گنجور

بخش ۵۰ - پیدا شدن نقابدار سرخ پوش و جنگ او با شهریار

که ناگاه از دشت گردی بخاست
که برشد سر گرد بر چرخ راست
سپاهی برون آمد از گرد یار
سراسر در آهن نهان شد شرار
چنان اندر آهن بدی مرد غرق
ز سر تا به پا و ز پا تا به فرق
تو گفتی مگر مرد از آهن است
نه در سر یلان را به کین جوشن است
چو آمد مر آن لشکر از گرد راه
دلیری برون آمد از آن سپاه
ز سر تا به پا سرخ پوش آن دلیر
چو مه کو شود در شفق جایگیر
به رخ بر یکی پرده نیلوفری
سپاهی چو شیر اندر آن داوری
به دست اندرش نیزه‌ای بود راست
تو گفتی که در دشت شیر اژدهاست
به نزدیک ارژنگ شد رزمساز
چو دید آنچنان گرد گردن فراز
از آن جنگ دروازه پیچید روی
بدان نامور گشت پیکارجوی
چو دیدند هیتالیان آن ستیز
که پیدا شد از دشت یک رستخیز
به ژوبین و شمشیر بردند دست
به ارژنگیان اندر آمد شکست
به پیکار آن قلعه دست آختند
دلیران سر از پای نشناختند
ز بالا همه شهر نظاره‌گر
وزین روی این شیر پرخواشخور
بد آن سرخ پوش اندر آمد چو شیر
بزد بانک کای مرد گرد دلیر
چو نامی و این کینه با شاه چیست
بگو تا نژادت به گیتی به کیست
بدو گفت آن سرخ پوش سوار
که با نام گردان ترا چیست کار
بگفت این و برداشت پیچان سنان
درآمد بر او همچو شیر ژیان
سنان درربود آن جهانجوی هم
درآمد بر او همچو شیر دژم
به نیزه گسستند بند زره
کشود این سرند و آن زد گره
زره حلقه حلقه فرو ریختند
دو شیر ژیان در هم آویختند
سنان درکف هردو شد ریزه ریز
چنان آن دو شیر ژیان در ستیز
خروشان و جوشان چه شیران زوش
نهادند گرز گران را به دوش
چنان گرم شد رزم گرز گران
که شد گرم بازار آهنگران
سر و ترک هر دو شد از گرد پست
فکندند گرز گران را ز دست
کمربند یکدیگران را به چنگ
گرفتند آن هر دو فیروز جنگ
به کشتی گرفتن چه شیر دژم
برآویختند آن دو پر دل به هم
کمربند هر دو ز نیزه گسیخت
زره از تن هر دو بر خاک ریخت
رخ هر دوان پر خوی و خاک شد
بر و سینه از ناخنان چاک شد
چنین تا خور آزین به خاور کشید
شب تیره از کوه چادر کشید
سپهدار را گفت آن سرخ پوش
که ای نامور شیر با تاو و توش
شب آمد برو سوی پرده سرای
نشین شاد با نای و پرده سرای

اطلاعات

وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

که ناگاه از دشت گردی بخاست
که برشد سر گرد بر چرخ راست
هوش مصنوعی: ناگهان از دشت، گرد و غباری بلند شد که نشان از سرخی و نشاطی در آسمان داشت.
سپاهی برون آمد از گرد یار
سراسر در آهن نهان شد شرار
هوش مصنوعی: یک سرباز از حلقه دوستان بیرون آمد و در دل آهنی پنهان شد، در حالی که شعله‌ای از خشم در درون او نهفته بود.
چنان اندر آهن بدی مرد غرق
ز سر تا به پا و ز پا تا به فرق
هوش مصنوعی: مردی در شرایط سخت و دشوار به سر می‌برد، به گونه‌ای که تمام وجودش از بالا تا پایین در غرقاب مشکلات فرو رفته است.
تو گفتی مگر مرد از آهن است
نه در سر یلان را به کین جوشن است
هوش مصنوعی: تو گفتی آیا مرد از آهن ساخته شده که نمی‌تواند در برابر زخم‌ها و آسیب‌ها مقاومت کند؟ نه، اینگونه نیست که یلان باید همیشه با خون و آسیب‌ها سر و کار داشته باشند.
چو آمد مر آن لشکر از گرد راه
دلیری برون آمد از آن سپاه
هوش مصنوعی: وقتی آن سپاهیان از دور به نزدیک آمدند، دلیری و شجاعت از میان آن جمعیت نمایان شد.
ز سر تا به پا سرخ پوش آن دلیر
چو مه کو شود در شفق جایگیر
هوش مصنوعی: آن دلیر از سر تا پا لباس قرمز به تن کرده است، همچون ماهی که در نور غروب جای می‌گیرد.
به رخ بر یکی پرده نیلوفری
سپاهی چو شیر اندر آن داوری
هوش مصنوعی: در این بیت، به تصویر کشیدن یک سپاهی که مانند شیری قوی و شجاع در پس پرده‌ای نیلوفری قرار دارد، اشاره شده است. این تصویر به نماد قدرت و شجاعت اشاره دارد که در عین حال در حالت آماده‌باش و انتظار قرار گرفته است. پرده نیلوفری نماد زیبایی و لطافت، و شیر نماد قدرت و اراده است.
به دست اندرش نیزه‌ای بود راست
تو گفتی که در دشت شیر اژدهاست
هوش مصنوعی: در دست او نیزه‌ای بود راست و درست که به شکلی گویی در دشت، شیری همچون اژدها وجود دارد.
به نزدیک ارژنگ شد رزمساز
چو دید آنچنان گرد گردن فراز
هوش مصنوعی: به سوی ارژنگ، رزمنده‌ای رفت و وقتی آن گردن فراز را دید، متوجه شد که چگونه است.
از آن جنگ دروازه پیچید روی
بدان نامور گشت پیکارجوی
هوش مصنوعی: در پی جنگ، خبر آن به سرعت در گوشه و کنار پراکنده شد و نام شخصی که در این نبرد متعهد و جستجوگر بود، به شهرت رسید.
چو دیدند هیتالیان آن ستیز
که پیدا شد از دشت یک رستخیز
هوش مصنوعی: وقتی ایتالیایی‌ها آن نبرد را مشاهده کردند که از دشت یک شورش بزرگ و غیرمنتظره به وجود آمد، شگفت‌زده شدند.
به ژوبین و شمشیر بردند دست
به ارژنگیان اندر آمد شکست
هوش مصنوعی: با نیزه و شمشیر به جنگ ارژنگیان رفتند و آنها را شکست دادند.
به پیکار آن قلعه دست آختند
دلیران سر از پای نشناختند
هوش مصنوعی: دلیران به نبرد آن قلعه رفتند و هیچ تفاوتی بین سر و پای خود قائل نشدند.
ز بالا همه شهر نظاره‌گر
وزین روی این شیر پرخواشخور
هوش مصنوعی: از بلندترین نقطه، تمام شهر را مشاهده می‌کنم و بر روی چهره این شیر پرخاشگر نگاه می‌کنم.
بد آن سرخ پوش اندر آمد چو شیر
بزد بانک کای مرد گرد دلیر
هوش مصنوعی: مرد دلیر با لباس سرخ و شجاعت به میدان آمد و فریاد زد: "ای مردان شجاع، آماده باشید!"
چو نامی و این کینه با شاه چیست
بگو تا نژادت به گیتی به کیست
هوش مصنوعی: اگر تو نامی داری و این کینه را با شاه چه معنایی دارد، بگو تا بدانم نژاد تو در این جهان به چه کسی تعلق دارد.
بدو گفت آن سرخ پوش سوار
که با نام گردان ترا چیست کار
هوش مصنوعی: سوار سرخ‌پوش به او گفت: «با نامی که به تو تعلق دارد، چه کاری داری؟»
بگفت این و برداشت پیچان سنان
درآمد بر او همچو شیر ژیان
هوش مصنوعی: او این را گفت و با چرخشی تند شمشیر به دست گرفت و بر او حمله کرد مانند شیر قوی و وحشی.
سنان درربود آن جهانجوی هم
درآمد بر او همچو شیر دژم
هوش مصنوعی: مجروحی در کنارش به زمین افتاد و ناگهان مانند شیر خشمگین بر او حمله کرد.
به نیزه گسستند بند زره
کشود این سرند و آن زد گره
هوش مصنوعی: با نیزه ی خود زره را پاره کردند و این شخص سر خود را از زره بیرون آورد و آن شخص دیگری را گرفتار کردند.
زره حلقه حلقه فرو ریختند
دو شیر ژیان در هم آویختند
هوش مصنوعی: دو شیر بزرگ با قدرت و خشم، زره‌های خود را کنار گذاشته و به مبارزه‌ای fierce مشغول شدند.
سنان درکف هردو شد ریزه ریز
چنان آن دو شیر ژیان در ستیز
هوش مصنوعی: دو شیر نیرومند در حال نبرد هستند و سلاح‌های خود را در دست دارند، به گونه‌ای که هر دو به شدت درگیر و در حال مبارزه‌ هستند و لحظه به لحظه شدت این جنگ بیشتر می‌شود.
خروشان و جوشان چه شیران زوش
نهادند گرز گران را به دوش
هوش مصنوعی: شیران پرورش‌یافته و نیرومند، چه صدایی دارند و چگونه بار سنگین را به دوش می‌کشند.
چنان گرم شد رزم گرز گران
که شد گرم بازار آهنگران
هوش مصنوعی: در حین نبرد، شدت و حرارت مبارزه به قدری بالا گرفت که حتی بازار آهنگران هم در این هیاهو داغ و پرجنب‌وجوش شد.
سر و ترک هر دو شد از گرد پست
فکندند گرز گران را ز دست
هوش مصنوعی: سرو زیبای ترک، با قدرت و شکوه خود، از دست‌های ضعیف و ناتوان آزاد شد و بار سنگینی را که بر دوش داشت، به زمین افکند.
کمربند یکدیگران را به چنگ
گرفتند آن هر دو فیروز جنگ
هوش مصنوعی: آن دو فرد جنگجو، کمربند دیگری را گرفتند و با قدرت و شجاعت در میدان نبرد به پیروزی رسیدند.
به کشتی گرفتن چه شیر دژم
برآویختند آن دو پر دل به هم
هوش مصنوعی: دو دلیر در برابر یکدیگر به کشتی گرفتن مشغول شدند، آن هم در حالی که یکی از آنها به شدت در خشم و غیظ است.
کمربند هر دو ز نیزه گسیخت
زره از تن هر دو بر خاک ریخت
هوش مصنوعی: دو نفر که در جنگ با هم می‌جنگیدند، کمربند هر دو شکست و زره آن‌ها از تنشان کنده شد و بر روی زمین افتاد.
رخ هر دوان پر خوی و خاک شد
بر و سینه از ناخنان چاک شد
هوش مصنوعی: صورت هر دو به زیبایی و لطافت مانند گل شده است، اما دل از درد و رنجی که به آن رسیده، زخم‌هایی عمیق دارد.
چنین تا خور آزین به خاور کشید
شب تیره از کوه چادر کشید
هوش مصنوعی: این جمله به این معناست که شب تیره به مانند پرده‌ای از تاریکی، بر دل کوه‌ها افتاد و با این تاریکی، فضای خاصی به وجود آمد.
سپهدار را گفت آن سرخ پوش
که ای نامور شیر با تاو و توش
هوش مصنوعی: سرباز به فرمانده سرخ پوش گفت: ای شیر معروف، تو با قدرت و شجاعت خود شناخته می‌شوی.
شب آمد برو سوی پرده سرای
نشین شاد با نای و پرده سرای
هوش مصنوعی: شب فرا رسیده، به سمت جایی برو که با شادی و موسیقی پر شده است. آنجا مکانی است برای لذت بردن و رقصیدن.