گنجور

شمارهٔ ۹ - مثنوی در مرگ حیرتی شاعر

ای دل سخن از شه نجف کن
مداحی غیر برطرف کن
بگشای منقبت زبان را
بگذار حدیث این و آن را
تا رشحه‌ای از سحاب غفران
شوید ز رخت غبار عصیان
از رهبر خود مباش غافل
کز بحر گنه رسی به ساحل
سر نه به ره اطاعت او
تا بر خوری از شفاعت او
جرم تو ز کوه اگر چه کم نیست
چون اوست شفیع هیچ غم نیست
دارم سخنی ز کذب عاری
بشنو اگر اعتقاد داری
روزی که فلک درین غم آباد
اقلیم سخن به حیرتی داد
از پاکی گوهر آن یگانه
میسفت ز طبع خسروانه
دریا دریا در لی
در منقبت علی عالی
لیکن به هوای نفس یک چند
در دهر بساط عیش افکند
در شوخی طبع معصیت دوست
کالایش مرد را سبب اوست
گه دیر مغان مقام بودش
که لعل بتان به کام بودش
با این همه از عتاب معبود
ایمن به شفاعت علی بود
روزی که درین سرای فانی
طی کرد بساط زندگانی
روز شعرا سیه شد از غم
عیش همه شد به دل بماتم
شب بر زانو جبین نهادم
بر توسن فکر زین نهادم
کاید مگرم به دست بی‌رنج
تاریخ وفات این سخن سنج
بسیار خیال کردم آن شب
فکر مه و سال کردم آن شب
در فکر دگر نماند تابم
تاریخ نگفته برد خوابم
در واقعه دیدمش پیاده
نزدیک رکاب شه ستاده
شاهی که به ذات او عدالت
ختم است چو بر نبی رسالت
خورشید لوای آسمان رخش
اقلیم ستان و مملکت بخش
طهماسب شه آن سپهر تمکین
کز وی شده تازه پیکر دین
و آن مهر سپهر خسروی بود
با طالع سعد و بخت مسعود
در سایهٔ چتر پادشاهی
جولان ده باد پای شاهی
آن چتر قریب صد ستون داشت
وسعت ز نه آسمان فزون داشت
القصه به سوی مولوی شاه
می‌کرد نظر ز روی اکراه
زیرا که ز بس گناه و تقصیر
بر گردن و دست داشت زنجیر
وز پشت سرش سوار بسیار
با او همه در مقام آزار
صد تیغ و سنان باو کشیده
دیو از حرکاتش رمیده
ناگاه شهم به سوی خود خواند
وز درج عقیق گوهر افشاند
کای گشته چو موی از تخیل
بگداخته ز آتش تامل
بر خیز و شفاعت علی را
تاریخ کن از برای ملا
کاین موجب رستگاری اوست
تسکین ده بی‌قراری اوست
چون داد شهنشه این بشارت
گوئی که ز غیب شد اشارت
کارند برون ز بند او را
تشریف و عطا دهند او را
آن گه بر شه به رسم معهود
تشخیص به سجدهٔ امر فرمود
چون سجده به خاک پای شه کرد
برداشت سر ودعای شه کرد
هم خلعت عفو در برش بود
هم تاج نجات بر سرش بود
من دیده ز خواب چون گشادم
در فکر حساب این فتادم
در قول شه و وفات ملا
یک سال نبود زیر و بالا
از بهر شفاعت علی مرد
جان هم به شفاعت علی برد
شاید که خرد خرد به جانی
این نکته که گفته نکته دانی
جنت به بها نمی‌دهد دوست
اما به بهانه شیوهٔ اوست
رحمت چو کند بهانه‌جوئی
کافیست ز بنده یک نکوئی
نیکو مثلی زد آن سخن رس
کز آدمی است یک هنر بس
یارب به علی و طاعت او
کز مائدهٔ شفاعت او
محروم مساز محتشم را
تقصیر مکن ازو کرم را
کان دلشده هم گدای این کوست
مداح علی و عترت اوست

اطلاعات

وزن: مفعول مفاعلن فعولن (هزج مسدس اخرب مقبوض محذوف)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

ای دل سخن از شه نجف کن
مداحی غیر برطرف کن
هوش مصنوعی: ای دل، از سخن گفتن درباره‌ی امیرالمؤمنین علی (ع) غافل نشو و از مدح دیگران پرهیز کن.
بگشای منقبت زبان را
بگذار حدیث این و آن را
هوش مصنوعی: زبانت را باز کن تا راجع به فضیلت‌ها و ویژگی‌های خوب سخن بگویی و از داستان‌ها و تجربیات دیگران بگذری.
تا رشحه‌ای از سحاب غفران
شوید ز رخت غبار عصیان
هوش مصنوعی: برای کسب بخش کوچکی از باران رحمت و بخشش الهی، باید از آلودگی‌ها و گناهانی که بر چهره‌ام نشسته است، پاک شوم.
از رهبر خود مباش غافل
کز بحر گنه رسی به ساحل
هوش مصنوعی: از رهبر خود غافل نشو، زیرا ممکن است از دریاهای گناه به سرزمین نجات و عافیت برسی.
سر نه به ره اطاعت او
تا بر خوری از شفاعت او
هوش مصنوعی: سر خود را به اطاعت او بسپار تا از شفاعت او بهره‌مند شوی.
جرم تو ز کوه اگر چه کم نیست
چون اوست شفیع هیچ غم نیست
هوش مصنوعی: گناه تو هرچند بزرگ است، اما مانند کوهی که بر دوش کسی نمی‌افتد، وجود یک شفیع می‌تواند به تو امید بدهد و نگرانی‌ای نباشد.
دارم سخنی ز کذب عاری
بشنو اگر اعتقاد داری
هوش مصنوعی: دارم موضوعی را که از دروغ پاک است برایت بیان می‌کنم، اگر به آن ایمان داری به دقت بشنو.
روزی که فلک درین غم آباد
اقلیم سخن به حیرتی داد
هوش مصنوعی: روزی روزگاری، هنگامی که آسمان در این سرزمین غم و اندوه به حیرت و شگفتی دچار شد.
از پاکی گوهر آن یگانه
میسفت ز طبع خسروانه
هوش مصنوعی: به خاطر خلوص و زیبایی جوهر آن یگانه، ویژگی‌های برجسته‌ای از طبیعت پادشاهانه را از خود نشان می‌دهد.
دریا دریا در لی
در منقبت علی عالی
هوش مصنوعی: علی بزرگ و والا، همچون دریاهای بی‌پایان، در مقام و ویژگی‌هایش بی‌نظیر است.
لیکن به هوای نفس یک چند
در دهر بساط عیش افکند
هوش مصنوعی: اما به خاطر خواسته‌های نفس، مدتی در زندگی لذت‌هایی فراهم آورد.
در شوخی طبع معصیت دوست
کالایش مرد را سبب اوست
هوش مصنوعی: در دل شوخی، نفس ناپسند دوست، باعث می‌شود که مرد به خطا بیفتد.
گه دیر مغان مقام بودش
که لعل بتان به کام بودش
هوش مصنوعی: گاهی در میان میخانه برای او مقام و منزلتی بوده است که در آن زمان لعل (جمشید) معشوقان به کام و خوشی بوده است.
با این همه از عتاب معبود
ایمن به شفاعت علی بود
هوش مصنوعی: با این حال، انسان به واسطه شفاعت علی، از خشم و سرزنش خداوند در امان است.
روزی که درین سرای فانی
طی کرد بساط زندگانی
هوش مصنوعی: روزی که در این دنیا زندگی می‌کنیم و روزگار را سپری می‌نماییم، زمانی است که به پایان خواهد رسید.
روز شعرا سیه شد از غم
عیش همه شد به دل بماتم
هوش مصنوعی: روز شعرای بزرگ به خاطر اندوه و غم، به یک روز سیاه و غم‌انگیز تبدیل شد و همه دلمشغولی‌ها در دلشان به سوگواری و ماتم گردید.
شب بر زانو جبین نهادم
بر توسن فکر زین نهادم
هوش مصنوعی: شب بر زانو نشسته‌ام و افکارم را بر اسب خیال سوار کرده‌ام.
کاید مگرم به دست بی‌رنج
تاریخ وفات این سخن سنج
هوش مصنوعی: شاید از من به سادگی یاد بکنند و در تاریخ مرگم، این حرف را بزنند.
بسیار خیال کردم آن شب
فکر مه و سال کردم آن شب
هوش مصنوعی: آن شب بسیار در خیال و اندیشه بودم و به یاد ماه و سالی که گذشت، فکر کردم.
در فکر دگر نماند تابم
تاریخ نگفته برد خوابم
هوش مصنوعی: دیگر نتوانستم در فکر چیزهای دیگر بمانم، چون خوابم برد و تاریخی که هنوز نوشته نشده را نمی‌توانم ببینم.
در واقعه دیدمش پیاده
نزدیک رکاب شه ستاده
هوش مصنوعی: در موقعیتی او را دیدم که پیاده نزدیک به اسب پادشاه ایستاده بود.
شاهی که به ذات او عدالت
ختم است چو بر نبی رسالت
هوش مصنوعی: پادشاهی که در وجود او Justice به اوج خود می‌رسد، مانند پیامبری است که رسالت را به دوش می‌کشد.
خورشید لوای آسمان رخش
اقلیم ستان و مملکت بخش
هوش مصنوعی: خورشید نماد آسمان و چهره روشن سرزمین و سرنوشت است که بخشنده و خیرخواه است.
طهماسب شه آن سپهر تمکین
کز وی شده تازه پیکر دین
هوش مصنوعی: طهماسب شاه، آن بزرگوار که با وجود او، دین و ایمان جوان و تازه شده است.
و آن مهر سپهر خسروی بود
با طالع سعد و بخت مسعود
هوش مصنوعی: و آن محبت آسمان مانند سلطنتی است که با سرنوشت خوش و شانس نیکو همراه است.
در سایهٔ چتر پادشاهی
جولان ده باد پای شاهی
هوش مصنوعی: در زیر سایهٔ چتر پادشاهی، باد در حال وزیدن و حرکت کردن است و این نشان‌دهندهٔ قدرت و عظمت شاهی است.
آن چتر قریب صد ستون داشت
وسعت ز نه آسمان فزون داشت
هوش مصنوعی: آن چتر بزرگ که حدود صد ستون داشت، به قدری وسیع بود که از آسمان هم بیشتر به نظر می‌رسید.
القصه به سوی مولوی شاه
می‌کرد نظر ز روی اکراه
هوش مصنوعی: در نهایت، او به طور ناخوشایند به مولوی شاه نگاه می‌کرد.
زیرا که ز بس گناه و تقصیر
بر گردن و دست داشت زنجیر
هوش مصنوعی: به خاطر تعداد زیادی گناه و اشتباهی که دچار آن شده‌ام، اکنون به زنجیر گرفتار شده‌ام.
وز پشت سرش سوار بسیار
با او همه در مقام آزار
هوش مصنوعی: از پشت سر او، افراد زیادی او را آزار می‌دهند و در تلاش‌اند تا به او آسیب برسانند.
صد تیغ و سنان باو کشیده
دیو از حرکاتش رمیده
هوش مصنوعی: چندین تیغ و شمشیر به سمت او کشیده شده است و دیوان از حرکات او فرار کرده‌اند.
ناگاه شهم به سوی خود خواند
وز درج عقیق گوهر افشاند
هوش مصنوعی: به طور ناگهانی، پادشاه به سوی من اشاره کرد و از میان جواهرات شگفت‌انگیز خود، گوهرهایی را به زمین افکند.
کای گشته چو موی از تخیل
بگداخته ز آتش تامل
هوش مصنوعی: ای کسی که مانند مویی که از آتش تفکر شعله‌ور شده‌ای، به خودت بیا و جلوه‌ای از خودت را نشان بده.
بر خیز و شفاعت علی را
تاریخ کن از برای ملا
هوش مصنوعی: بلند شو و دعا و شفاعت علی را برای ملا ثبت کن.
کاین موجب رستگاری اوست
تسکین ده بی‌قراری اوست
هوش مصنوعی: این موضوع باعث نجات و خوشبختی اوست و آرامش دهنده‌ی دل نگرانی‌های اوست.
چون داد شهنشه این بشارت
گوئی که ز غیب شد اشارت
هوش مصنوعی: زمانی که پادشاه این خبر خوش را مطرح کرد، می‌توان فهمید که از عالم غیب و رازها اشاره‌ای به وقوع چیزی شده است.
کارند برون ز بند او را
تشریف و عطا دهند او را
هوش مصنوعی: شخصی که از قید و بند رهایی می‌یابد، به او مقام و هدیه می‌دهند.
آن گه بر شه به رسم معهود
تشخیص به سجدهٔ امر فرمود
هوش مصنوعی: در آن زمان، طبق عادت معمول، پادشاه دستور داد که به علت فرمانی، به سجده بروند.
چون سجده به خاک پای شه کرد
برداشت سر ودعای شه کرد
هوش مصنوعی: وقتی که سرش را بر خاک پای پادشاه گذاشت، دعا و آرزوی خوبی برای او کرد.
هم خلعت عفو در برش بود
هم تاج نجات بر سرش بود
هوش مصنوعی: او هم لباس عفو و بخشش به تن داشت و هم تاج نجات و رهایی بر سرش بود.
من دیده ز خواب چون گشادم
در فکر حساب این فتادم
هوش مصنوعی: وقتی چشمم را از خواب باز کردم، در حال محاسبه و فکر کردن به حساب و کتاب‌هایم افتادم.
در قول شه و وفات ملا
یک سال نبود زیر و بالا
هوش مصنوعی: در سخن گفتن از شاه و مرگ ملا، یک سالی نگذشت که تغییراتی رخ داد.
از بهر شفاعت علی مرد
جان هم به شفاعت علی برد
هوش مصنوعی: برای نجات و کمک از علی، حتی جان مرد نیز به واسطه علی نجات می‌یابد.
شاید که خرد خرد به جانی
این نکته که گفته نکته دانی
هوش مصنوعی: شاید به تدریج و به آرامی، این نکته که گفته شده است به دل و جان فردی برسد که دانای حقیقی است.
جنت به بها نمی‌دهد دوست
اما به بهانه شیوهٔ اوست
هوش مصنوعی: بهشت به خاطر پول و ثروت ارزش قائل نمی‌شود، اما به خاطر روش و رفتار دوست، به آن اهمیت می‌دهد.
رحمت چو کند بهانه‌جوئی
کافیست ز بنده یک نکوئی
هوش مصنوعی: اگر رحمت بخواهد بر کسی نیکی کند، کافیست که از بندگانش فقط یک عمل نیکو را بخواهد.
نیکو مثلی زد آن سخن رس
کز آدمی است یک هنر بس
هوش مصنوعی: سخنی زیبا و مناسب از فردی که عاقل و با درک بالاست، بیان شده است. این نشان می‌دهد که انسان می‌تواند دستاوردهای بزرگی داشته باشد.
یارب به علی و طاعت او
کز مائدهٔ شفاعت او
هوش مصنوعی: ای خدا، به علی و اطاعت او کمک کن، زیرا که او مایهٔ شفاعت و نجات است.
محروم مساز محتشم را
تقصیر مکن ازو کرم را
هوش مصنوعی: از دادن لطف و محبت به محتشم دریغ نکن و او را به خاطر اشتباهش مورد سرزنش قرار نده.
کان دلشده هم گدای این کوست
مداح علی و عترت اوست
هوش مصنوعی: دل او همواره در طلب این راه است و کسی که در ستایش علی و نسل اوست، بی نیاز از هر چیز دیگر خواهد بود.

حاشیه ها

1401/12/21 19:02
محمدمهدی مهرقاسمی

الحق که علی بر عالم و آدمی امیر است

در درگه حق شافع به همه عالمین  است