بخش ۲۴ - نامه نوشتن ارژنگ شاه به زنگبار و یاری خواستن گوید
وزین رو چه (آن دید) ارژنگ شاه
نمانده کلاه و شکسته سپاه
فرستاد زی خسرو زنگبار
یکی نامه از خون دیده نگار
که ای شاه ما را به فریاد رس
که در آتش افتاده ام همچو خس
شکستی چنین آمد از کین مرا
بماندم کنون در دم اژدها
بیاری اگر شاه آید برم
بگردون گردان بساید سرم
که با من چنین بود پیمان تو را
ایا شاه بارای و فرمان روا
که جائی که آید مرا کار پیش
بیاری سپاهی ز اندازه پیش
کنون گر بیاری سپه سوی من
بیاری برافروزد این روی من
چو شد نامه نزدیک آن نامدار
شد آگه از آن رزم آن نامدار
یکی نامور گرد سرهنگ داشت
که با فیل گردان سر جنگ داشت
جهانجوی را نام نسناس بود
بکین اندر آن همچو الماس بود
دوره سی هزار ازیلان برشمرد
بدو داد گفت ای سپهدار گرد
از ایدر برو تازیان با سپاه
بیاری به نزدیک ارژنگ شاه
به شمشیر بستان ز هیتال باج
ابا گنج و آن باره و تخت عاج
سپار آن همه خود به ارژنگ شاه
وز آنجای برکش سوی من سپاه
برآورد نسناس زنگی ز جای
سپاهی برآمد غو کره نای
بیاورد آن لشکر بیشمار
سرافراز نسناس خنجر گزار
به نزدیک ارژنگ شاه سرند
بدشت سرند آن سپه صف زدند
جهان پر شد از لشکر زنگبار
سراسر بکردار دریای قار
جهان سربسر مرد زنگی گرفت
ز لشکر همه دشت تنگی گرفت
چو ارژنگ دید آن سپه شاد گشت
دلش بود در بند آزاد گشت
زسلطان کجرات هم مرد خواست
وزین روی او یاری آورد خواست
ز کجرات آمد سپه سی هزار
ابا گرد شنگاوه خنجر گزار
چو نزدیک ارژنگ شنگاوه شد
بتن شاه ارژنگ را آوه شد
دگرباره شه ساز لشکر گرفت
جهان سربسر گرز و خنجر گرفت
دو هفته به نسناس شنگاوه شاه
برآراست رزمی به آئین راه
در گنج بگشاد و زر دادشان
زره با کلاه و کمر دادشان
در بسته را زر کلید آورد
هنر بی هنر را پدپد آورد
بخش ۲۳ - رزم کردن ارژنگ شاه با هیتال شاه و شکست خوردن ارژنگ شاه گوید: بگاهی که سرزد خور از کوه روسبخش ۲۵ - آمدن ارژنگ شاه با سپاه بر سر هیتال شاه گوید: سپاهی که از زر توانگر بود
اطلاعات
وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
وزین رو چه (آن دید) ارژنگ شاه
نمانده کلاه و شکسته سپاه
هوش مصنوعی: بنابراین چه باید گفت اگر آن آرزو به حقیقت نپیوندد که شاه ارژنگ نه کلاهی برایش مانده و نه سپاهش دست نخورده باقی است؟
فرستاد زی خسرو زنگبار
یکی نامه از خون دیده نگار
هوش مصنوعی: خسرو از زنگبار نامهای فرستاد که در آن نشانی از عشق و غم دیدههای معشوقهاش وجود داشت.
که ای شاه ما را به فریاد رس
که در آتش افتاده ام همچو خس
هوش مصنوعی: ای پادشاه، به کمک ما بیا که در آتش گرفتار شدهام مانند کاهی که میسوزد.
شکستی چنین آمد از کین مرا
بماندم کنون در دم اژدها
هوش مصنوعی: از کینهای که به دل داشتم، به این وضعیت گرفتار شدم و اکنون در دامی خطرناک مانند دم اژدها گرفتار شدهام.
بیاری اگر شاه آید برم
بگردون گردان بساید سرم
هوش مصنوعی: اگر شاهی بیاید و مرا برکت دهد، آنگاه تمام سختیها و مشکلاتم را پشت سر میگذارم.
که با من چنین بود پیمان تو را
ایا شاه بارای و فرمان روا
هوش مصنوعی: آیا تو که پادشاه بیدار و فرمانروایی، با من چنین پیمانی بستهای؟
که جائی که آید مرا کار پیش
بیاری سپاهی ز اندازه پیش
هوش مصنوعی: هرگاه که نیاز به کمک یا پشتیبانی داشته باشم، از دور دست، یک نیروی بزرگ و توانمند به یاریام میآید.
کنون گر بیاری سپه سوی من
بیاری برافروزد این روی من
هوش مصنوعی: اگر سپاه تو به سوی من بیاید، این زیبایی من را روشنتر خواهد کرد.
چو شد نامه نزدیک آن نامدار
شد آگه از آن رزم آن نامدار
هوش مصنوعی: وقتی نامه به آن شخصیت معروف رسید، از آن جنگ و نبرد خبر دار شد.
یکی نامور گرد سرهنگ داشت
که با فیل گردان سر جنگ داشت
هوش مصنوعی: یک سرهنگ معروف بود که در جنگ با فیلها مشغول بود.
جهانجوی را نام نسناس بود
بکین اندر آن همچو الماس بود
هوش مصنوعی: جهانجو به نام نسناس شناخته میشود، چرا که در او همچون الماس در درونش درخشش و کیفیتی ویژه وجود دارد.
دوره سی هزار ازیلان برشمرد
بدو داد گفت ای سپهدار گرد
هوش مصنوعی: در یک دوره بسیار طولانی، که به حدود سی هزار سال میرسد، شمارش و ذکر شد و به یک فرمانده یا سردار گفتند که آماده باشد.
از ایدر برو تازیان با سپاه
بیاری به نزدیک ارژنگ شاه
هوش مصنوعی: به نزد شهبازان ببر و با سپاه به سوی ارژنگ شاه برو.
به شمشیر بستان ز هیتال باج
ابا گنج و آن باره و تخت عاج
هوش مصنوعی: با شمشیر از حیلت دشمن بستان، چون که گنج و تخت عاجی در کار است.
سپار آن همه خود به ارژنگ شاه
وز آنجای برکش سوی من سپاه
هوش مصنوعی: همه وجودت را به ارژنگ شاه بسپار و از آنجا نیرویی را به سوی من بفرست.
برآورد نسناس زنگی ز جای
سپاهی برآمد غو کره نای
هوش مصنوعی: نسناس زنگی از جایی برخاست و غوغایی به پا کرد که صدای لوازم موسیقی به گوش رسید.
بیاورد آن لشکر بیشمار
سرافراز نسناس خنجر گزار
هوش مصنوعی: بیاورید آن ارتش پرشکوه و بینظیر که به خوبی آماده نبرد است.
به نزدیک ارژنگ شاه سرند
بدشت سرند آن سپه صف زدند
هوش مصنوعی: در نزدیکی ارژنگ، شاه، سپاه در دشت صف آرایی کردند.
جهان پر شد از لشکر زنگبار
سراسر بکردار دریای قار
هوش مصنوعی: جهان از لشکر زنگبار پر شده است و این لشکر به مانند رفتار دریا در حال حرکت و فعالیت است.
جهان سربسر مرد زنگی گرفت
ز لشکر همه دشت تنگی گرفت
هوش مصنوعی: در جهان، همه افراد درگیر و مشغول به یکدیگر هستند، به گونهای که همه جا با محدودیت و دشواریهایی روبهرو شدهاند.
چو ارژنگ دید آن سپه شاد گشت
دلش بود در بند آزاد گشت
هوش مصنوعی: وقتی ارژنگ را دید، آن فرمانده خوشحال شد و دلش که قبلاً در بند بود، آزاد شد.
زسلطان کجرات هم مرد خواست
وزین روی او یاری آورد خواست
هوش مصنوعی: از سلطان کجرات مردی خواست، و به همین دلیل به یاری او آمد.
ز کجرات آمد سپه سی هزار
ابا گرد شنگاوه خنجر گزار
هوش مصنوعی: از دوردستها سپاهی سیهزار نفری آمده است که در گرد شنگاوه با خنجر آمادهٔ نبرد هستند.
چو نزدیک ارژنگ شنگاوه شد
بتن شاه ارژنگ را آوه شد
هوش مصنوعی: زمانی که به ارژنگ و شنگاوه نزدیک شد، بدن شاه ارژنگ احساس ترس و اضطراب کرد.
دگرباره شه ساز لشکر گرفت
جهان سربسر گرز و خنجر گرفت
هوش مصنوعی: یک بار دیگر فرمانده لشکر جمعآوری کرد و در سراسر جهان همه را به سلاحهای جنگی مانند گرز و خنجر تجهیز کرد.
دو هفته به نسناس شنگاوه شاه
برآراست رزمی به آئین راه
هوش مصنوعی: دو هفته، شاه نسناس شنگاوه را برای جنگی به شایستگی آماده کرد.
در گنج بگشاد و زر دادشان
زره با کلاه و کمر دادشان
هوش مصنوعی: او گنجی را باز کرد و به آنها زره، کلاهخود و کمربند طلا داد.
در بسته را زر کلید آورد
هنر بی هنر را پدپد آورد
هوش مصنوعی: در اینجا گفته میشود که هنر و استعداد میتواند درهای بسته را باز کند و به افراد بدون هنر، که فاقد توانایی هستند، کمک کند تا به جایی برسند. در واقع، هنر به عنوان وسیلهای برای دستیابی به موفقیت و پیشرفت در زندگی شناخته میشود.