گنجور

بخش ۲۳ - رزم کردن ارژنگ شاه با هیتال شاه و شکست خوردن ارژنگ شاه گوید

بگاهی که سرزد خور از کوه روس
برآمد ز درگاه آوای کوس
دو لشکر ز کین صف کشیدند باز
جهان شد پر از ناله رزم ساز
تو گفتی ز بس ناله نای کوس
رخ ماه ماننده شد سندروس
ز بس بر فلک بانگ فریاد شد
نفیر سرافیل بر باد شد
دو لشکر بدینگونه صف بر کشید
زمین را دو که زآهن آمد پدید
دو هندو سپه چون دو دریای قیر
کشیدند صف از پی دار و گیر
بجنبید از جای کوه از خروش
رمیدند ز آن دشت طیر و وحوش
چنان شد ز بس ناله گاودم
که گاو زمین دست و پا کرد گم
فغان دلیران و آوای کوس
ز دشت سراندیب شد تا بروس
بجنبید هیتال از قلب گاه
چه کوه اندر آمد میان سپاه
فراز یکی پیل با یال و دم
که شیر از نهیبش همی خورد رم
قدی چون یکی پاره ابر سیاه
بپوشید گردش رخ مهر ماه
خروشان چو تندر بگاه بهار
نهاده به سر تاج گوهر نثار
به ارژنگ گفت ای شه بدسکال
یکی گُرز کین را بر آور به یال
اگر ملک را خواستار آمدی
بکین زی من ای شهریار آمدی
بیا تا یکی رزم شیران کنیم
نبرد یلان دلیران کنیم
بپوشید ارژنگ جوشن ز کین
نهاد از بر فیل تخت گزین
نشست از بر تخت ارژنگ شاه
برون راند فیل از میان سپاه
در آهن نهان خسرو تاج دار
به دست اندرش گُرزه گاو سار
سرره به هیتال بربست شاه
نظاره بر ایشان دورویه سپاه
چو آمد چنین گفت هیتال را
سپهدار با تیغ و کوپال را
که ای بدمنش دیو واژونه کار
ترا شرم ناید ز پروردگار
بکشتی جهان دیده باب مرا
بکردی چنین تیره آب مرا
نمکدان شکستی نمک ریختی
چنین فنته از کینه انگیختی
ترا آن که بد ملک و گنج و سپاه
نبیند بسی کس جهان سیاه
من از ملک گنج پدر بهره مند
نبودم بجز بوم مرز سرند
همی خواستی کان بگیری ز من
مگر برد دیوت خرد را ز تن
سرت دیو پیچید بر سوی آز
که کردی در فتنه و کینه باز
کنون گر سزاوار شاهی منم
تنت را کفن کام ما بی کنم
چنین گفت (هیتال) ارژنگ را
میالا ز خون یلان چنگ را
به بینی تو آن سکری زابلی
بدین گونه کردی بکین پر دلی
کنون آن دلاور به بند من است
دو دستش به خم کمند من است
بگفت این بنهاد بر زه کمان
برانگیخت از جای نیل دمان
جهان جوی هم تیز برداشت چرخ
بزه برنهاد و برافراشت چرخ
چو سوی کمان دست بردند تیر
برآمد زهازه به کیوان و تیر
همی تیر بر هم ز کین می زدند
دمادم گره بر جبین می زدند
چو از تیر ترکش تهی ساختند
بزوبین کین گردن افراختند
درآمد به ارژنگ هیتال شاه
خروشان به کردار شیر سیاه
یکی خشت زد بر سر پیل او
دمان پیل نر اندر آمد برو
در افتاد ارژنگ از پشت پیل
جهان تیره شد پیش چشمش چه نیل
ز گردان سوار صد از قلبگاه
رساندند خود را به نزدیک شاه
سر راه هیتال بستند زود
جهان شد ز گرد سواران کبود
جهان جوی ارژنگ بر زین نشست
به شمشیر برنده بردند دست
گرفتند هیتال را در زمان
برآمد خروش یلان و سران
سپاه جهانجوی هیتال شاه
به یکبار رفتند زی رزمگاه
دلیران گردان شاه سرند
به یکبار از کین بر ایشان زدند
چنان فتنه سرگرم شد در نبرد
که شد خشک دریای و برخاست گرد
ز بس نعره فیل و بانگ فرس
گره شد نفس در گلوی جرس
ز بس خون در آن عرصه گاه مصاف
نشستند فیلان به خون تا به ناف
سپاهان هندی همچون کلاغ
به خون غرقه گشتند چون چشم زاغ
ز گردی کزان رزمگه بردمید
فلک چادر سرخ در سر کشید
چو از چرخ بنمود خورشید بشست
بارژنگیان گشت گیتی چو رشت
ظفر یافت بر خصم هیتال شاه
نگون گشت ارژنگ شه را کلاه
ستیزندگان منفعل از ستیز
گرفتند در پیش راه گریز
نه ایستاد کس پیش صفهای پیل
نه بستند کس راه دریای نیل
ز خرطوم و دندان فیلان مست
به بستند لنگر درآمد شکست
ز شیران که ازآن گریزان شدند
بدو خسته گاه اشک ریزان شدند
گریزان همی رفت ارژنگ شاه
نه گنج و نه تخت و نه تاج و کلاه
چنین تا بیامد بسوی سرند
در قلعه کردند و دم بر زدند
دو منزل ز پس رفت هیتال شاه
ز بس کشته و خسته بد تنگ راه
همه گنج و مال سپاه سرند
ز اسب و سلاح و چه و چون و چند
همه یکسره زی سراندیب برد
زبالا سر خصم و در زیر برد
اسیر آنکه بود از سپاه سرند
هزار و صد و شصت بودی به بند
نخستین به دزمال آمد ز راه
فرود آمد آن جای و زد بارگاه
همه گنج دزمال بیرون کشید
سر مرد دزخوار خون درکشید
دو هفته بد آنجای بنشست شاه
بدان تا که آسوده گشت آن سپاه
سوم هفته هنگام بانگ خروس
ز درگاه بر خواست آوای کوس
سپه را بسوی سراندیب برد
ز گرد آسمان را ز پر شیب برد

اطلاعات

وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

بگاهی که سرزد خور از کوه روس
برآمد ز درگاه آوای کوس
هوش مصنوعی: زمانی که خورشید از کوه‌های روس برامد، صدای طبل از درگاه بلند شد.
دو لشکر ز کین صف کشیدند باز
جهان شد پر از ناله رزم ساز
هوش مصنوعی: دو گروه به دلیل دشمنی و کینه‌توزی مجدداً در صف مقابل هم قرار گرفتند و جهان دوباره پر از صدای ناله و آوای نبرد شد.
تو گفتی ز بس ناله نای کوس
رخ ماه ماننده شد سندروس
هوش مصنوعی: تو گفتی که به خاطر ناله‌های نای، چهره‌ات مانند چهره ماه شفاف و زیبا شده است.
ز بس بر فلک بانگ فریاد شد
نفیر سرافیل بر باد شد
هوش مصنوعی: به خاطر صدای بلند و ناله‌ای که به آسمان رسید، بانگ سرافیل نیز در باد گم شد.
دو لشکر بدینگونه صف بر کشید
زمین را دو که زآهن آمد پدید
هوش مصنوعی: دو گروه به این شکل در صف ایستاده‌اند، زمین دو دسته را نشان می‌دهد که از جنس آهن ساخته شده‌اند.
دو هندو سپه چون دو دریای قیر
کشیدند صف از پی دار و گیر
هوش مصنوعی: دو جنگجوی هندو مانند دو دریای پرجوش و خروش، به صف ایستاده‌اند و منتظر فرصتی برای مقابله و جنگ هستند.
بجنبید از جای کوه از خروش
رمیدند ز آن دشت طیر و وحوش
هوش مصنوعی: حرکت کنید و به سوی جلو بیایید، چرا که کوه‌ها از صدا و سر و صدا ترسیده‌اند و پرندگان و جانوران از آن دشت فرار کرده‌اند.
چنان شد ز بس ناله گاودم
که گاو زمین دست و پا کرد گم
هوش مصنوعی: به خاطر ناله‌ها و گریه‌های زیاد من، گاو زمین شروع به حرکت کرد و گم شد.
فغان دلیران و آوای کوس
ز دشت سراندیب شد تا بروس
هوش مصنوعی: ناله و فریاد شجاعان و صدای طبل از دشت سراندیب به سمت بروس بلند شده است.
بجنبید هیتال از قلب گاه
چه کوه اندر آمد میان سپاه
هوش مصنوعی: بجنبید و سریع باشید، زیرا خطر به قلب لشکر نزدیک شده و توده‌ای از کوه در بین آنها ظاهر شده است.
فراز یکی پیل با یال و دم
که شیر از نهیبش همی خورد رم
هوش مصنوعی: در بالای یک فیل با یال و دمی ایستاده است که شیر از هراس صدای او فراری می‌شود.
قدی چون یکی پاره ابر سیاه
بپوشید گردش رخ مهر ماه
هوش مصنوعی: قدی به زیبایی شبیه یک تکه ابر سیاه است که چهره‌اش روشنایی مانند ماه را در بر گرفته است.
خروشان چو تندر بگاه بهار
نهاده به سر تاج گوهر نثار
هوش مصنوعی: در آغاز بهار، مانند رعد و برق، پرشور و پرهیجان، درخشش و زیبایی خود را به نمایش می‌گذارد و به دیگران هدیه می‌دهد.
به ارژنگ گفت ای شه بدسکال
یکی گُرز کین را بر آور به یال
هوش مصنوعی: به ارژنگ گفت: ای پادشاه بدخُلق، یکی چماق را بردار و به یال (گِردن) او بزن.
اگر ملک را خواستار آمدی
بکین زی من ای شهریار آمدی
هوش مصنوعی: اگر به دنبال حکومت و پادشاهی هستی، بدان که این خواسته‌ات باید از درون خودت برآید، ای سلطان.
بیا تا یکی رزم شیران کنیم
نبرد یلان دلیران کنیم
هوش مصنوعی: بیایید با هم به مبارزه پردازیم و در برابر دلیران ایستادگی کنیم.
بپوشید ارژنگ جوشن ز کین
نهاد از بر فیل تخت گزین
هوش مصنوعی: در برابر دشمنان، زره خود را بپوشید و با قدرت و آمادگی بر فیل سوار شوید تا تخت سلطنت را انتخاب کنید.
نشست از بر تخت ارژنگ شاه
برون راند فیل از میان سپاه
هوش مصنوعی: شاه ارژنگ از بر تخت خود پایین آمد و فیل را از میان سپاه بیرون راند.
در آهن نهان خسرو تاج دار
به دست اندرش گُرزه گاو سار
هوش مصنوعی: در دل آهن، پادشاهی که تاج بر سر دارد، به دستش گُرزه‌ای است که نشانه‌ای از قدرت و توانایی اوست.
سرره به هیتال بربست شاه
نظاره بر ایشان دورویه سپاه
هوش مصنوعی: شاه به تماشای سربازان دو روی سپاه نشسته و آن‌ها را مورد بررسی قرار می‌دهد.
چو آمد چنین گفت هیتال را
سپهدار با تیغ و کوپال را
هوش مصنوعی: وقتی سپهسالار آمد، به هیتال با شمشیر و کلاهی که بر سر داشت، اینگونه گفت:
که ای بدمنش دیو واژونه کار
ترا شرم ناید ز پروردگار
هوش مصنوعی: ای بدکردار، تو که همچون دیو هستی، آیا از کارهای ناپسند خود شرم نمی‌کنی که خداوند تو را می‌بیند؟
بکشتی جهان دیده باب مرا
بکردی چنین تیره آب مرا
هوش مصنوعی: از من دنیای پر از مشکلات را گرفته‌ای و در نتیجه، حال و روزم را اینگونه تلخ و تار کرده‌ای.
نمکدان شکستی نمک ریختی
چنین فنته از کینه انگیختی
هوش مصنوعی: با شکست نمکدان، نمک‌ها روی زمین ریخته شد و این کار به خاطر کینه و دشمنی تو بود.
ترا آن که بد ملک و گنج و سپاه
نبیند بسی کس جهان سیاه
هوش مصنوعی: کسی که تو را نمی‌بیند و با دنیای ثروت و قدرت و ارتش آشنا نیست، واقعا نخواهد فهمید که چقدر جهان تاریک و بی‌رحم است.
من از ملک گنج پدر بهره مند
نبودم بجز بوم مرز سرند
هوش مصنوعی: من از ثروت و دارایی پدرم بهره‌ای نداشتم جز این که در مرز سرند زندگی می‌کردم.
همی خواستی کان بگیری ز من
مگر برد دیوت خرد را ز تن
هوش مصنوعی: تو می‌خواستی که از من چیزی بگیری، ولی این خواسته تو به شرطی ممکن بود که دیوانگی و نادانی را از وجودم دور کنی.
سرت دیو پیچید بر سوی آز
که کردی در فتنه و کینه باز
هوش مصنوعی: سرت به سمت آز و کنجکاوی پیچیده است، به خاطر اینکه در فتنه و دشمنی دوباره فعالیت کردی.
کنون گر سزاوار شاهی منم
تنت را کفن کام ما بی کنم
هوش مصنوعی: اگر سزاوار پادشاهی هستم، اکنون بدنم را به خاک می‌سپارم و خواسته‌ام را برآورده می‌کنم.
چنین گفت (هیتال) ارژنگ را
میالا ز خون یلان چنگ را
هوش مصنوعی: هیتال به ارژنگ می‌گوید: از خون شیران نترس و تردید نکن.
به بینی تو آن سکری زابلی
بدین گونه کردی بکین پر دلی
هوش مصنوعی: چشمان تو مانند یک شراب زابل است که با این حالت، دل آزرده‌ای را به خشم می‌آورد.
کنون آن دلاور به بند من است
دو دستش به خم کمند من است
هوش مصنوعی: اکنون آن قهرمان شجاع در چنگ من قرار دارد و دستانش به دام من گرفتار شده است.
بگفت این بنهاد بر زه کمان
برانگیخت از جای نیل دمان
هوش مصنوعی: گفت که این (کار) را بر رشته کمان گذاشت و در لحظه‌ای نیل دارای قدرت را به حرکت درآورد.
جهان جوی هم تیز برداشت چرخ
بزه برنهاد و برافراشت چرخ
هوش مصنوعی: جهان به سرعت در حال تغییر و تحول است، چرخ زندگی دائماً در حال حرکت است و به بالا و پایین می‌رود.
چو سوی کمان دست بردند تیر
برآمد زهازه به کیوان و تیر
هوش مصنوعی: وقتی که به سمت کمان دست بردند، تیر از لبه کمان بیرون آمد و به سوی آسمان پرتاب شد.
همی تیر بر هم ز کین می زدند
دمادم گره بر جبین می زدند
هوش مصنوعی: به طور مداوم از روی کینه تیر می‌زدند و بر پیشانی یکدیگر نشانه‌ای از ناراحتی و زخم می‌گذاشتند.
چو از تیر ترکش تهی ساختند
بزوبین کین گردن افراختند
هوش مصنوعی: وقتی تیرهای کمان را استفاده کردند و تمام شد، این نشانه‌ای بود که در برابر دشمن به مقاومت و ایستادگی پرداختند.
درآمد به ارژنگ هیتال شاه
خروشان به کردار شیر سیاه
هوش مصنوعی: شاه هیتال با شکوه و قدرت زیادی به ارژنگ وارد می‌شود، درست مانند شیر بزرگی که به طور خروشان و پرقدرت ظاهر می‌شود.
یکی خشت زد بر سر پیل او
دمان پیل نر اندر آمد برو
هوش مصنوعی: شخصی بر سر فیل ضربه‌ای زد و به ناگهان فیل نر به سمت او آمد.
در افتاد ارژنگ از پشت پیل
جهان تیره شد پیش چشمش چه نیل
هوش مصنوعی: وقتی ارژنگ از پشت فیل به زمین افتاد، دنیا در برابر چشمانش تیره و تار شد.
ز گردان سوار صد از قلبگاه
رساندند خود را به نزدیک شاه
هوش مصنوعی: از گروه سواران، صد نفر از قلب میدان به نزد پادشاه رسیدند.
سر راه هیتال بستند زود
جهان شد ز گرد سواران کبود
هوش مصنوعی: در راه هیتال به سرعت موانعی گذاشتند و دنیا پر شد از گرد و غبار سواران آبی رنگ.
جهان جوی ارژنگ بر زین نشست
به شمشیر برنده بردند دست
هوش مصنوعی: جهان جوی ارژنگ بر زین نشسته است و با شمشیری تیز و برنده، دستی را گرفته و به پیش می‌برد.
گرفتند هیتال را در زمان
برآمد خروش یلان و سران
هوش مصنوعی: در زمانی که صدا و هیاهوی جوانمردان و سران بلند شد، هیتال را به اسارت درآوردند.
سپاه جهانجوی هیتال شاه
به یکبار رفتند زی رزمگاه
هوش مصنوعی: سپاه قهرمان هیتال شاه در یک لحظه به میدان نبرد شتافتند.
دلیران گردان شاه سرند
به یکبار از کین بر ایشان زدند
هوش مصنوعی: دلیران گردنکش شاه، به یکباره از روی انتقام به آن‌ها حمله کردند.
چنان فتنه سرگرم شد در نبرد
که شد خشک دریای و برخاست گرد
هوش مصنوعی: در میانه‌ی نبرد، چنان شور و هیجانی ایجاد شد که دریا به خشکی گرایید و گرد و غبار بلند شد.
ز بس نعره فیل و بانگ فرس
گره شد نفس در گلوی جرس
هوش مصنوعی: به خاطر صدای بلند فیل و صدای تند اسب، نفس جرس در گلویش بند آمده است.
ز بس خون در آن عرصه گاه مصاف
نشستند فیلان به خون تا به ناف
هوش مصنوعی: به خاطر شدت جنگ و نبرد، خون زیادی در میدان نبرد ریخته شد به طوری که حتی فیل‌ها در آن خون غرق شدند.
سپاهان هندی همچون کلاغ
به خون غرقه گشتند چون چشم زاغ
هوش مصنوعی: لشکر هندی مانند کلاغ‌ها در خون غوطه‌ور شدند، همان‌طور که کلاغ‌ها به خاطر چشمانشان درباره مرگ و خون متوجه می‌شوند.
ز گردی کزان رزمگه بردمید
فلک چادر سرخ در سر کشید
هوش مصنوعی: از غبار ناشی از جنگی که در آن جایگاه به وقوع پیوسته، آسمان چادری سرخ بر سر کشیده است.
چو از چرخ بنمود خورشید بشست
بارژنگیان گشت گیتی چو رشت
هوش مصنوعی: وقتی خورشید از آسمان نمایان شد، تمام رنگ‌ها و زیبایی‌های دنیا را شستشو داد و زمین به مانند رشت (شهری با زیبایی‌های خاص) زیبا و جذاب شد.
ظفر یافت بر خصم هیتال شاه
نگون گشت ارژنگ شه را کلاه
هوش مصنوعی: پیروزی بر دشمن، شاه را به عظمت و شرف رساند و دشمن، ارژنگ، در برابر او سر فرود آورد.
ستیزندگان منفعل از ستیز
گرفتند در پیش راه گریز
هوش مصنوعی: کسانی که در برابر چالش‌ها فعالانه عمل نمی‌کنند، از درگیری‌ها دوری می‌کنند و راهی برای فرار از آن پیدا می‌کنند.
نه ایستاد کس پیش صفهای پیل
نه بستند کس راه دریای نیل
هوش مصنوعی: هیچ‌کس در مقابل صف‌های سربازان ایستادگی نکرد و هیچ‌کس راه دریاچه نیل را نیز مسدود نکرد.
ز خرطوم و دندان فیلان مست
به بستند لنگر درآمد شکست
هوش مصنوعی: از قدرت و شدت خرطوم و دندان فیل‌های مست، لنگر کشتی به طرز غیرقابل باوری شکسته شد.
ز شیران که ازآن گریزان شدند
بدو خسته گاه اشک ریزان شدند
هوش مصنوعی: از شیران، که از او فراری بودند، اکنون در برابرش خسته و در حال گریه هستند.
گریزان همی رفت ارژنگ شاه
نه گنج و نه تخت و نه تاج و کلاه
هوش مصنوعی: ارژنگ شاه به سوی فرار می‌رفت، نه به دنبال ثروت، نه برای تخت سلطنت و نه به خاطر تاج و کلاهی.
چنین تا بیامد بسوی سرند
در قلعه کردند و دم بر زدند
هوش مصنوعی: وقتی به سوی قلعه آمدند، در آنجا تجمع کردند و صدا به پا کردند.
دو منزل ز پس رفت هیتال شاه
ز بس کشته و خسته بد تنگ راه
هوش مصنوعی: دو منزل به عقب حرکت کرد هیتال شاه، به خاطر تعداد زیاد کشته‌ها و خستگی بسیار، مسیر برایش تنگ و دشوار شده بود.
همه گنج و مال سپاه سرند
ز اسب و سلاح و چه و چون و چند
هوش مصنوعی: تمام ثروت و دارایی سپاه در اسب‌ها و سلاح‌ها و چیزهای مختلف و تعداد آنها نهفته است.
همه یکسره زی سراندیب برد
زبالا سر خصم و در زیر برد
هوش مصنوعی: همه به طور یکسان از سراندیب به سمت دشمن یورش بردند و او را از بالای سر و زیر دست گرفتند.
اسیر آنکه بود از سپاه سرند
هزار و صد و شصت بودی به بند
هوش مصنوعی: اگر کسی اسیر کسی شود که از سپاه سرند می‌آید، او به عدد هزار و صد و شصت به بند کشیده شده است.
نخستین به دزمال آمد ز راه
فرود آمد آن جای و زد بارگاه
هوش مصنوعی: نخستین به دزمال وارد شد و از راه پایین آمد و در آن مکان، کاخی بنا کرد.
همه گنج دزمال بیرون کشید
سر مرد دزخوار خون درکشید
هوش مصنوعی: تمام گنج‌های دزدان از مال بیرون کشیده شد و سر مرد دزد به خاطر این کار، خونش ریخته شد.
دو هفته بد آنجای بنشست شاه
بدان تا که آسوده گشت آن سپاه
هوش مصنوعی: دو هفته، پادشاه در آن مکان ماند تا سپاه آرام و راحت شود.
سوم هفته هنگام بانگ خروس
ز درگاه بر خواست آوای کوس
هوش مصنوعی: در سومین روز هفته، زمانی که خروس آواز می‌زند، صداهای خوش موسیقی به گوش می‌رسند.
سپه را بسوی سراندیب برد
ز گرد آسمان را ز پر شیب برد
هوش مصنوعی: سربازان را به سمت سراندیب هدایت کرد و از فضای آسمان بر افراشته ها گذر کرد.