بخش ۴۱ - صف کشیدن لشکر با همدیگر در برابر همدیگر گوید
دلیران ببستند ساز نبرد
برآمد براین چرخ گردنده گرد
جهان شد بکردار روی عروس
برآمد ز هر سوی آوای کوس
خروش ستوران ثریا گذشت
شد از نیل چون کوه و صحرا گذشت
که امروز بازار رزمست گرم
سر سروان زیر ترکست نرم
سه لشکر برابر دگر گشت راست
ز دست اجل فتنه بر پابخواست
چنان شد ز لشکر در و دشت تنگ
که بر مور آمد شدن گشت تنگ
ز بس لشکر هند انبوه شد
زمین سراندیب چون کوه شد
بیاورد شنگاوه را شهریار
به نزدیک شه در صف کارزار
به ارژنگ شنگاوه تیز چنگ
چنین گفت کای شاه با فرو هنگ
مرا گر ازین بند بیرون کنی
ز هیتالیان دشت جیحون کنی
کمر را ببندم بیاری شاه
چو شیر اندر آیم به آوردگاه
سپهبد چنین گفت با انجمن
بیارید آن آئینه پیش من
بدان تا به بینیم کردار او
دروغست یا راست گفتار او
بیاورد آئینه آئینه دار
به نزدیک شیر ژیان شهریار
به شنگاوه گفتا در آئینه روی
ببین تا شود راستی گفتگوی
در آئینه شنگاوه چون بنگرید
در آئینه رویش نیامد پدید
بزد دست و تیغ از میان برکشید
سرش خواست از تن بزودی درید
چنین گفت شنگاوه کای شهریار
مکن تندی و تیغ کین بر مدار
مرا دل کنون گشت با شاه راست
به بینم در آئینه اکنون گواست
در آئینه بار دوم بنگرید
در آئینه شد چهره او پدید
در آئینه دیدش سپهدار روی
بدانست شد راست گفتار اوی
یکی اسپ تازی و با زین زر
بدادش ابا تاج زرین کمر
بشد تا بر تخت ارژنگ شاه
بزد بوسه بر پایه تخت شاه
شهش داد اسب و کلاه و کمر
یکی جوشن و تیغ و خود و سپر
بپوشید شنگاوه تشریف شاه
به همراه شه رفت تا تختگاه
بخش ۴۰ - مجلس آراستن ارژنگ شاه با شهریار گوید: چنین گفت ارژنگ با ناموربخش ۴۲ - رزم شنگاوه با لشکر هیتال شاه: به قلب اندرون شاه در پیش پیل
اطلاعات
وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
دلیران ببستند ساز نبرد
برآمد براین چرخ گردنده گرد
هوش مصنوعی: دلیران سلاحهای خود را آماده کردند و برای مقابله با گردونهی سرنوشت برخواستند.
جهان شد بکردار روی عروس
برآمد ز هر سوی آوای کوس
هوش مصنوعی: جهان به خاطر زیباییهای عروس، شکوه و جلال پیدا کرده و از هر طرف صدای جشن و شادی به گوش میرسد.
خروش ستوران ثریا گذشت
شد از نیل چون کوه و صحرا گذشت
هوش مصنوعی: صدای خروش و تپش ستوران بر سینه آسمان پیچید و از نیل (رودی در مصر) گذشت، همچنان که کوهها و دشتها را درنوردید.
که امروز بازار رزمست گرم
سر سروان زیر ترکست نرم
هوش مصنوعی: امروز میدان جنگ بسیار پرجنب و جوش است و وضعیت برای فرمانده و سربازانش به شدت هیجانانگیز و گرم است.
سه لشکر برابر دگر گشت راست
ز دست اجل فتنه بر پابخواست
هوش مصنوعی: سه ارتش به صورت برابر در برابر یکدیگر قرار گرفتند و از سوی تقدیر، آشوبی به پا خواست.
چنان شد ز لشکر در و دشت تنگ
که بر مور آمد شدن گشت تنگ
هوش مصنوعی: به قدری اوضاع در لشکر و دشت دشوار و فشرده شد که حتی بر مور نیز فشار آمد و او را به سختی کشاند.
ز بس لشکر هند انبوه شد
زمین سراندیب چون کوه شد
هوش مصنوعی: زمین سراندیب به دلیل انبوهی لشکر هند، مانند کوهی بزرگ و وسیع شده است.
بیاورد شنگاوه را شهریار
به نزدیک شه در صف کارزار
هوش مصنوعی: شهریار شنگاوه را به نزد پادشاه آورد تا در صف نبرد حاضر شود.
به ارژنگ شنگاوه تیز چنگ
چنین گفت کای شاه با فرو هنگ
هوش مصنوعی: در اینجا کسی به شاه گفته که ای پادشاه، همچنان که در زندگی پر از شور و شوق هستی، بر رفتار و تصمیماتت دقت کن. تو به روزگار پر از فراز و نشیب شهر خود بیندیش و از آن درس بگیر.
مرا گر ازین بند بیرون کنی
ز هیتالیان دشت جیحون کنی
هوش مصنوعی: اگر تو مرا از این قید و بند آزاد کنی، من میتوانم مانند هیتالیان بر دشت جیحون پرواز کنم.
کمر را ببندم بیاری شاه
چو شیر اندر آیم به آوردگاه
هوش مصنوعی: من خود را برای کمک به پادشاه آماده میکنم و مثل شیر به میدان نبرد وارد میشوم.
سپهبد چنین گفت با انجمن
بیارید آن آئینه پیش من
هوش مصنوعی: سخنگو اینگونه گفت با جمع: آن آینه را پیش من بیاورید.
بدان تا به بینیم کردار او
دروغست یا راست گفتار او
هوش مصنوعی: باید ببینیم که اعمال او چه شکلی دارد تا بفهمیم آیا حرفهایش درست است یا نه.
بیاورد آئینه آئینه دار
به نزدیک شیر ژیان شهریار
هوش مصنوعی: بیاریم آینهای که به ما نشان دهد چهره شیر دل شاه، قدرت و عظمت او را.
به شنگاوه گفتا در آئینه روی
ببین تا شود راستی گفتگوی
هوش مصنوعی: به شنگاوه گفتند که در آینه به چهرهات نگاه کن تا حقیقت گفتوگو روشنتر شود.
در آئینه شنگاوه چون بنگرید
در آئینه رویش نیامد پدید
هوش مصنوعی: وقتی به آینه نگاه میکند، نشانی از وجودش در آینه نمایان نمیشود.
بزد دست و تیغ از میان برکشید
سرش خواست از تن بزودی درید
هوش مصنوعی: او با دستش شمشیر را از میان برداشت و به سرعت خواست سرش را از تن جدا کند.
چنین گفت شنگاوه کای شهریار
مکن تندی و تیغ کین بر مدار
هوش مصنوعی: شنگاوه به شهریار میگوید که بردباری نشان دهد و نباید به شدت و خشم بر مردم حکومت کند.
مرا دل کنون گشت با شاه راست
به بینم در آئینه اکنون گواست
هوش مصنوعی: دل من اکنون به قدری پر از عشق و محبت شده که گویی در آینه، چهره راستین شاه را میبینم و این عشق خود گواهی بر این احساس من است.
در آئینه بار دوم بنگرید
در آئینه شد چهره او پدید
هوش مصنوعی: اگر بار دیگر به آینه نگاه کنی، چهره او در آینه نمایان میشود.
در آئینه دیدش سپهدار روی
بدانست شد راست گفتار اوی
هوش مصنوعی: در آینه چهرهی فرمانده را دید و متوجه شد که او راستگوست.
یکی اسپ تازی و با زین زر
بدادش ابا تاج زرین کمر
هوش مصنوعی: یک اسب تازی به او داده شد و زین طلایی بر آن گذاشتند و کمربندش هم تاج زرین بود.
بشد تا بر تخت ارژنگ شاه
بزد بوسه بر پایه تخت شاه
هوش مصنوعی: تا اینکه به تخت ارژنگ شاه رسید و بر پایه تخت او بوسه زد.
شهش داد اسب و کلاه و کمر
یکی جوشن و تیغ و خود و سپر
هوش مصنوعی: شاه شمشیر، کلاه، کمربند و زره به تن کرد و خود و سپر را هم برداشت.
بپوشید شنگاوه تشریف شاه
به همراه شه رفت تا تختگاه
هوش مصنوعی: شاه به همراه نشانههای سلطنتش به سوی جایی که تخت او قرار دارد، حرکت کرد.

عثمان مختاری