بخش ۲۵ - آمدن ارژنگ شاه با سپاه بر سر هیتال شاه گوید
سپاهی که از زر توانگر بود
بدست از پی کینه اش سر بود
سرهفته بنواخت شیر نای و کوس
شد از گرد لشکر جهان آبنوس
دگر ره بسوی سراندیب شد
چو سیلی که از کوه در شیب شد
کزین آگهی شد به هیتال شاه
که ارژنگ آورد دیگر سپاه
سپاهی که باشد برون از شمار
دلیران زنگی خنجر گزار
چو بشنید هیتال شاه این سخن
بپیچید چون مار بر خویشتن
یلان سپه را سراسر بخواند
یکی انجمن کردو زر برفشاند
سپه را ز کین باز آئین ببست
در کینه بگشاد در زین نشست
بدشت سراندیب لشکر کشید
اجل باز از کینه لشکر کشید
سپاهش چو از شهر بیرون شدند
سراپرده در دشت و هامون زدند
بعاس آن زمان گفت هیتال شاه
که ای نامور پهلوان سپاه
بیاور مر آن زابلی را برم
بدان نام آور یکی بنگرم
چنین گفت ازین پس بدانا وزیر
که ارژنگ آمد ابا دار و گیر
پس از هیجده ماه آمد به راه
بیاورد زی من به کین یک سپاه
بدین سالیان این گو ارجمند
به زندان مهراج باشد به بند
بشد نامه این به زابلستان
بنامد نشانی بدین سالیان
مر این فتنه ارژنگ از بهر اوی
بجوید بدین کینه آورد روی
من او را برآرم کنون سربدار
چه دارمش دربند زین گونه خوار
چو ارژنگ ازین دل شکسته ز راه
بگردد برد باد پس آن سپاه
بهر چند گفتند این روزگار
نباشد تو او را بجا بر بدار
که پیغام دستان رسد دم بدم
بدین آتش کینه دم برسدم
به پذرفت لشکر برآورد زود
بهامان کشید از در کین حدود
ببردند یل رابه نزدیک او
برافروخت آن جان تاریک او
جهان جوی را گفت ای بدسکال
ببرم سرت را هم اکنون زبال
که این فتنه یکسر تو کردی پدید
که ارژنگ ازین گونه لشکر کشید
به هندوستان فتنه از پیش تست
کنون شاه ارژنگ خود خویش تست
کزین گونه زی من سپاه آورد
جهان پیش چشمم سیاه آورد
ببرم چو از تن سرت را به تیغ
نیارد سزد گر بیارد گریغ
چنین داد پاسخ بدو شهریار
که چاره چو از گردش روزگار
مرا گر زمان آمد اکنون فراز
بهیجا نگردد ز من هیچ باز
چو دیدی مرا دست بسته چو سنگ
بخونم چنین کرده ای تیز چنگ
به یزدان که گر دست من بود باز
ترا می زدم (بر) نشیب و فراز
چو هستم چنین (بندی) اکنون چه سود
که نبود بر این کار بر تارپود
چو هیتال پاسخ بدانسان شنید
بلرزید و شد روی چون شنبلید
بفرمود تا بر در بارگاه
یکی دار زد عاس پیش سپاه
بگفتش ببر برکش او را بدار
بدارش چنان بسته چندان بدار
که تا من ازین رزم آیم برت
بگردون گردان رسانم سرت
بشد اهرمن پیش دژخیم زود
یکی دار زد بر در شهر رود
وزان پس بیامد برشهریار
سر پالهنگش گرفت استوار
بخش ۲۴ - نامه نوشتن ارژنگ شاه به زنگبار و یاری خواستن گوید: وزین رو چه (آن دید) ارژنگ شاهبخش ۲۶ - بند پاره کردن شهریار در بارگاه هیتال شاه گوید: سپهبد چو آن دید آمد بخشم
اطلاعات
وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
سپاهی که از زر توانگر بود
بدست از پی کینه اش سر بود
هوش مصنوعی: سپاهی که از طلا و ثروت برخوردار بود، از روی کینه و حسد به دنبال سرنگونی دشمنش بود.
سرهفته بنواخت شیر نای و کوس
شد از گرد لشکر جهان آبنوس
هوش مصنوعی: در این بیت، به توصیف یک صحنه حماسی و باشکوه پرداخته شده است. واضح است که در اینجا صدای شیر نای و کوس به معنای نواختن سازها و طنین دلنشین آنهاست که در میان لشکر به گوش میرسد. همچنین به تصویر کشیدن گرد و غبار ناشی از حرکت لشکر و نماد جنگ جهانی، فضایی پر از عظمت و شکوه را به نمایش میگذارد. به طور کلی، این تصویر نشاندهندهی یک رویداد بزرگ و مهم است که احساسات حماسی را برمیانگیزد.
دگر ره بسوی سراندیب شد
چو سیلی که از کوه در شیب شد
هوش مصنوعی: راه جدیدی به سوی سراندیب (جزیرهای در اقیانوس هند) گشوده شد مانند سیلی که از کوه پایین میآید و به سمت پایین سرازیر میشود.
کزین آگهی شد به هیتال شاه
که ارژنگ آورد دیگر سپاه
هوش مصنوعی: از این خبر برای شاه هیتال مشخص شد که ارژنگ نیروهای دیگری را به میدان میآورد.
سپاهی که باشد برون از شمار
دلیران زنگی خنجر گزار
هوش مصنوعی: نیرویی که خارج از تعداد دلیران باشد، در واقع دلیری با خنجر زنی است که زنگی و آسیبپذیر است.
چو بشنید هیتال شاه این سخن
بپیچید چون مار بر خویشتن
هوش مصنوعی: وقتی هیتال شاه این حرف را شنید، مثل مار به دور خود پیچید و به حالت دفاعی درآمد.
یلان سپه را سراسر بخواند
یکی انجمن کردو زر برفشاند
هوش مصنوعی: یک فرد جنگجو همهٔ سپاهیان را به صدا درآورد و به گرد هم جمع کرد، سپس زر و جواهرات خود را بر جا نهاد.
سپه را ز کین باز آئین ببست
در کینه بگشاد در زین نشست
هوش مصنوعی: سردار، در هنگامهی جنگ، با کینه و نفرت، دروازهها را بست و به جای آن، در دل کینه و خصومت، مجدداً در را برای ورود از اسب گشود.
بدشت سراندیب لشکر کشید
اجل باز از کینه لشکر کشید
هوش مصنوعی: در دشت سراندیب، اجل به دلیل کینهای که داشت، به سوی لشکری حمله کرد.
سپاهش چو از شهر بیرون شدند
سراپرده در دشت و هامون زدند
هوش مصنوعی: وقتی سپاه از شهر خارج شد، خیمهگاه خود را در دشت و منطقهی هامون برپا کردند.
بعاس آن زمان گفت هیتال شاه
که ای نامور پهلوان سپاه
هوش مصنوعی: در آن زمان، بعاس به هیتال شاه میگوید که ای پهلوان معروف و مشهور سپاه!
بیاور مر آن زابلی را برم
بدان نام آور یکی بنگرم
هوش مصنوعی: بیار آن زابلی را که نامش را میدانم تا یک بار او را ببینم.
چنین گفت ازین پس بدانا وزیر
که ارژنگ آمد ابا دار و گیر
هوش مصنوعی: وزیر چنین گفت که اگر ارژنگ (یک شخصیت یا موجود قدرتمند) به ما نزدیک شود، باید مواظب باشیم و آمادگی مقابله داشته باشیم.
پس از هیجده ماه آمد به راه
بیاورد زی من به کین یک سپاه
هوش مصنوعی: پس از هیجده ماه، برای انتقام، سپاهی به راه انداخت و به سوی من حرکت کرد.
بدین سالیان این گو ارجمند
به زندان مهراج باشد به بند
هوش مصنوعی: در این سالها، اگر این گوهر ارزشمند در زندان مهراج باشد، به زنجیر کشیده شده است.
بشد نامه این به زابلستان
بنامد نشانی بدین سالیان
هوش مصنوعی: این نامه به زابلستان ارسال شد و نشانی از این سالها دارد.
مر این فتنه ارژنگ از بهر اوی
بجوید بدین کینه آورد روی
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که اگر این فتنه و مشکل از سوی ارژنگ برای او باشد، باید به خاطر این کینه و دشمنی به دنبال آن بگردد تا راه حلی پیدا کند.
من او را برآرم کنون سربدار
چه دارمش دربند زین گونه خوار
هوش مصنوعی: من او را اکنون به دار میزنم، زیرا او را به خاطر این ذلت و خواری که دارد، در قید و بند نگهداشتهام.
چو ارژنگ ازین دل شکسته ز راه
بگردد برد باد پس آن سپاه
هوش مصنوعی: وقتی که ارژنگ، با دل شکستهاش از این راه دور شود، باد آن لشکر را هم به دنبال میبرد.
بهر چند گفتند این روزگار
نباشد تو او را بجا بر بدار
هوش مصنوعی: هرچند که گفتهاند این دوران پایدار نیست، اما تو باید او را در جای خود حفظ کنی.
که پیغام دستان رسد دم بدم
بدین آتش کینه دم برسدم
هوش مصنوعی: این عبارت به این معناست که هر لحظه پیغامهای تلخی از دل عداوت و کینه به من میرسد و این احساسات من را آزار میدهد.
به پذرفت لشکر برآورد زود
بهامان کشید از در کین حدود
هوش مصنوعی: سپاه به سرعت آماده شد و به سمت دشمن حرکت کرد و از دروازههای دشمن عبور کرد.
ببردند یل رابه نزدیک او
برافروخت آن جان تاریک او
هوش مصنوعی: آن بییار را به نزد او آوردند و در دل تاریکش، شعلهای افروختند.
جهان جوی را گفت ای بدسکال
ببرم سرت را هم اکنون زبال
هوش مصنوعی: گفتن به کسی که در حال تباهی و بدی است، این است که باید حالش را جدی گرفت و به او نشان داد که او در چه وضعیتی قرار دارد و باید سرش را از این وضعیت خطرناک کنار بکشد.
که این فتنه یکسر تو کردی پدید
که ارژنگ ازین گونه لشکر کشید
هوش مصنوعی: تو باعث شدی که این فتنه بهکلی به وجود آید، بهطوری که ارژنگ هم از این نوع لشکر آماده کرد.
به هندوستان فتنه از پیش تست
کنون شاه ارژنگ خود خویش تست
هوش مصنوعی: فتنهای که در هند به وجود آمده، از سوی توست، حالا شاه ارژنگ خودت است.
کزین گونه زی من سپاه آورد
جهان پیش چشمم سیاه آورد
هوش مصنوعی: به خاطر این روش زندگی من، دشمنان زیادی جمع شدند و جهان بر سرم مانند سایهای تیره و تاریک است.
ببرم چو از تن سرت را به تیغ
نیارد سزد گر بیارد گریغ
هوش مصنوعی: اگر سر تو را از بدن ببرم، با شمشیری که به کسی زیان نمیزند، چه ایرادی دارد اگر با اندوه بسیار این کار را انجام دهم؟
چنین داد پاسخ بدو شهریار
که چاره چو از گردش روزگار
هوش مصنوعی: شاه به او پاسخ داد که وقتی سرنوشت و تغییرات زندگی اینگونه هستند، چه چارهای میتوان کرد؟
مرا گر زمان آمد اکنون فراز
بهیجا نگردد ز من هیچ باز
هوش مصنوعی: وقتی زمان مناسب برای من فرا برسد، هیچ چیزی از من برنخواهد گشت و به عقب نخواهد رفت.
چو دیدی مرا دست بسته چو سنگ
بخونم چنین کرده ای تیز چنگ
هوش مصنوعی: وقتی مرا دیدی که به مانند سنگی به بند هستم، چرا اینگونه زود و تند چنگ انداختی و عملی چنین انجام دادی؟
به یزدان که گر دست من بود باز
ترا می زدم (بر) نشیب و فراز
هوش مصنوعی: اگر قدرت و اختیاری داشتم، خدا را قسم میخورم که تو را در هر شرایطی، بالا و پایین زندگی، مورد برخورد قرار میدادم.
چو هستم چنین (بندی) اکنون چه سود
که نبود بر این کار بر تارپود
هوش مصنوعی: من اکنون در این وضعیت هستم، پس چه فایده دارد که بر این موضوع تکیه کنم یا به آن بپردازم؟
چو هیتال پاسخ بدانسان شنید
بلرزید و شد روی چون شنبلید
هوش مصنوعی: هیتال وقتی پاسخ را به آن شکل شنید، ترسید و چهرهاش مثل خاکستر رنگ باخت.
بفرمود تا بر در بارگاه
یکی دار زد عاس پیش سپاه
هوش مصنوعی: فرمان داد که در درگاه قصر، یکی را برای نیازمندیها بزنند و او را به عنوان درخواستکننده به سپاه معرفی کنند.
بگفتش ببر برکش او را بدار
بدارش چنان بسته چندان بدار
هوش مصنوعی: به او گفت که او را ببر و نگهدار، چنان محکم نگهاش دار که نتواند حرکت کند.
که تا من ازین رزم آیم برت
بگردون گردان رسانم سرت
هوش مصنوعی: زمانی که من از این جنگ برگردم، سر تو را به آسمان میرسانم.
بشد اهرمن پیش دژخیم زود
یکی دار زد بر در شهر رود
هوش مصنوعی: اهریمن به سرعت به پیش دروازه دژخیم رفت و یکی از دارها را بر در شهر زد.
وزان پس بیامد برشهریار
سر پالهنگش گرفت استوار
هوش مصنوعی: سپس او به سوی پادشاه آمد و سر پالتویش را محکم و استوار گرفت.