گنجور

شمارهٔ ۸ - این ابیات مثنوی حسب‌الحال گفته در عذر ارسال شعر به بزرگی که شعر می‌گفته

من آن اعرابیم اندر دل بر
که آنجا مرغ جان را سوختی پر
تمام عمر آب شور می‌خورد
گمانی هم به آب خوش نمی‌برد
قضا را روزی اندر نوبهاران
گوی را مانده در ته آب باران
چو اعرابی چشید آن آب بر جست
عزیمت را به این نیت کمر بست
کز آن جلاب پرسازد سبوئی
شود صحرا نورد و دشت پوئی
دواند تا به درگاه خلیفه
به جا آرد عزیمت را وظیفه
ازین غافل که آنجا بحر مواج
که آب سلسبیلش می‌دهد باج
لب و کام ملک را می‌تواند
ازین شیرین‌تر آبی هم چشاند
سخن کوته چو آورد آن سبک گام
به منزل می‌برد از شاه آرام
به شیرین حرفهای پر بشارت
که می‌بردند تسکین را به غارت
به عالی مژده‌های به هجت افزا
که می‌کندند کوه طاقت از جا
نگهبانان شاهش پیش خواندند
به خلوت خانه خاصش نشاندند
ملک چون جرعه‌ای زان آب نوشید
بر آن صورت از احسان پرده پوشید
به وی از جام همت جرعه‌ای داد
که خاص و عالم را در خاطر افتاد
که بود آبی از آب زندگانی
برابر با حیات جاودانی
بلی زانجا که موج بحر جود است
زیان بینوایان جمله سود است
بسانادان که از همراهی بخت
به صدر بزم دانایان کشد رخت
بسا ناقص خزف کز لعب گردون
به صد گوهر دهندش قیمت افزون
بسا جنس زبون کز حسن طالع
شود بالای جنس خوب واقع
الا ای پادشاه کشور دل
که دایم می‌زند عشقت در دل
دلی دارم ز عشقت آن چنان گرم
که سنگ از گرمی آن می‌شود نرم
ضمیری از ثنایت آن چنان پر
که در درج محقر یک جهان در
دهد گر عمر مستعجل امانم
شود از جنبش کلک زبانم
پر از مدح تو دیوان‌ها امانم
شود از جنبش کلک زبانم
کنون از حق اعانت وز تو امداد
زمن مدح و ثنا وز بخت اسعاد

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

من آن اعرابیم اندر دل بر
که آنجا مرغ جان را سوختی پر
هوش مصنوعی: من از اعراب هستم و در عمق وجودم، جایی وجود دارد که در آنجا روح و جانم را به آتش سوزانده‌ای.
تمام عمر آب شور می‌خورد
گمانی هم به آب خوش نمی‌برد
هوش مصنوعی: تمام عمر در تلخی و ناامیدی به سر می‌برد و هیچ‌گاه امیدی به طعم شیرین زندگی ندارد.
قضا را روزی اندر نوبهاران
گوی را مانده در ته آب باران
هوش مصنوعی: به یک روز زیبای بهاری، سرنوشتی را در نظر بگیر که مانند گوی‌ای بر روی آب باران باقی مانده است. این تصویر نشان‌دهنده زیبایی و ناپایداری زندگی است.
چو اعرابی چشید آن آب بر جست
عزیمت را به این نیت کمر بست
هوش مصنوعی: یک بدوی وقتی آب را نوشید، به فکر سفر و حرکت به سوی مقصدی جدید افتاد و برای این کار خود را آماده کرد.
کز آن جلاب پرسازد سبوئی
شود صحرا نورد و دشت پوئی
هوش مصنوعی: اگر آب و دانشی در دست داشته باشی، می‌توانی سفر کنی و به سرزمین‌های وسیع و بی‌پایان بروی.
دواند تا به درگاه خلیفه
به جا آرد عزیمت را وظیفه
هوش مصنوعی: به سرعت می‌دود تا به درگاه خلیفه برسد و این وظیفه خود را به خوبی انجام دهد.
ازین غافل که آنجا بحر مواج
که آب سلسبیلش می‌دهد باج
هوش مصنوعی: تنها به خاطر این‌که در آنجا دریای پرموجی وجود دارد که آب زلالش بهای خاصی می‌طلبد، نباید غافل بود.
لب و کام ملک را می‌تواند
ازین شیرین‌تر آبی هم چشاند
هوش مصنوعی: لب و کام فرمانروایی را می‌توان با آبی شیرین‌تر از این سیراب کرد.
سخن کوته چو آورد آن سبک گام
به منزل می‌برد از شاه آرام
هوش مصنوعی: کلام کوتاه و مختصر، مانند کسی است که با گام‌های سبک و آرام، به مقصد خود می‌رسد.
به شیرین حرفهای پر بشارت
که می‌بردند تسکین را به غارت
هوش مصنوعی: حرف‌های شیرین و شادی‌بخش که موجب آرامش می‌شوند، به راحتی مورد سواستفاده قرار می‌گیرند.
به عالی مژده‌های به هجت افزا
که می‌کندند کوه طاقت از جا
هوش مصنوعی: به تو مژده‌های بزرگ و دلپذیری می‌دهند که توانایی کوه‌ها را به چالش می‌کشد و از جای خود حرکت می‌دهد.
نگهبانان شاهش پیش خواندند
به خلوت خانه خاصش نشاندند
هوش مصنوعی: نگهبانان شاه او را به آرامی به داخل منزل مخصوصش بردند.
ملک چون جرعه‌ای زان آب نوشید
بر آن صورت از احسان پرده پوشید
هوش مصنوعی: زمانی که فرشته (ملک) از آن آب نوشید، بر چهره‌اش به خاطر لطف و بخشش (آن آب) حجاب و پرده‌ای قرار گرفت.
به وی از جام همت جرعه‌ای داد
که خاص و عالم را در خاطر افتاد
هوش مصنوعی: به او از جام اراده کمی نوشاند که باعث شد یاد خاص و عالمان در ذهنش بیفتد.
که بود آبی از آب زندگانی
برابر با حیات جاودانی
هوش مصنوعی: آیا کسی را می‌شناسی که آبی همچون زندگی جاودان داشته باشد؟
بلی زانجا که موج بحر جود است
زیان بینوایان جمله سود است
هوش مصنوعی: البته، هر جا که نعمت و بخشش فراوان باشد، تمام کسانی که در وضعیت困ب و نیاز هستند، از آن استفاده می‌کنند و بهره‌مند می‌شوند.
بسانادان که از همراهی بخت
به صدر بزم دانایان کشد رخت
هوش مصنوعی: مانند کسی که از کمک بخت، به بالای مجلس دانایان می‌رسد و لباس خود را برمی‌دارد.
بسا ناقص خزف کز لعب گردون
به صد گوهر دهندش قیمت افزون
هوش مصنوعی: بسیاری از چیزهای ناقص و بی‌ارزش، ممکن است به خاطر ظواهر دنیوی و جاذبه‌های ظاهری، ارزش بیشتری از آنچه که دارند به دست آورند.
بسا جنس زبون کز حسن طالع
شود بالای جنس خوب واقع
هوش مصنوعی: بسیاری از چیزهای کم‌ارزش به خاطر شانس خوب، می‌توانند از چیزهای باارزش بالاتر قرار بگیرند.
الا ای پادشاه کشور دل
که دایم می‌زند عشقت در دل
هوش مصنوعی: ای پادشاه دلدادگی، همواره عشق تو در قلبم طنین‌انداز است.
دلی دارم ز عشقت آن چنان گرم
که سنگ از گرمی آن می‌شود نرم
هوش مصنوعی: دل من به عشق تو چنان داغ و آتشین است که حتی سنگ‌ها از گرمای آن نرم می‌شوند.
ضمیری از ثنایت آن چنان پر
که در درج محقر یک جهان در
هوش مصنوعی: ضمیر من از عشق تو آن قدر پر است که در دنیای کوچک من مانند یک جهان بزرگ و پر نقش و نگار است.
دهد گر عمر مستعجل امانم
شود از جنبش کلک زبانم
هوش مصنوعی: اگر عمر کوتاه و زودگذر به من اجازه بدهد، زبانم به حرکت و گفتمان ادامه خواهد داد.
پر از مدح تو دیوان‌ها امانم
شود از جنبش کلک زبانم
هوش مصنوعی: دیوان‌های شعری که در وصف تو نوشته شده پر از ستایش است و من به خاطر حرکت قلم و بیانم در این موضوع احساس راحتی و آرامش می‌کنم.
کنون از حق اعانت وز تو امداد
زمن مدح و ثنا وز بخت اسعاد
هوش مصنوعی: هم‌اکنون از حق و یاری تو به من کمک می‌رسد، به خاطر ستایش و تعریف و نیز از جانب سرنوشت خوشی.