گنجور

شمارهٔ ۵ - وله فی مرثیه امام حسین بن علی علیه التحیة والثناء

این زمین پربلا را نام دشت کربلاست
ای دل بی‌درد آه آسمان سوزت کجاست
این بیابان قتلگاه سید لب تشنه است
ای زبان وقت فغان وی دیده هنگام بکاست
این فضا دارد هنوز از آه مظلومان اثر
گر ز دود آه ما عالم سیه گردد رواست
این مکان بوده است روزی خیمه‌گاه اهل‌بیت
کز حباب اشگ ما امروز گردش خیمه‌هاست
کشتی عمر حسین اینجا به زاری گشته غرق
بحر اشگ ما درین غرقاب بی‌طوفان چراست
اینک قبهٔ پر نور کز نزدیک ودور
پرتو گیتی فروزش گمرهان را ره‌نماست
اینک حایر حضرت که در وی متصل
زایران را شهپر روحانیان در زیر پاست
اینک سدهٔ اقدس که از عز و شرف
قدسیان را ملجاء و کروبیان را ملتجاست
اینک مرقد انور که صندوق فلک
پیش او با صد هزاران در و گوهر بی‌بهاست
اینک تکیه‌گاه خسرو والا سریر
کاستان روب درش را عرش اعظم متکاست
اینک زیر گل سرو گلستان رسول
کز غم نخل بلندش قامت گردون دوتاست
اینک خفته در خون گلبن باغ بتول
کز شکست او چو گل پیراهن حور اقباست
این چراغ چشم ابرار است کز تیغ ستم
همچو شمعش با تن عریان سر از پیکر جداست
این سرور سینهٔ زهراست کز سم ستور
سینهٔ پر علمش از هر سو لگدکوب بلاست
این انیس جان پیغمبر حسین‌بن علی است
کز سنان‌بن انس آزرده تیغ جفاست
این عزیز صاحب دل ابا عبدالهست
کز ستور افتاده بی‌یاور به دشت کربلاست
این حبیب ساقی کوثر وصی بی‌سراست
کز عروس روزگارش زهر در جام بقاست
این سرافراز بلنداختر که در خون خفته است
نایب شاه ولایت تاج فرق اولیاست
این سهی سرو گزین کز پشت زین افتاده است
جانشین شاه مردان شهسوار لافتاست
این مه فرخنده طلعت کاین زمینش مهبط است
قرةالعین علی چشم و چراغ اوصیاست
این در رخشنده گوهر کاین مقامش مخزنست
درةالتاج شه دین تاجدار هل اتاست
این دل آرام ولی حق امیرالمؤمنین
کامکارانت منی نامدار انماست
این گزین عترت حیدر امام المتقین
پادشاه کشور دین پیشوای اتقیاست
پا درین مشهد به حرمت نه که فرش انورش
لاله رنگ از خون فرق نور چشم مرتضی است
دوست را گر چشم ازین حسرت نگرید وای وای
کز تاسف دشمنان را بر زبان واحسرتاست
مردم و جن و ملک ز آه نبی در آتشند
آری آری تعزیت را گرمی از صاحب عزاست
می‌شود شام از شفق ظاهر که بر بام فلک
سرنگون از دوش دوران رایت آل عباست
طفل مریم بر سپهر از اشگ گلگون کرده سرخ
مهد خود در شام غم همرنگ طفل اشک ماست
خاکسارانی که بر رود علی بستند آب
گو نگه دارید آبی کاتش او را در قفاست
تیره گشت از روبهان ماوای شیری کز شرف
کمترین جای سگانش چشم آهوی خطاست
ای دل اینجا کعبهٔ وصل است بگشا چشم جان
کز صفا هر خشت این آیینه گیتی نماست
زین حرم دامن کشان مگذر اگر عاقل نه‌ای
کاستین حوریان جاروب این جنت سر است
رتبهٔ این بارگه بنگر که زیر قبه‌اش
کافر صد ساله را چشم اجابت از دعاست
یا ملاذالمسلمین در کفر عصیان مانده‌ام
از خداوندم امید رحمت و چشم عطاست
یا امیرالمؤمنین از راندگان درگهم
وز در آمرزگارم گوش بر بانک صلاست
یا امام‌المتقین از عاصیان امتم
وز رسولم چشم خشنودی و امید رضاست
یا معزالمذنبین غرق کبایر گشته‌ام
وز تو در خواهی مرادم در حریم کبریاست
یا شفیع‌المجرمین جرمم برونست از عدد
وز تو مقصودم شفاعت پیش جدت مصطفاست
یا امان الخائفین اینجا پناه آورده‌ام
وز تو مطلوبم حمایت خاصه در روز جزاست
یا اباعبدالله اینک تشنهٔ ابر کرم
از پی یک قطره پویان برلب بحر سخاست
یا ولی‌الله گدای آستانت محتشم
بر در عجز و نیاز استاده بی‌برگ و نواست
مدتی شد کز وطن بهر تو دل بر کنده است
وز ره دور و درازش رو در این دولتسرا است
دارد از درماندگی دست دعا بر آسمان
وز قبول توست حاصل آن چه او را مدعاست
از هوای نفس عصیان دوست هر چند ای امیر
جالس بزم گناه و راکب رخش خطاست
چون غبار آلود دشت کربلا گردیده است
گرد عصیان گر ز دامانش بیفشانی رواست

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل/قصیده/قطعه
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

این زمین پربلا را نام دشت کربلاست
ای دل بی‌درد آه آسمان سوزت کجاست
هوش مصنوعی: این سرزمین پر از مصیبت، دشت کربلا نامیده می‌شود. ای دل بی‌درد، کجاست آن آهی که آسمان را می‌سوزاند؟
این بیابان قتلگاه سید لب تشنه است
ای زبان وقت فغان وی دیده هنگام بکاست
هوش مصنوعی: این دشت بی آب و علف، محلی است برای قتل و کشتار، در حالی که سید در حال تشنگی به سر می‌برد. ای زبان، زمان گله و شکایت است و ای دیده، وقت اشک ریختن فرا رسیده.
این فضا دارد هنوز از آه مظلومان اثر
گر ز دود آه ما عالم سیه گردد رواست
هوش مصنوعی: این فضا هنوز هم نشانه‌هایی از درد و رنج مظلومان دارد. اگر آه و ناراحتی ما باعث تاریکی و سیاهی جهان شود، چنین چیزی قابل قبول است.
این مکان بوده است روزی خیمه‌گاه اهل‌بیت
کز حباب اشگ ما امروز گردش خیمه‌هاست
هوش مصنوعی: این جا روزگاری محل برپایی خیمه‌های خانوادۀ پیامبر بوده است و امروز به خاطر اشک‌های ما، این خیمه‌ها به دور می‌گردند.
کشتی عمر حسین اینجا به زاری گشته غرق
بحر اشگ ما درین غرقاب بی‌طوفان چراست
هوش مصنوعی: کشتی زندگی حسین در اینجا غرق شده و به حالت تأسف در آمده است. در این دریای بی‌طوفان، اشک‌های ما باعث غرق شدنش شده است.
اینک قبهٔ پر نور کز نزدیک ودور
پرتو گیتی فروزش گمرهان را ره‌نماست
هوش مصنوعی: این قبهٔ درخشان که از هر جا نور می‌تابد، راه را برای گمشدگان روشن می‌کند و به آنان کمک می‌کند تا مسیر خود را پیدا کنند.
اینک حایر حضرت که در وی متصل
زایران را شهپر روحانیان در زیر پاست
هوش مصنوعی: اینک مکان مقدس حضرت که زائران در آنجا به روحانیان متصل می‌شوند و در زیر پای ایشان قرار دارند.
اینک سدهٔ اقدس که از عز و شرف
قدسیان را ملجاء و کروبیان را ملتجاست
هوش مصنوعی: اکنون زمان مقدس است که به خاطر عزت و شرافت، مکانی برای فرشتگان و نزدیکان خدایی محسوب می‌شود.
اینک مرقد انور که صندوق فلک
پیش او با صد هزاران در و گوهر بی‌بهاست
هوش مصنوعی: اینک جایگاه مقدس که آسمان به احترام آن با هزاران در و جواهر بی‌همتا زینت‌ یافته است.
اینک تکیه‌گاه خسرو والا سریر
کاستان روب درش را عرش اعظم متکاست
هوش مصنوعی: اینک تکیه‌گاه شاه بزرگ، تختی که او بر آن نشسته است، با شکوهی که دارد، در مقایسه با عرش آسمان به نظر فروتن می‌آید.
اینک زیر گل سرو گلستان رسول
کز غم نخل بلندش قامت گردون دوتاست
هوش مصنوعی: در اینجا زیر درخت سرو در بهشت رسول، کسی آرمیده است که به خاطر غم نخل بلندی که دارد، قامت آسمان را دو قسمت کرده است.
اینک خفته در خون گلبن باغ بتول
کز شکست او چو گل پیراهن حور اقباست
هوش مصنوعی: هم‌اکنون، گلبن باغ حضرت فاطمه (بتول) در خون خود غوطه‌ور است، چرا که آسیب‌دیدن او، مانند گل، نشان زیبایی حورستان به شمار می‌آید.
این چراغ چشم ابرار است کز تیغ ستم
همچو شمعش با تن عریان سر از پیکر جداست
هوش مصنوعی: این چراغ به عنوان نماد روشنی و روشنایی برای افراد نیکوکار و شایسته ذکر شده است. او در اینجا به تصویر یک شمع اشاره دارد که در برابر ظلم و ستم، با وجود آسیب‌ها و مشکلاتی که متحمل می‌شود، همچنان روشن و برجسته باقی مانده و از جمع خود فاصله گرفته است.
این سرور سینهٔ زهراست کز سم ستور
سینهٔ پر علمش از هر سو لگدکوب بلاست
هوش مصنوعی: این شعر به توصیف دردها و مصیبت‌هایی می‌پردازد که بر سینهٔ حضرت زهرا (س) وارد شده است. شاعر می‌گوید که این سرور (حضرت زهرا) در میان مشکلات و بلاها قرار دارد و علم و دانش او همچون سم‌استوری‌ست که به شدت تحت فشار قرار گرفته و مورد آسیب واقع می‌شود. به عبارتی دیگر، این شعر نشان‌دهندهٔ عظمتی است که در برابر سختی‌ها و چالش‌ها ایستادگی می‌کند.
این انیس جان پیغمبر حسین‌بن علی است
کز سنان‌بن انس آزرده تیغ جفاست
هوش مصنوعی: این شخص محبوب و گرامی پیغمبر حسین‌بن علی است که از ضربه‌های شمشیر سنان‌بن انس رنجیده و دلگیر شده است.
این عزیز صاحب دل ابا عبدالهست
کز ستور افتاده بی‌یاور به دشت کربلاست
هوش مصنوعی: این شخص گرامی و دل‌باخته، ابا عبدالله (امام حسین) است که در دشت کربلا، بدون هیچ یاوری و در میان سختی‌ها و مشکلات، به زمین افتاده است.
این حبیب ساقی کوثر وصی بی‌سراست
کز عروس روزگارش زهر در جام بقاست
هوش مصنوعی: این دوست عزیز، که مانند ساکی کوثر بی‌نظیر است، به گونه‌ای راهنمایی می‌کند که در دنیای ناپایدار و گذرای زندگی، سمّی در خمره‌ جاودانی وجود دارد.
این سرافراز بلنداختر که در خون خفته است
نایب شاه ولایت تاج فرق اولیاست
هوش مصنوعی: این فرد بزرگ و تحت تأثیر که در آرامش کامل به خواب رفته است، جانشین و نماینده شاه در سرزمین‌های خود است و بالاترین مقام را در بین اولیا دارد.
این سهی سرو گزین کز پشت زین افتاده است
جانشین شاه مردان شهسوار لافتاست
هوش مصنوعی: این سرو زیبا که از زین افتاده، جانشین شاهان دلیر است و با اعتماد به نفس در مورد خود صحبت می‌کند.
این مه فرخنده طلعت کاین زمینش مهبط است
قرةالعین علی چشم و چراغ اوصیاست
هوش مصنوعی: این ماه زیبا و خوش‌چهره، که این زمین محل نزول برکات است، چون نگینی در چشم و روشنی‌ بخش اولیا می‌درخشد.
این در رخشنده گوهر کاین مقامش مخزنست
درةالتاج شه دین تاجدار هل اتاست
هوش مصنوعی: این عبارت به زیبایی و ارزش بالای شخصیتی اشاره دارد که درخشش و مقام او همچون گوهری قیمتی است. همچنین نشان می‌دهد که این مقام و ارزش او در درونش نهفته است و او همانند تاجی بر سر دین، مقام بسیار بلندی دارد. در واقع، این شخصیت نه‌تنها ظاهری زیبا و درخشان دارد، بلکه باطنش نیز پر از ارزش و اصالت است.
این دل آرام ولی حق امیرالمؤمنین
کامکارانت منی نامدار انماست
هوش مصنوعی: این دل در آرامش است، اما حق امیرالمؤمنین به من یادآوری می‌کند که تو معروف و محترم هستی.
این گزین عترت حیدر امام المتقین
پادشاه کشور دین پیشوای اتقیاست
هوش مصنوعی: این جمله به انتخاب خاندان علی (ع) به عنوان بهترین و برترین افراد اشاره دارد، که امامی برای پرهیزکاران و رهبری برای جامعه دینی محسوب می‌شوند. آنها همچنین در رهبری و حکومت در امور دین نقش کلیدی دارند.
پا درین مشهد به حرمت نه که فرش انورش
لاله رنگ از خون فرق نور چشم مرتضی است
هوش مصنوعی: در این مکان مقدس، قدم نگذارید که فرش آن از خون لاله‌ای است که از فرق نور چشم حضرت علی نشأت گرفته است.
دوست را گر چشم ازین حسرت نگرید وای وای
کز تاسف دشمنان را بر زبان واحسرتاست
هوش مصنوعی: اگر دوستی به خاطر این حسرت اشک نریزد، وای به حالش که از روی تأسف بر زبانش می‌آید که دشمنان چه می‌گویند.
مردم و جن و ملک ز آه نبی در آتشند
آری آری تعزیت را گرمی از صاحب عزاست
هوش مصنوعی: مردم، جن‌ها و فرشتگان به خاطر ناله‌های نبی در عذاب هستند. بله، بله، تسلیت‌ها گرمی و حرارتی دارند که از صاحب عزای بزرگ سرچشمه می‌گیرد.
می‌شود شام از شفق ظاهر که بر بام فلک
سرنگون از دوش دوران رایت آل عباست
هوش مصنوعی: شام به واسطه‌ی سرخی افق نمایان می‌شود، و در این حال، پرچم خاندان پیامبر از بلندی آسمان به زمین می‌افتد.
طفل مریم بر سپهر از اشگ گلگون کرده سرخ
مهد خود در شام غم همرنگ طفل اشک ماست
هوش مصنوعی: کودک مریم با اشک‌های سرخ خود آسمان را رنگین کرده و مهد او در شب غم، هم رنگ با اشک‌های ماست.
خاکسارانی که بر رود علی بستند آب
گو نگه دارید آبی کاتش او را در قفاست
هوش مصنوعی: افرادی که در کنار رود علی حضور دارند، از آن‌ها درخواست می‌شود که آب را نگه دارند تا آتش او را در قفس خاموش کنند.
تیره گشت از روبهان ماوای شیری کز شرف
کمترین جای سگانش چشم آهوی خطاست
هوش مصنوعی: به خاطر وجود روباه‌ها، محل زندگی شیر به تاریکی گراییده است، در حالی که شیر حتی نسبت به سگ‌ها که از نظر شرافت در پایین‌ترین رتبه‌اند، جایگاه والایی دارد و این موضوع نادرست است.
ای دل اینجا کعبهٔ وصل است بگشا چشم جان
کز صفا هر خشت این آیینه گیتی نماست
هوش مصنوعی: ای دل، در این مکان مانند کعبه‌ای است که می‌توان به وصل و اتصال رسید؛ پس چشمان جانت را باز کن، زیرا هر سنگ و کاشی اینجا، نشانه‌ای از زیبایی و روشنی در عالم هستی است.
زین حرم دامن کشان مگذر اگر عاقل نه‌ای
کاستین حوریان جاروب این جنت سر است
هوش مصنوعی: اگر عاقل هستی، از این مکان که پر از زیبایی و فرشتگان است عبور نکن. حوریان در این باغ به زیبایی و صفایی مشغول هستند که نمی‌توان به سادگی از کنار آن گذشت.
رتبهٔ این بارگه بنگر که زیر قبه‌اش
کافر صد ساله را چشم اجابت از دعاست
هوش مصنوعی: به مقام و جایگاه این محل توجه کن که حتی کافرانی که صد سال از عمرشان گذشته، هنوز منتظر پاسخ دعایشان هستند.
یا ملاذالمسلمین در کفر عصیان مانده‌ام
از خداوندم امید رحمت و چشم عطاست
هوش مصنوعی: من در کفر و گناه غرق شده‌ام و به تو، ای پناه مسلمانان، پناه می‌آورم. از خداوند بر رحمتش امید دارم و منتظر لطف و عطای او هستم.
یا امیرالمؤمنین از راندگان درگهم
وز در آمرزگارم گوش بر بانک صلاست
هوش مصنوعی: ای امیر مؤمنان، من از کسانی هستم که در خطر و سختی قرار دارم و به درگاه بخشنده‌ای پناه آورده‌ام که صدای طلب کمک من را می‌شنود.
یا امام‌المتقین از عاصیان امتم
وز رسولم چشم خشنودی و امید رضاست
هوش مصنوعی: ای امام پرهیزکاران، از گناهکاران پیروان من، و از فرستاده‌ات، انتظار خوشنودی و امید مرا داری.
یا معزالمذنبین غرق کبایر گشته‌ام
وز تو در خواهی مرادم در حریم کبریاست
هوش مصنوعی: ای کسی که گناهان بزرگ مرا عذاب می‌دهد، من در دل گناهان غرق شده‌ام و تنها خواسته‌ام از تو این است که مرا در آغوش عظمت و بزرگی خودت بپذیری.
یا شفیع‌المجرمین جرمم برونست از عدد
وز تو مقصودم شفاعت پیش جدت مصطفاست
هوش مصنوعی: ای شفیع گناهکاران، گناهم از شمار خارج است و من فقط به شفاعت تو و نزد جدت مصطفی امیدوارم.
یا امان الخائفین اینجا پناه آورده‌ام
وز تو مطلوبم حمایت خاصه در روز جزاست
هوش مصنوعی: ای پناهندگان، من به تو پناه آورده‌ام و از تو می‌خواهم که در روز قیامت به من خاص و ویژه حمایت کنی.
یا اباعبدالله اینک تشنهٔ ابر کرم
از پی یک قطره پویان برلب بحر سخاست
هوش مصنوعی: آیا ای اباعبدالله، اکنون تشنه هستم و مانند دریایی بزرگ در جستجوی یک قطره آب، به سوی تو می‌آیم.
یا ولی‌الله گدای آستانت محتشم
بر در عجز و نیاز استاده بی‌برگ و نواست
هوش مصنوعی: ای ولی‌الله، گدای درگاهت، با حالتی درمانده و نیازمند، در برابر تو ایستاده است، بدون هیچ نشانه‌ای از ظرفیت و آواز.
مدتی شد کز وطن بهر تو دل بر کنده است
وز ره دور و درازش رو در این دولتسرا است
هوش مصنوعی: مدتی است که به خاطر تو از دیار خود دور شده‌ام و اکنون از راهی طولانی و دور در این مکان زندگی می‌کنم.
دارد از درماندگی دست دعا بر آسمان
وز قبول توست حاصل آن چه او را مدعاست
هوش مصنوعی: از سر ناامیدی، دست به دعا به سوی آسمان بلند کرده است و نتیجه‌ای که او به دنبال آن است، بستگی به قبول تو دارد.
از هوای نفس عصیان دوست هر چند ای امیر
جالس بزم گناه و راکب رخش خطاست
هوش مصنوعی: بعضی از خواسته‌ها و تمایلات نفس انسان می‌توانند انسان را به خطا و گناه سوق دهند، حتی اگر در مقامی والا و در مکانی شکوهمند مانند بزم شادی و لذت حضور داشته باشد.
چون غبار آلود دشت کربلا گردیده است
گرد عصیان گر ز دامانش بیفشانی رواست
هوش مصنوعی: دشت کربلا به شدت دچار آلودگی و غبار شده است و اگر کسی از آن عاصی و نافرمان است، در واقع موجه است که از دل و جانش بروز دهد.

حاشیه ها

1389/07/09 15:10
م.ع رحیمیان

با تشکر از کار بسیار زیبایتان،
مصراع‌های اول ابیات 6 تا 12 از نظر وزن به نظر غلط می‌رسند
البته درستشان را نمی‌دانم!
---
پاسخ: متشکر بابت تذکر، لطفاً دوستانی که به نسخهٔ چاپی اشعار محتشم دسترسی دارند، موضوع را تحقیق کنند، نتیجه را اطلاع دهند تا تصحیح شود.

1390/09/12 15:12
هادی ایزدپناهی

با سلام. قالب این شعر، ترکیب بند نیست.

1391/03/31 21:05
ناشناس

خیلی خیلی ممنون از کاری که می کنید

1391/10/04 16:01
علی

با سلام و احترام
ترکیب بند نیست بلکه قصیده ای است که محتشم آن را سروده است و باید منتقل شود به جای خودش
مصراع های اوایل ابیات 6 تا 12 هم غلط است و باید اصلاح شود.
موفق باشید

1393/07/15 12:10
سیدمهدی

شکل بی غلط این شعر در صفحات 468 تا 472 جلد اول هفت دیوان محتشم کاشانی چاپ مرکز پژوهشی میراث مکتوب به تصحیح دکتر عبدالحسین نوایی و مهدی صدری بدی صورت به چاپ رسیده:
و له فی مرثیه الامام الحسین علیه السلام
این زمین پر بلا را نام دشت کربلاست
ای دل بی ‌درد آه آسمان سوزت کجاست
این بیابان قتلگاه سید لب تشنه است
ای زبان وقت فغان وی دیده هنگام بکاست
این فضا دارد هنوز از آه مظلومان اثر
گر ز دود آه ما عالم سیه گردد رواست
این مکان بوده است روزی خیمه‌گاه اهل‌بیت
کز حباب اشک ما امروز گردش خیمه ‌هاست
کشتی عمر حسین اینجا به زاری گشته غرق
بحر اشک ما درین غرقاب بی ‌طوفان چراست
اینک اینک قبه پر نور کز نزدیک و دور
پرتو گیتی فروزش گمرهان را رهنماست
اینک اینک بر فراز قبه گلگون پرنیان
کش نشان موج خون از جنبش باد
اینک اینک حایر حضرت که در وی متصل
زایران را شهپر روحانیان در زیر پاست
اینک اینک سده اقدس که از عز و شرف
قدسیان را ملجاء و کروبیان را ملتجاست
اینک اینک مرقد انور که صندوق فلک
پیش او با صد هزاران در و گوهر بی ‌بهاست
اینک اینک تکیه‌ گاه خسرو والا سریر
کاستان روب درش را عرش اعظم متکاست
اینک اینک زیر گل سرو گلستان رسول
کز غم نخل بلندش قامت گردون دوتاست
اینک اینک خفته در خون گلبن باغ بتول
کز شکست او چو گل پیراهن جوزا قباست
این چراغ چشم ابرار است کز تیغ ستم
همچو شمعش با تن عریان سر از پیکر جداست
این سرور سینه زهراست کز سم ستور
سینه پر علمش از هر سو لگدکوب بلاست
این انیس جان پیغمبر حسین‌ بن علی است
کز سنان ‌بن انس آزرده زخم جفاست
این عزیز صاحب دلدل اباعبدالله است
کز ستور افتاده بی ‌یاور به دشت کربلاست
این حبیب ساقی کوثر وصی شبر است
کز عروس روزگارش زهر در جام بقاست
این سرافراز بلند اختر که در خون خفته است
نایب شاه ولایت تاج فرق اولیاست
این سهی سرو گزین کز پشت زین افتاده است
جانشین شاه مردان شهسوار لافتی است
این مه فرخنده طلعت کاین زمینش مهبط است
قرّة العین علی چشم و چراغ اوصیاست
این در رخشنده گوهر کاین مقامش مخزن است
درّة التاج شه دین تاجدار هل اتی است
این دلارام ولیّ حق امیرالمؤمنین
کامکار انت منّی نامدار انّماست
این گزین عترت حیدر امام المتقین
پادشاه کشور دین پیشوای اتقیاست
پا در این مشهد به حرمت نه که فرش انورش
لاله رنگ از خون فرق نور چشم مرتضاست
دوست را گر چشم از این حسرت نگرید وای وای
کز تاسف دشمنان را بر زبان واحسرتاست
مردم و جن و ملک ز آه نبی در آتش اند
آری آری تعزیت را گرمی از صاحب عزاست
می‌شود شام از شفق ظاهر که بر بام فلک
سرنگون از دوش دوران رایت آل عباست
طفل مریم بر سپهر از اشگ گلگون کرده سرخ
مهد خود در شام غم همرنگ طفل اشک ماست
خاکسارانی که بر روی علی بستند آب
گو نگه دارید آبی کاتش او را در قفاست
تیره گشت از روبهان ماوای شیری کز شرف
کمترین جای سگانش چشم آهوی خطاست
ای دل اینجا کعبه وصل است بگشا چشم جان
کز صفا هر خشت آن آیینه گیتی نماست
زین حرم دامن کشان مگذر اگر غافل نه‌ای
کاستین حوریان جاروب این جنت سراست
رتبه این بارگه بنگر که زیر قبه‌اش
کافر صد ساله را چشم اجابت از دعاست
یا ملاذ المسلمین در کفر عصیان مانده‌ام
از خداوندم امید رحمت و چشم عطاست
یا امام ‌المتقین از عاصیان امتم
وز رسولم چشم خشنودی و امید رضاست
یا مفر المذنبین غرق کبایر گشته‌ام
وز تو مقصودم شفاعت پیش جدت مصطفاست
یا شفیع‌ المذنبین جرمم برون است از عدد
وز تو در خواهی امیدم در حریم کبریاست
یا امیرالمؤمنین از راندگان درگهم
وز در آمرزگارم گوش بر بانگ صلاست
یا امان الخائفین اینجا پناه آورده‌ام
وز تو مطلوبم حمایت خاصه در روز جزاست
یا اباعبدالله اینک تشنه ابر کرم
از پی یک قطره پویان بر لب بحر سخاست
یا ولی‌الله گدای آستانت محتشم
بر در عجز و نیاز استاده بی‌برگ و نواست
مدتی شد کز وطن بهر تو دل بر کنده است
وز ره دور و درازش رو در این دولت سراست
دارد از درماندگی دست دعا بر آسمان
وز قبول توست حاصل آن چه او را مدعاست
از هوای نفس عصیان دوست هر چند ای امیر
جالس بزم گناه و راکب رخش خطاست
چون غبار آلود دشت کربلا گردیده است
گرد عصیان گر ز دامانش بیفشانی رواست