گنجور

بخش ۵۲ - آمدن مضراب دیو به خیمه شهریار و بردن دلارام گوید

شب تیره ای بود مانند قیر
نتابنده ماه و نه تابنده شیر
فلک بسته گویا در صبحگاه
گشاده در دوزخ و دود آه
ز ماهی سیه تا به مه بد جهان
سر پاسبانان به خواب گران
که ناگاه مضراب وارونه کار
بیامد بر خیمه شهریار
پری را مر آن دیو بد در کمین
کمین برگشود و ربود از زمین
مهی نو که گفتی که اکنون ربود
و یا دیو مهر سلیمان ربود
یکی تندی بادی برآمد نژند
خرامنده سروی ز بستان بکند
عقابی برون تاخت با صد شکوه
خرامان تذروی ببرد از گروه
ز چنگال بلبل گلی بود زاغ
و یا کشت بادی فروزان چراغ
یکی نعره زد ماه تابنده چهر
که بربود دیو آن مهت از سپهر
چو خواب گران است ای گرد نیو
بهوش آ که بردم ستمکاره دیو
چو بشنید آواز دختر دلیر
سر از خواب برداشت آن نره شیر
ندید آن دلاور دلارام را
نگار سمن بود خود کام را
شب تیره و ماه پیدا نبود
برآمد ز جان سرافراز دود
همی بود با ناله آن کامیاب
چنین تا برآمد ز کوه آفتاب
بخواند آن زمان گرد جمهور را
بگفتا که ای کرد فرمانروا
دلارام را برد مضراب ریو
بمن گوی اکنون یکی جای دیو
بدان تا بسویش برانم سمند
سر دیو وارونه آرم به بند
دلارام را نیز آرم بدست
ببرم سر دیو واژون پرست
چو جمهور بشنید آهی کشید
بلرزید و رخ کرد چون شنبلید
سپهدار را گفت بگذر ازین
مکن رای آهنگ دیو چنین
که آن دیو واژونه نابکار
نتابد رخ از لشکر صد هزار
گه کین چو زی سنگ چنگ آورد
سر پیل نو زیر سنگ آورد
بود این پسر زاده اهرمن
ورا هست در کوهساران مکن
دو دیگر کزین جای تا جای اوی
بسی هست راه ای جهان جنگجوی
به مغرب ورا جای در کوهسار
بود ای دلاور یل کامکار
یکی قلعه در کوه دارد بلند
بود اندر آن قلعه دیو نژند
سپهبد چو بشنید شد خشمناک
بگفتا بدارنده آب و خاک
که زین برنگردم ز پشت سمند
بدان تا نیارم سرش زیر بند
کنون ترک جام و می و خواب کن
بسیج ره رزم مضراب کن
کنون راه بنماد شو راهبر
مرا بر سر دیو بدخواه بر
بدو گفت جمهور کای نامدار
دو راهست اید(ر) مغرب دیار
یکی از ره ژرف دریا بود
یکی دیگر از سوی صحرا بود
ز دریا توان بر بریدن دو ماه
به شش ماه صحرای راه هست راه
بدین راه رو کانت نیکوتر است
ازین دو کدامت ببین در خور است
بگفتا که دور است از این هر دو راه
شکیبا نباشد دلم بر دو ماه
که این جای ارژنگ تنها بود
دو دشمن بدینسان توانا بود
نشانی که از راه نزدیک هست
مرا روشن این روز تاریک هست
بدو گفت جمهور کای پاکزاد
یکی راه نزدیک دارم بیاد
ولیکن مر آن راه دارد خطر
ز عفریت و از شیر و غولان نر
همه پشته پر مار و پر جاودان
همه جای دیوان بد کاردان
توان رفت زین راه هر شب و روز
ایا نامور گرد گیتی فروز
همه بیشه یکسر پر از گرگ و پیل
ز هر بیشه تا بیشه ای بیست میل
چنین است نه بیشه در پیش راه
که گفتم ابا پهلوان سپاه
سپهدار گفتا بسیج سفر
بکن با دو صد مرد پرخاشخور
که در راه هر یک چو شیر نوند
نبرده سوار دلیران بوند
بسیج سفر گرد جمهور کرد
جهان را پر از فتنه و شور کرد
سپهدار گفتا به ارژنگ شاه
سپردم تو را با خداوندگاه
هم ای در بمان با سپاه گران
مکن جنگ می باش با سروران
وگر بر تو تنگ آید این روزگار
سپه بر سوی کوه کش کن حصار
بدان تا من آیم از این راه باز
چو کوهست با درد و رنج دراز
بدو گفت ارژنگ کای کامکار
چرائی چنین سست نااعتبار
دو لشکر چنین تا در کارزار
مبادا که برمن شود کارزار
گر این سرخ پوش اندر آید به تاو
بمانم به چنگال او چون چکاو
همه کار من گشت خواهد تباه
بترسم درآید به خاکم کلاه
مزن با درفش ستیزنده مشت
بخود برمکن روزگارت درشت
بدین راه هرگز نرفت آدمی
ازین رو ندید است کس خرمی
سپهدار گفتا مکن روی زرد
ازین کار دل را می آور به درد
نیای من آن رستم زال زر
به مردی شد از هفت خوان ره سپر
کجا بود در بند کاووس شاه
شد از هفت خو(ا)ن پهلوان سپاه
به دیوان مازنداران رو نهاد
ز بند گران داد شه را نژاد
ز دیوان بپرداخت آن بوم و بر
به دیوان جهان کرد زیر و زبر
که عندی و سجه چو دیو سفید
قمیران و اولاد و ارژنگ بید
سرانشان بگرز گران نرم کرد
چو برگرز دست یلی گرم کرد
کنون من ازآن تخمه دارم نژاد
نترسم از آن راه با کین و زاد
یکی پاسخ افکند زی سرخ پوش
که ای نامور گرد با رای و هوش
سه هفته نگهدار بر جای پای
بدان تا من آیم از ین ره بجای
از آن پس بکوشیم در کارزار
به بینیم تا چیست انجام کار
بگفت این سروری راه آورید
ز ره گرد بر اوج ماه آورید
ولیکن از آن روی آن سرخ پوش
چو روز دگر شد برآمد بجوش

اطلاعات

وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

شب تیره ای بود مانند قیر
نتابنده ماه و نه تابنده شیر
هوش مصنوعی: شب تاریکی بود که مانند قیر سیاه و غلیظ به نظر می‌رسید، و نه فقط ماه در آن می‌تابید و نه نور شیر.
فلک بسته گویا در صبحگاه
گشاده در دوزخ و دود آه
هوش مصنوعی: به نظر می‌رسد که آسمان در صبح، دروازه‌های جهنم و دودی از آه و ناله باز کرده است.
ز ماهی سیه تا به مه بد جهان
سر پاسبانان به خواب گران
هوش مصنوعی: از ماه سیاه تا ماه روشن، این دنیا خواب سنگینی دارد و نگهبانان آن در خواب عمیق فرو رفته‌اند.
که ناگاه مضراب وارونه کار
بیامد بر خیمه شهریار
هوش مصنوعی: ناگهان صدای ناگهانی و ناآشنایی به گوش رسید که مانند مضراب بر ساز، بر فضای خیمه فرمانروا و پادشاهی ضربه زد.
پری را مر آن دیو بد در کمین
کمین برگشود و ربود از زمین
هوش مصنوعی: دیو بدی که در کمین نشسته بود، به آن پری زیبا حمله کرد و او را از روی زمین ربود.
مهی نو که گفتی که اکنون ربود
و یا دیو مهر سلیمان ربود
هوش مصنوعی: ماه جدیدی که گفتی، یا دیو مهر سلیمان را از ما گرفت.
یکی تندی بادی برآمد نژند
خرامنده سروی ز بستان بکند
هوش مصنوعی: یک باد تند وزید و درخت سرو را که به آرامی در باغ حرکت می‌کرد، به حرکت درآورد.
عقابی برون تاخت با صد شکوه
خرامان تذروی ببرد از گروه
هوش مصنوعی: عقابی با ابهت و عظمت از جایی پرواز کرد و با آرامش و زیبایی بین گروهی از موجودات دیگر حرکت کرد.
ز چنگال بلبل گلی بود زاغ
و یا کشت بادی فروزان چراغ
هوش مصنوعی: در این بیت به زیبایی و لطافت گل اشاره شده است که تحت تاثیر آواز و شور بلبل قرار دارد. همچنین، به تأثیر باد بر شعله‌ی چراغ نیز اشاره می‌شود؛ به‌نوعی می‌توان فهمید که زیبایی و نور در معرض خطر و چالش‌هایی قرار دارند.
یکی نعره زد ماه تابنده چهر
که بربود دیو آن مهت از سپهر
هوش مصنوعی: یک نفر فریاد زد که ماه زیبا و درخشان از آسمان ربوده شده و دیو آن را به همراه خود برده است.
چو خواب گران است ای گرد نیو
بهوش آ که بردم ستمکاره دیو
هوش مصنوعی: هنگامی که خواب سنگینی بر تو حاکم است، ای گرد نیو، هوشیار باش؛ چرا که من فریبی از جانب دیوی ستمگر را تجربه کرده‌ام.
چو بشنید آواز دختر دلیر
سر از خواب برداشت آن نره شیر
هوش مصنوعی: وقتی نر شیر صدای دختر شجاع را شنید، از خواب بیدار شد.
ندید آن دلاور دلارام را
نگار سمن بود خود کام را
هوش مصنوعی: آن دلاور و جنگجو، زیبای دل‌ربا را ندید که خودش را به خواسته‌هایش راضی کرده بود و شبیه گل سمن بود.
شب تیره و ماه پیدا نبود
برآمد ز جان سرافراز دود
هوش مصنوعی: در شب تاریک، ماه دیده نمی‌شد و از دل بزرگ و شجاع، دود بلند شد.
همی بود با ناله آن کامیاب
چنین تا برآمد ز کوه آفتاب
هوش مصنوعی: با ناله و فریاد او چنین بود که تابش خورشید از پشت کوه نمایان شد.
بخواند آن زمان گرد جمهور را
بگفتا که ای کرد فرمانروا
هوش مصنوعی: آن زمان به جمع مردم گفتند که ای فرمانروای قدرتمند، گوش به این ندا بسپار.
دلارام را برد مضراب ریو
بمن گوی اکنون یکی جای دیو
هوش مصنوعی: دلبرم را با نواهای خوش فریبنده، به من بگو که اکنون کسی جای شیطان را گرفته است.
بدان تا بسویش برانم سمند
سر دیو وارونه آرم به بند
هوش مصنوعی: بدان که من می‌خواهم به سوی او بروم و مثل سمند، با قدرت و شجاعت حرکت کنم و در این راه، سختی‌ها را به دوش بکشم.
دلارام را نیز آرم بدست
ببرم سر دیو واژون پرست
هوش مصنوعی: من دلبرم را آرام در آغوش می‌گیرم و به دنبال سر دیو می‌روم، که با نیرنگ و فریب، پرستش می‌شود.
چو جمهور بشنید آهی کشید
بلرزید و رخ کرد چون شنبلید
هوش مصنوعی: زمانی که جمعیت صدای ناله‌ای را شنیدند، به وحشت افتادند و چهره‌شان به رنگ ترس درآمد، مانند کسی که در حال شنیدن داستانی غم‌انگیز است.
سپهدار را گفت بگذر ازین
مکن رای آهنگ دیو چنین
هوش مصنوعی: سردار را گفتند که از این موضوع بگذر و به آن فکر نکن؛ اینگونه به سمت مشکلات نرو.
که آن دیو واژونه نابکار
نتابد رخ از لشکر صد هزار
هوش مصنوعی: آن دیو پلید و بدخواه نمی‌تواند با وجود لشکر عظیم صد هزار نفری، از خود دیده بپوشاند یا فرار کند.
گه کین چو زی سنگ چنگ آورد
سر پیل نو زیر سنگ آورد
هوش مصنوعی: هر زمان که حسدت و کینه مانند سنگی سخت ظاهر شود، قدرت و استحکام آن می‌تواند به حساب نیاید و در برابر آن ایستادگی ممکن است باعث شکست و زمین‌گیر شدن فردی قوی شود.
بود این پسر زاده اهرمن
ورا هست در کوهساران مکن
هوش مصنوعی: این پسر فرزند اهریمن است و نباید در کوه‌ها او را شگفت‌زده کرد یا ناراحت ساخت.
دو دیگر کزین جای تا جای اوی
بسی هست راه ای جهان جنگجوی
هوش مصنوعی: در این دنیا، راه‌های زیادی وجود دارد که از اینجا به آنجا می‌رسند، به ویژه برای کسانی که آماده‌ی مبارزه و تلاش هستند.
به مغرب ورا جای در کوهسار
بود ای دلاور یل کامکار
هوش مصنوعی: در سمت مغرب، جایی در کوهپایه‌ها وجود دارد، ای دلیر و شجاع، که در آن می‌توان به موفقیت و پیروزی رسید.
یکی قلعه در کوه دارد بلند
بود اندر آن قلعه دیو نژند
هوش مصنوعی: در یک کوه بلند قلعه‌ای وجود دارد که در آن، موجودی شرور و خبیث زندگی می‌کند.
سپهبد چو بشنید شد خشمناک
بگفتا بدارنده آب و خاک
هوش مصنوعی: سربازان وقتی این خبر را شنیدند، بسیار خشمگین شدند و گفتند: کسی که آب و خاک را نابود کند، باید مجازات شود.
که زین برنگردم ز پشت سمند
بدان تا نیارم سرش زیر بند
هوش مصنوعی: من هرگز از این سفر شیرین برنمی‌گردم، حتی اگر بخواهم سرم را زیر بار مشکلات بگذارم.
کنون ترک جام و می و خواب کن
بسیج ره رزم مضراب کن
هوش مصنوعی: حالا دیگر وقت رها کردن شراب و خوابیدن است؛ باید آماده جنگ و مبارزه با ساز و دنده شد.
کنون راه بنماد شو راهبر
مرا بر سر دیو بدخواه بر
هوش مصنوعی: حالا راه را نشان بده و مرا به سوی آن موجود بدخواه هدایت کن.
بدو گفت جمهور کای نامدار
دو راهست اید(ر) مغرب دیار
هوش مصنوعی: جمعیت به او گفتند: ای بزرگوار، در این سرزمین دو راه پیش روی توست.
یکی از ره ژرف دریا بود
یکی دیگر از سوی صحرا بود
هوش مصنوعی: یکی از آن دو از عمق دریا می‌آمد و دیگری از سمت بیابان.
ز دریا توان بر بریدن دو ماه
به شش ماه صحرای راه هست راه
هوش مصنوعی: از دریا می‌توان دو ماه را در شش ماه از میان صحرا عبور داد، این خود نشان‌دهنده‌ی توانمندی و قدرت در پیمودن راه‌هاست.
بدین راه رو کانت نیکوتر است
ازین دو کدامت ببین در خور است
هوش مصنوعی: به این مسیر برو، که این راه برای تو بهتر است. حالا از میان این دو گزینه، ببین کدام یک بیشتر به تو می‌آید.
بگفتا که دور است از این هر دو راه
شکیبا نباشد دلم بر دو ماه
هوش مصنوعی: او می‌گوید که از این دو مسیر دور است و دلم دیگر تاب و تحمل ندارد برای دو معشوق.
که این جای ارژنگ تنها بود
دو دشمن بدینسان توانا بود
هوش مصنوعی: این مکان، که به ارژنگ معروف است، تنها بود و دو دشمن به این اندازه قوی در آنجا حضور داشتند.
نشانی که از راه نزدیک هست
مرا روشن این روز تاریک هست
هوش مصنوعی: نشانه‌ای که من را به مسیر نزدیک می‌کند، در این روز تاریک روشنایی می‌بخشد.
بدو گفت جمهور کای پاکزاد
یکی راه نزدیک دارم بیاد
هوش مصنوعی: به او گفت جمعیت که ای نیک‌زاد، من یک جاده نزدیک دارم که می‌تواند به یاد تو باشد.
ولیکن مر آن راه دارد خطر
ز عفریت و از شیر و غولان نر
هوش مصنوعی: ولی این راه خطرهایی دارد، چون با موجودات خطرناک و قدرت‌مند مانند عفریت و شیران و غول‌ها مواجه می‌شود.
همه پشته پر مار و پر جاودان
همه جای دیوان بد کاردان
هوش مصنوعی: در هر گوشه‌ای پر از مشکلات و خطرات است و در همه جا نیز افرادی هستند که کارهای ناشایست انجام می‌دهند.
توان رفت زین راه هر شب و روز
ایا نامور گرد گیتی فروز
هوش مصنوعی: می‌توان هر شب و روز از این مسیر رفت و به نامی شناخته شده و درخشان در جهان دست یافت.
همه بیشه یکسر پر از گرگ و پیل
ز هر بیشه تا بیشه ای بیست میل
هوش مصنوعی: تمام جنگل پر از گرگ و فیل است و تا فاصله بیست میلی هر جنگل به جنگل دیگر ادامه دارد.
چنین است نه بیشه در پیش راه
که گفتم ابا پهلوان سپاه
هوش مصنوعی: این جلوه‌گاه به اندازه‌ای واضح و درخشان است که نیازی به توضیح بیشتری نیست و من فقط به بزرگی و شجاعت قهرمانان اشاره می‌کنم.
سپهدار گفتا بسیج سفر
بکن با دو صد مرد پرخاشخور
هوش مصنوعی: بسیار سفر کن و با دوصد مرد خشمگین به جنگ برو.
که در راه هر یک چو شیر نوند
نبرده سوار دلیران بوند
هوش مصنوعی: در مسیر هر کدام مانند شیر دویده‌اند و هیچ سوار دلیری را شکست نداده‌اند.
بسیج سفر گرد جمهور کرد
جهان را پر از فتنه و شور کرد
هوش مصنوعی: بسیج سفر به دور مردم را آغاز کرد و جهان را پر از آشوب و هیجان نمود.
سپهدار گفتا به ارژنگ شاه
سپردم تو را با خداوندگاه
هوش مصنوعی: سرپرست گفت که من تو را به ارژنگ شاه سپردم و این کار را به خداوندگار واگذار کردم.
هم ای در بمان با سپاه گران
مکن جنگ می باش با سروران
هوش مصنوعی: ای در، تو با سپاهیان خود ماندگار هستی، ولی جنگ نکن؛ بلکه همانند سروران، به بزم و شادی بپرداز.
وگر بر تو تنگ آید این روزگار
سپه بر سوی کوه کش کن حصار
هوش مصنوعی: اگر زندگی بر تو سخت شود، به کوه پناه ببر و از خودت محافظت کن.
بدان تا من آیم از این راه باز
چو کوهست با درد و رنج دراز
هوش مصنوعی: بدان که وقتی من از این مسیر باز می‌گردم، مانند کوهی هستم که با درد و رنجی طولانی مواجه شده است.
بدو گفت ارژنگ کای کامکار
چرائی چنین سست نااعتبار
هوش مصنوعی: ارژنگ به شخصی می‌گوید: «چرا تو این‌قدر ضعیف و ناتوانی؟»
دو لشکر چنین تا در کارزار
مبادا که برمن شود کارزار
هوش مصنوعی: دو گروه متخاصم در میدان جنگ، مبادا که درگیری بر من تحمیل شود.
گر این سرخ پوش اندر آید به تاو
بمانم به چنگال او چون چکاو
هوش مصنوعی: اگر این فرد با لباس قرمز به میهمانی بیاید، من مانند چکاوک در چنگال او خواهد ماند.
همه کار من گشت خواهد تباه
بترسم درآید به خاکم کلاه
هوش مصنوعی: تمام تلاش ها و کارهای من به هدر خواهد رفت، اگر بترسم و دست از کار بکشم.
مزن با درفش ستیزنده مشت
بخود برمکن روزگارت درشت
هوش مصنوعی: با شمشیری که برای نبرد آماده است، درگیر مشو و به خود آسیب نرسان. زندگی‌ات را تلخ نکن.
بدین راه هرگز نرفت آدمی
ازین رو ندید است کس خرمی
هوش مصنوعی: انسان‌ها هرگز از این مسیر نرفته‌اند، به همین دلیل کسی خوشبختی را نمی‌بیند.
سپهدار گفتا مکن روی زرد
ازین کار دل را می آور به درد
هوش مصنوعی: سردار گفت که از این کار ناراحت نباش و چهره‌ات را زرد نکن، زیرا دل را به درد می‌آورد.
نیای من آن رستم زال زر
به مردی شد از هفت خوان ره سپر
هوش مصنوعی: پدر من همانند رستم، فرزند زال، با شجاعت و قدرت از هفت مرحله سخت عبور کرده است.
کجا بود در بند کاووس شاه
شد از هفت خو(ا)ن پهلوان سپاه
هوش مصنوعی: در کجا می‌توان یافت که کاووس شاه، تحت تأثیر هفت پسر پهلوان سپاه، چه وضعی داشت؟
به دیوان مازنداران رو نهاد
ز بند گران داد شه را نژاد
هوش مصنوعی: شیران مازندران به دلیرانه‌ای به جنگ آمدند و با قدرت و شجاعت، بر دشمنان غلبه کردند.
ز دیوان بپرداخت آن بوم و بر
به دیوان جهان کرد زیر و زبر
هوش مصنوعی: این سرزمین با حکومتی منظم و قوی رو به رو شد و نظم و ترتیب جهان را به هم ریخت.
که عندی و سجه چو دیو سفید
قمیران و اولاد و ارژنگ بید
هوش مصنوعی: چهره‌ات مانند دیوان سفید است و در سایه‌ی تو، ناز و لطافت قرار دارد. افراد و فرزندان تو به آن زیبایی و شکوه می‌بالند.
سرانشان بگرز گران نرم کرد
چو برگرز دست یلی گرم کرد
هوش مصنوعی: رئیس‌های آنان با چوب‌های سنگین نرم شدند، همان‌طور که وقتی یلی به گرما می‌رسد، نرم می‌شود.
کنون من ازآن تخمه دارم نژاد
نترسم از آن راه با کین و زاد
هوش مصنوعی: اکنون من از نژاد و اصل خود اطمینان دارم، پس از دشمنی و کینه هیچ هراسی ندارم.
یکی پاسخ افکند زی سرخ پوش
که ای نامور گرد با رای و هوش
هوش مصنوعی: یک نفر از میان جمع، به شخصی با لباس قرمز گفت که تو با هوش و تدبیر خود، شهرتی پیدا کرده‌ای.
سه هفته نگهدار بر جای پای
بدان تا من آیم از ین ره بجای
هوش مصنوعی: به مدت سه هفته مراقب باش و در جای خود بمان تا من از این راه به تو برسم.
از آن پس بکوشیم در کارزار
به بینیم تا چیست انجام کار
هوش مصنوعی: از آن زمان، تلاش کنیم در میدان نبرد تا ببینیم نتیجه کار چیست.
بگفت این سروری راه آورید
ز ره گرد بر اوج ماه آورید
هوش مصنوعی: بگوید که این فرمانروا باید از مسیر خود بیاید و دور تا دور اوج ماه را پر کند.
ولیکن از آن روی آن سرخ پوش
چو روز دگر شد برآمد بجوش
هوش مصنوعی: اما وقتی که روز دیگری فرارسید، آن سرخ‌پوش به جوش و خروش درآمد.