گنجور

بخش ۲۱ - گرفتن عاس شهریار را و بردن پیش هیتال شاه گوید

سرآینده دهقان چنین یاد کرد
چو این از ره داد بنیاد کرد
که عاس آن جفاپیشه نابکار
دل آکنده از کینه شهریار
نداد او بمن دخت هیتال را
سپردم به او من دز مال را
کنون شد سپهبد ورا خوستار
بمن کی گزارد ورا شهریار
همان به که او را به بند آورم
بچاره به خم کمند آورم
ببرم برم پیش هیتال شاه
به هدیه شب تیره از این سپاه
چو او را برم پیش شه بسته دست
ببخشد مرا شاه کوس و . . .
بگفت این و زی خیمه شیر رفت
نهفته بد آن خیمه چون تیر رفت
جهانجوی را خفته در خواب دید
بر تخت او کوزه آب دید
بدان کوزه بر داروی هوش بر
فرو ریخت آن ریمن چاره گر
زمانی به یکسوی آرام کرد
چنین از پی شیر نر دام کرد
زمانی چه شد گرد بیدار گشت
ز بس خفته در خواب بیدار گشت
سر زلف دلدارش آمد بیاد
بپیچید بر خود چو سنبل ز باد
بدی تشنه برداشت چون سر ز خواب
بزد دست برداشت آن ظرف آب
چو خورد آب از آن کوزه بیهوش گشت
بیفتاد بر جای بیتوش گشت
فرو جست عاس از کمینگه چو شیر
فرو بست دست کو شیرگیر
بدوش افکنید ببردش چو باد
شب تیره نزدیک هیتال شاد
بدربان شه گفت شه را بگوی
که آمد همان آب رفته بجوی
جهانجوی عاس آمد آن شیر زوش
یکی هدیه دارد پی شه بدوش
سیه پوش رفت و به شه این بگفت
ز شادی چو بشنید چون گل شکفت
طلب کرد مر عاس را در زمان
بشد تا بر تخت آن بدگمان
زمین را ببوسید گردآفرین
نهاد آن سرافراز را بر زمین
هم اندر زمان بندهای گران
نهادند بر پایش آهنگران
کشیدند مانند شیرش به بند
نبد آگه از بند آن ارجمند
یکی داستان زد به بچه عقاب
که ایمن ز دشمن مشو گاه خواب
چه آمد بهوش آن یل ارجمند
سرپای خود دید در زیر بند
بدو گفت هیتال کای زابلی
دلیری شیرافکن کابلی
هم اکنونت بردار کین آورم
تو را ز آسمان بر زمین آورم
همه کشورم شد ز دست تو پست
سر نام من دست چنگم شکست
سپهبد بدو گفت کای بدکنش
ز کشتن به من بر مزن سرزنش
ازین سرزنش کی مرا غم بود
مرا کینه جوئی چه رستم بود
تهمتن بدین خون شود خواستار
چه این بشنود از یلان سوار
بعاس آن زمان گفت هیتال شاه
به نزد یلان و سران سپاه
از ایدر ببر برکش او را بدار
که او را سر آمد همی روزگار
وزیر پسندیده با شاه گفت
که شاها خرد کن بتدبیر جفت
مکش مرد را تا سرانجام کار
پشیمانی آرد بدین کارزار
کسی را که باشد نیا پور زال
کشی مر روا نیست نیکو سکال
تهمتن بدین کین چه بندد کمر
جهان سازد از کینه زیر و زبر
دگر آن که جمهور زرین کلاه
به بند است در دست ارژنگ شاه
مر او را نگهدار اکنون به بند
که بند آید از شهریاران پسند
ترا دشمن ارژنگ شاه است بس
کزین سان بدین کینه گاهست بس
مر او را چه از کین در آری ز پای
ازآن پس چنان کن که زیبد ز رای
چه بشنید شاه این پسند آمدش
که زینگونه دشمن ببند آمدش

اطلاعات

وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

سرآینده دهقان چنین یاد کرد
چو این از ره داد بنیاد کرد
هوش مصنوعی: دهقان به آینده اشاره می‌کند و می‌گوید که وقتی این موضوع را بررسی کرد، بنیادی را بنا نهاد.
که عاس آن جفاپیشه نابکار
دل آکنده از کینه شهریار
هوش مصنوعی: عاشق کسی است که آن ظالم بی‌رحم، دلش پر از کینه نسبت به پادشاه است.
نداد او بمن دخت هیتال را
سپردم به او من دز مال را
هوش مصنوعی: شخصی که به او اعتماد کرده بودم، به من کمکی نکرد و دختر هیتال را به او سپردم. اما او در نهایت به من خیانت کرد و مال من را دزدید.
کنون شد سپهبد ورا خوستار
بمن کی گزارد ورا شهریار
هوش مصنوعی: اکنون سردار او به من نیازمند است، چه کسی او را به عنوان فرمانروا بر می‌گزیند؟
همان به که او را به بند آورم
بچاره به خم کمند آورم
هوش مصنوعی: بهتر است که او را در دام محبت بگیرم و به حال خود رهایش نکنم.
ببرم برم پیش هیتال شاه
به هدیه شب تیره از این سپاه
هوش مصنوعی: می‌خواهم به حضور هیتال شاه بروم و در شب تاریک، از این لشکر هدیه‌ای بیاورم.
چو او را برم پیش شه بسته دست
ببخشد مرا شاه کوس و . . .
هوش مصنوعی: وقتی که او را به حضور پادشاه می‌آورند و دستش را می‌بندند، پادشاه به من لطفی می‌کند و عطایی به من می‌دهد.
بگفت این و زی خیمه شیر رفت
نهفته بد آن خیمه چون تیر رفت
هوش مصنوعی: شیر به او گفت که از خیمه بیرون رفت و در خیمه دیگر پنهان شد، مانند تیری که به سوی هدف می‌رود.
جهانجوی را خفته در خواب دید
بر تخت او کوزه آب دید
هوش مصنوعی: شخصی که به دنبال حقیقت و جهانی بزرگ است، را در خواب دید که در تختی نشسته و در کنار او یک کوزه آب وجود دارد.
بدان کوزه بر داروی هوش بر
فرو ریخت آن ریمن چاره گر
هوش مصنوعی: بدان که آن کوزه، که پر از داروی حکمت و فراست بود، به دست آن دکتر ماهر شکسته شد.
زمانی به یکسوی آرام کرد
چنین از پی شیر نر دام کرد
هوش مصنوعی: روزی به سمت آرامش رفت و به دنبال یک شیر نر دام پهن کرد.
زمانی چه شد گرد بیدار گشت
ز بس خفته در خواب بیدار گشت
هوش مصنوعی: زمانی پیش آمد که یکبار خواب زده‌ها بیدار شدند و پس از مدت‌ها خوابیدن، به هوش آمدند.
سر زلف دلدارش آمد بیاد
بپیچید بر خود چو سنبل ز باد
هوش مصنوعی: موهای دلبرش به یادش آمد و همچون سنبل، به خاطر وزش باد بر خود پیچید.
بدی تشنه برداشت چون سر ز خواب
بزد دست برداشت آن ظرف آب
هوش مصنوعی: بدی مانند کسی است که پس از خواب بیدار شده و می‌خواهد عطش خود را رفع کند. او با دست به سمت ظرف آبی می‌رود تا آب بنوشد.
چو خورد آب از آن کوزه بیهوش گشت
بیفتاد بر جای بیتوش گشت
هوش مصنوعی: وقتی که از آن کوزه آب نوشید، بی‌هوا و ناگهان بیهوش شد و بر زمین افتاد.
فرو جست عاس از کمینگه چو شیر
فرو بست دست کو شیرگیر
هوش مصنوعی: عاصی از کمینگاه بیرون آمد و مانند شیری که شکار را در چنگ گرفته، دستش را بست.
بدوش افکنید ببردش چو باد
شب تیره نزدیک هیتال شاد
هوش مصنوعی: این بیت به تصویر کشیدن لحظه‌ای است که چیزی را بر دوش می‌اندازند و به سمت جلو می‌برند، مثل اینکه در دل شب تاریک، همراه با نسیم، به سوی شادی و سرزندگی حرکت می‌کنند. احساساتی از جمله پویایی و امید به زندگی در این نوشته به وضوح حس می‌شود.
بدربان شه گفت شه را بگوی
که آمد همان آب رفته بجوی
هوش مصنوعی: به نگهبان درگاه پادشاه گفت که به او بگوید که همان آبی که رفته است، حالا باید دوباره به جوی برگردد.
جهانجوی عاس آمد آن شیر زوش
یکی هدیه دارد پی شه بدوش
هوش مصنوعی: شخصی که در جستجوی دنیا و موفقیت است، به عنوان یک شیر شجاع و نیکوکار می‌آید و هدیه‌ای را برای پادشاه به همراه دارد.
سیه پوش رفت و به شه این بگفت
ز شادی چو بشنید چون گل شکفت
هوش مصنوعی: زنی با لباس سیاه به دربار شاه رفت و به او گفت که از شادی خبر خوبی دارد. وقتی شاه این خبر را شنید، لبخند زد و شادمان شد، مانند گلی که شکوفا می‌شود.
طلب کرد مر عاس را در زمان
بشد تا بر تخت آن بدگمان
هوش مصنوعی: در زمان‌های قدیم، شخصی عازم شده بود تا از نیکوکارانی که مورد شک و تردید بودند، درخواست کمک کند و به دنبال آن‌ها برود.
زمین را ببوسید گردآفرین
نهاد آن سرافراز را بر زمین
هوش مصنوعی: زمین را بوسه دهید، زیرا خالق بزرگ آن، این شرف و عزت را به انسان ارزانی داشته است.
هم اندر زمان بندهای گران
نهادند بر پایش آهنگران
هوش مصنوعی: در آن زمان، آهنگران با بالا بردن سختی‌ها و چالش‌ها، بار سنگینی بر دوش او قرار دادند.
کشیدند مانند شیرش به بند
نبد آگه از بند آن ارجمند
هوش مصنوعی: آنها مانند شیر قدرتمند را در بند کشاندند، اما از ارزش و مقام این بند آگاه نبودند.
یکی داستان زد به بچه عقاب
که ایمن ز دشمن مشو گاه خواب
هوش مصنوعی: یکی از داستان‌ها درباره‌ی یک بچه عقاب است که به او گفته می‌شود نباید در برابر دشمن، حتی در هنگام خواب احساس امنیت کند. این هشدار به او می‌آموزد که باید همیشه بیدار و هوشیار باشد.
چه آمد بهوش آن یل ارجمند
سرپای خود دید در زیر بند
هوش مصنوعی: یک شخصیت برجسته و شجاع متوجه شد که در حالی که هشیار است، خود را در زندان یا در وضعیت سختی می‌بیند.
بدو گفت هیتال کای زابلی
دلیری شیرافکن کابلی
هوش مصنوعی: هیتال به او گفت که تو از زابل هستی و دارای دلیری و شجاعت مانند شیر که در کابل است.
هم اکنونت بردار کین آورم
تو را ز آسمان بر زمین آورم
هوش مصنوعی: همین الان کاری کن که من تو را از آسمان به زمین بیاورم.
همه کشورم شد ز دست تو پست
سر نام من دست چنگم شکست
هوش مصنوعی: تمام سرزمینم به خاطر تو در حالت زبونی و ذلت شده و نام من به خاطر تو به زیر آمده و از من دور شده است.
سپهبد بدو گفت کای بدکنش
ز کشتن به من بر مزن سرزنش
هوش مصنوعی: سپهبد به او گفت: ای آدم بدکار، به خاطر کشتن، مرا سرزنش نکن.
ازین سرزنش کی مرا غم بود
مرا کینه جوئی چه رستم بود
هوش مصنوعی: از این سرزنش‌ها و انتقادات، برای من هیچ نگرانی وجود ندارد. من از کینه‌توزی دیگران احساس رنجش نمی‌کنم؛ چه، من به اندازه رستم قدرت و شجاعت دارم.
تهمتن بدین خون شود خواستار
چه این بشنود از یلان سوار
هوش مصنوعی: توانایی مردی مانند تهمتن به گونه‌ای است که اگر بخواهد، برای رسیدن به حقایق و عدالت، از دلیران و سواران باخبر می‌شود و از آنها یاری می‌طلبد.
بعاس آن زمان گفت هیتال شاه
به نزد یلان و سران سپاه
هوش مصنوعی: در آن زمان، بعاس به شاه هیتال گفت که به نزد قهرمانان و فرماندهان سپاه برود.
از ایدر ببر برکش او را بدار
که او را سر آمد همی روزگار
هوش مصنوعی: از زحمت و ستوه او کم کن و او را نگه‌دار، زیرا زمان او به پایان رسیده است.
وزیر پسندیده با شاه گفت
که شاها خرد کن بتدبیر جفت
هوش مصنوعی: وزیر مورد علاقه با شاه گفت که ای شاه، با اندیشه و تدبیر راهی برای یارگیری مناسب پیدا کن.
مکش مرد را تا سرانجام کار
پشیمانی آرد بدین کارزار
هوش مصنوعی: مرد را تا وقتی که به پایان کار می‌رسد، نکش، زیرا این کار او را به پشیمانی می‌افتاند.
کسی را که باشد نیا پور زال
کشی مر روا نیست نیکو سکال
هوش مصنوعی: کسی که نیا جدش زال کشی است، شایسته نیست که به کار نیکو و خوب بپردازد.
تهمتن بدین کین چه بندد کمر
جهان سازد از کینه زیر و زبر
هوش مصنوعی: تهمتن با این انتقام خود، چگونه کمربندش را محکم می‌بندد و جهان را به خاطر کینه‌ای که در دل دارد، دگرگون می‌کند.
دگر آن که جمهور زرین کلاه
به بند است در دست ارژنگ شاه
هوش مصنوعی: به عنوان یک تفسیر، این عبارت به توصیف کسانی می‌پردازد که تحت سلطه و قدرت یک فرمانروا قرار دارند و نشان می‌دهد که آن‌ها به گونه‌ای به کنترل و فرمانروایی او وابسته‌اند. این افراد به نوعی به نشان و نماد مقام و موقعیت خود اشاره دارند.
مر او را نگهدار اکنون به بند
که بند آید از شهریاران پسند
هوش مصنوعی: حالا او را به دقت نگه‌دار، زیرا در این وضعیت می‌توان به محبوبیت و رضایت فرمانرواها دست‌یافت.
ترا دشمن ارژنگ شاه است بس
کزین سان بدین کینه گاهست بس
هوش مصنوعی: دشمنی تو با ارژنگ شاه به حدی است که این کینه در دل او عمیق است.
مر او را چه از کین در آری ز پای
ازآن پس چنان کن که زیبد ز رای
هوش مصنوعی: اگر به او از کینه‌توزی خود آسیب برسانی، پس باید بعداً به گونه‌ای رفتار کنی که شایسته باشد و مناسب با عقل و درایت باشد.
چه بشنید شاه این پسند آمدش
که زینگونه دشمن ببند آمدش
هوش مصنوعی: شاه از این خبر خوشنود شد که دشمن به این شکل و قیافه در بند آمده است.