرگ از راهی به جنگل می‌آید، به جمعی از افراد با کلاه‌های زرین می‌پیوندد.
سپهبد به جمهور گفت ای دلیر
ببینی کنون رزم و پیکار شیر
هوش مصنوعی: سرهنگ به جمعیت گفت: ای شجاع، حالا نبرد و جنگ شیر را ببین.
بگفت این و در بیشه آمد چو دیو
برآمد ز گرگان بیشه غریو
هوش مصنوعی: او این را گفت و به جنگل رفت، مانند دیوی که از میان گرگ‌ها به آواز درآمد.
گروهی ز گرگان بدو باز خورد
برآورد گه زی سپهدار گرد
هوش مصنوعی: گروهی از گرگان به او حمله کردند و در آن زمان، سپهسالار را به یک چالش جدی کشاندند.
به جمهور گفتا پس پشت من
بدار و ببین گُرز این مشت من
هوش مصنوعی: به جمعیت گفت: از پشت من دور شوید و ببینید چقدر قدرت این مشت من زیاد است.
به گرگ اندر آویخت چون شیر نر
ببردند گرگان به بیشه حشر
هوش مصنوعی: وقتی شیر نر به گرگ‌ها حمله می‌کند، آن‌ها به سرعت و به طور گروهی او را به جنگل می‌کشند.
درافتاد در گرگ گرگ سترگ
چنان چونکه افتاده در رمه گرگ
هوش مصنوعی: در این بیت به وضعیتی اشاره شده که شخصی در میان دشمنان و خطرات قرار می‌گیرد، به‌گونه‌ای که از یک طرف درگیری با بزرگ‌ترین و خطرناک‌ترین موجودات را دارد، و از طرف دیگر، به‌مانند کسی است که به میان جمعی از همین موجودات خطرناک رفته است. به‌طور کلی، این تصویرگر احساس ناامنی و خطر شدید است.
صد از گرگ جنگی به گُرز گران
بکشت آن سرافراز جنگاوران
هوش مصنوعی: صد گرگ جنگی با چکش سنگین کشته شد، آن شکست‌ناپذیران جنگ را.
یکی گرگ پیش آمدش همچو کوه
که کوه آمدی از نهیبش ستوه
هوش مصنوعی: یک گرگ بزرگ مانند کوه به او نزدیک شد و او از صدای وحشتناک آن به شدت ترسید و بی‌تابی کرد.
سروئی بسر برش چون یک ستون
دهان پر ز کف چشم چون طاس خون
هوش مصنوعی: سرو قد بلندش مانند ستونی است و دهانش پر از اقتدار و زیبایی است، و چشمانش مانند یک کاسه خالی از خون می‌درخشد.
بزد بر بر اسپ آن سروروی
درآمد ز بالا سمندش بروی
هوش مصنوعی: آن فرمانروای زیبا از بالای اسبش به جلو آمد.
سپهدار جست و گران گُرز کین
برآورده آمد چو شیر عرین
هوش مصنوعی: فرمانده جنگ، با انرژی و شجاعت، اقداماتی شجاعانه انجام داد که مانند شیر درنده‌ای در میدان نبرد جلوه‌گر شد.
چنان زدش بر سر عمود گران
که مغزش فرو ریخت بر خاکران
هوش مصنوعی: او به طرز شدیدی بر سر او ضربه‌ای زد که مغزش بر زمین ریخت.
به یک گُرز از کاسه سر بجست
چو مهره دو چشم و تنش گشت پست
هوش مصنوعی: با یک ضربه گُرز، سرش شکافت و همانند مهره‌ای از چشمانش بیرون پرتاب شد و بدنش به زمین افتاد.
به خاکش بخوابید مانند کوه
چو دیدند از پهلوان آن شکوه
هوش مصنوعی: آنها هنگام دیدن عظمت و بزرگی پهلوان، مانند کوه به زمین افتادند و به خاک سپرده شدند.
بدو بر دگر حمله آور شدند
سراسر بگرد دلاور شدند
هوش مصنوعی: آنها به او حمله کردند و همه دور او جمع شدند و دلیرانه رفتار کردند.
سپهبد بدان گُرزه گاوسار
ز گرگان همی کشت چون مرغ زار
هوش مصنوعی: سپهبد از گرگان به میدان آمده و مانند مرغی در دشت، دشمنان را به راحتی از پا درآورده است.
زره از تن یل بضرب سروی
دریدند گرگان پس پشت اوی
هوش مصنوعی: گرگ‌ها از پشت سر یل، زره‌اش را که بر تن داشت، پاره کردند.
دلیران که بودند همراه شیر
بسی کشته گشتند در پیشه چیر
هوش مصنوعی: دلیران بسیاری که در کنار شیرها بودند، در کارزارها و نبردها کشته شدند.
ولی شیر نر بود چون گرگ مست
میان اندران گُرزه کین به دست
هوش مصنوعی: شیر نر در اینجا به گونه‌ای است که مانند گرگی مست و سرخوش به نظر می‌رسد، در درون این جنگل، تنها به فکر انتقام است.
به هر گرگ کو گُرز کین میزدی
زکین گرگ زیر زمین می زدی
هوش مصنوعی: هر گرگی را که با چوب به او ضربه میزدی، از ترس به زیر زمین می‌رفت.
سرانجام گرگان گریزان شدند
چه باد اندرون بیشه خیزان شدند
هوش مصنوعی: در نهایت، گرگ‌ها از ترس فرار کردند و چون بادی در جنگل وزید، آرام آرام حرکت کردند.
ز گردان دو ده ماند با یل سوار
ابا گرد جمهور با گیر و دار
هوش مصنوعی: از میان دو ده، تنها با یک قهرمان سوار باقی مانده که surrounded by چالش‌ها و مشکلات است.
دگر کشته کشتند در جنگ گرگ
نبرده کسی جان ز چنگال مرگ
هوش مصنوعی: در جنگ، افراد بیشتری کشته می‌شوند، اما هیچ‌کس نمی‌تواند از چنگال مرگ فرار کند.
نشست از بر اسب آن نامدار
برفتند تا بر لب جویبار
هوش مصنوعی: آن قهرمان از روی اسب فرود آمد و به سمت کنار جوی آب رفتند.
فرو آمد و پیکر خویش شست
یکی جای بهر پرستش بجست
هوش مصنوعی: او به زمین آمد و بدن خود را شست، سپس جایی برای عبادت جستجو کرد.
بیامد هماندم ز بهر نماز
بدادار گفت ای خداوند راز
هوش مصنوعی: در آن لحظه، کسی برای نماز به سراغ خداوند آمد و گفت: ای خداوند، تو رازها را می‌دانی.
توانائی بندگان از تو شد
مرا شاد و خرم روان از تو شد
هوش مصنوعی: توانایی و قدرت بندگان تو باعث خوشحالی و خوشی من شد و روح من از وجود تو شاداب گردید.
سپاس از تو ای داور آب خاک
که رستم از این بیشه هولناک
هوش مصنوعی: سپاسگزارم از تو ای داور طبیعت که رستم از این جنگل ترسناک و خطرناک عبور کرد.
وز آن پس بخوردند چیزی که بود
بره روی کردند چون باد زود
هوش مصنوعی: بعد از آن، چیزی خوردند که خیلی سریع آنها را به سوی خود کشید و مثل باد به سرعت عمل کردند.
همه شب همی راند سرکش سمند
دل آکنده از کین و بر زین کمند
هوش مصنوعی: هر شب، با نفرتی که در دل دارم، اسب سرکشم را رهبری می‌کنم و خود را به بند کشیده‌ام.