گنجور

شمارهٔ ۴ - ایضا فی مدحه

بحمدالله که قیوم توانا
قدیم واجب التعظیم دانا
بساط استراحت گسترنده
جهان آرای گیتی پرورنده
ریاض سلطنت را تازگی داد
امارت را بلند آوازگی برآورد
همایون طایر توفیق و اقبال
به صبر آورد جنبش در پر و بال
جهان را کوری چشم اعادی
بجست از حسن طالع چشم شادی
خبرهای جدید اهل زمین را
طربهای نهان دنیا و دین را
اشارت گرم ایمای بشارت
بشارت کار فرمای بشارت
که عالم روی در آبادی آورد
نوید آور نوید و شادی آورد
قضا رایات عدل تازه افراخت
قدر طرح ولی سلطانی انداخت
برآمد گوهری از معدن ملک
سری پیدا شد از بهر تن ملک
چه گوهر درة التاج سلاطین
چه سر سرمایه فخر خواقین
برای او ز اسماء گشته نازل
ولی سلطان ولی سلطان عادل
گران است آن قدرها سایهٔ او
بلند است آن قدرها پایهٔ او
که پیش مالکان ملک ادراک
به میزان قیاس عقل دراک
یکی هم پایهٔ کوه حدید است
یکی همسایهٔ عرش مجید است
بود در خلقت آن عرش درگاه
ز خلقش تا نشانش آن قدر آه
که عقل دور بین راهست تفسیر
به بعد المشرقینش کرده تعبیر
مجد سکه سلطانی از وی
روان حکم محمد خانی از وی
بود گر صولت سلطانی او
دو روزی پیشکار خانی او
نگردد شانش از گیتی ستانی
به خانی قانع و مافوق خانی
ایا تابان مه برج ایالت
ایا رخشان در درج جلالت
به عدلت عالمی امیدوارند
نظر بر شاه راه انتظارند
که در تازی به میدان عدالت
برآمد بانک کوس استمالت
فتد هم رخنه در بنیاد بیداد
شود هم مملکت از داد آباد
سیاست را شود تیغ آن چنان تیز
که باشد در نیام از سهم خونریز
تو جبر ظلم برخود کرده لازم
ستانی داد مظلومان ز ظالم
شود خوش زبان شکوه خاموش
کشد دوران فلک را پنبه از گوش
که بشنو شکر از اهل شکایت
ببین راه شکایت را نهایت
همین چشم از تو دارند ای جهاندار
جهان گردان پا افتاده از کار
وطن آوارگی غربت آهنگ
تجارت‌پیشگان صخرهٔ اورنگ
که از طول امل زان فرقه اکثر
به آهنگ حصول خورده زر
در آن وادی که وحشش ماهیانند
طیورش سر به سر مرغابیانند
سوار اسب چو بینند یک سر
عنان در دست طوفانهای صرصر
سکندر خوردنی زان اسب بی‌قوت
سوارش را برد تا سینهٔ حوت
غرض کان را کبان مرکب فلک
به استدعای آبادانی ملک
بسان ماهیان غافل از شست
سر سودا نهاده بر کف دست
یکی سنگین متاع از شکر و نیل
یک رنگین بساط از لون مندیل
یکی از اقمشه بیرام اندوز
که نامش عید اتراکست امروز
یکی را عقد مروارید دربار
که باید در بهایش زر بخروار
یکی با وی غلامان و کنیزان
به آن رنگ از عداد حور و غلمان
دگر اشیا که هریک بهر کاری است
یکایک را درین ملک اعتباریست
سخن را مابقی اینست کایشان
نباشند این زمان خاطر پریشان
کنند از صیت عدلت رو درین بوم
نگردند از تو و ملک تو محروم
به خانها در کشند اسباب چندان
کزان گردد لب آمال خندان
دکاکین را بیارایند اجناس
ز حفظ حارست مستغنی از پاس
اگر ترکی به ایشان برخورد گرم
به سودا نبودش پشت کمان نرم
خورد از شست عدلت ناوک قهر
به آیینی که گردد عبرت شهر
چو گردد دفع ظلم از دولت تو
کند رفع تعدی صولت تو
شود زورین کمان ظلم بی‌زور
نیاید از سلیمان زور برمور
ز دنیا کشور خزم تو داری
ز عالم بندر اعظم تو داری
ولی بندر ز تجار جهانگرد
همانا می‌تواند بندری کرد
ولی این وحشیان را صید خود ساز
یکایک را اسیر قید خود ساز
که با فرمانبری گردند سر راست
به پایت نقد جان ریزند بی‌خواست
الا ای نوجوان سلطان عادل
زبانها متفق گردیده با دل
که خواهی زد در ایام جوانی
به دولت نوبت نو شیروانی
بهر ملکیست سلطانی طرب کوش
بهر جانیست جانانی هم‌آغوش
خوشا ملکی که سلطانش تو باشی
خوشا جانی که جانانش تو باشی
خوشا چشمی که بیند طلعت تو
نباشد بی‌نصیب از صحبت تو
من عزلت گزین چون بی‌نصیبم
همانا در دیار خود غریبم
به پیغامیم گه گه شاد میکن
ز قید محنتم آزاد میکن
که دوران محتشم زان کرده نامم
که ادنی بندگانت را غلامم
الهی تا بود بر لوح ایام
ز نام نامی نوشیروان نام
بهر کشور که نام عدل دانند
تو را نوشیروان عصر خوانند

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

بحمدالله که قیوم توانا
قدیم واجب التعظیم دانا
هوش مصنوعی: خوشبختانه خداوندی که همواره برقرار و قدرت مند، از دیرباز وجود دارد و شایسته بزرگداشت و احترام است. او دانا و آگاه است.
بساط استراحت گسترنده
جهان آرای گیتی پرورنده
هوش مصنوعی: فضای آرامش و راحتی در سرتاسر جهان، محیطی زیبا و دلنشین برای زندگی ایجاد کرده است.
ریاض سلطنت را تازگی داد
امارت را بلند آوازگی برآورد
هوش مصنوعی: باغ سلطنت را جوانه‌هایی تازه بخشید و مقام امارت را به اوج شهرت رساند.
همایون طایر توفیق و اقبال
به صبر آورد جنبش در پر و بال
هوش مصنوعی: پرنده‌ای خوشبخت و موفق که با صبر، توانسته جنب و جوش و حرکتی در بال و پر خود ایجاد کند.
جهان را کوری چشم اعادی
بجست از حسن طالع چشم شادی
هوش مصنوعی: این دنیا به خاطر خصومت و عداوت دشمنان، به دنبال سعادت و خوشبختی است و از زیبایی‌ها و خوشحالی‌ها دور می‌شود.
خبرهای جدید اهل زمین را
طربهای نهان دنیا و دین را
هوش مصنوعی: خبرهای تازه‌ای که انسان‌ها در زمین دارند، شادی‌ها و لذّت‌های پنهانی زندگی دنیوی و ارتباط با دین را به همراه دارد.
اشارت گرم ایمای بشارت
بشارت کار فرمای بشارت
هوش مصنوعی: خبرهای خوش و دلگرم کننده‌ای که بشارتی به انسان‌ها می‌دهد، در واقع نشانگر آن است که دنیا پر از امید و نویدهای خوب است. این پیام‌ها، نوعی هدایت و راهنمایی به سوی موفقیت و سربلندی در زندگی هستند.
که عالم روی در آبادی آورد
نوید آور نوید و شادی آورد
هوش مصنوعی: جهان به تازگی به خیر و نیکی رسیده و خبر خوش و شادی را به همراه آورده است.
قضا رایات عدل تازه افراخت
قدر طرح ولی سلطانی انداخت
هوش مصنوعی: تقدیر و سرنوشت، پرچم عدالت را با قدرت برافراشت، اما سلطنت آن را در زیر فشار قرار داد.
برآمد گوهری از معدن ملک
سری پیدا شد از بهر تن ملک
هوش مصنوعی: از دل زمین، سنگ قیمتی زیبا و ارزشمندی بیرون آمد که نشان‌دهنده‌ی عظمت و شکوه پادشاهی است.
چه گوهر درة التاج سلاطین
چه سر سرمایه فخر خواقین
هوش مصنوعی: چقدر سنگ قیمتی و با ارزش است که بر روی تاج پادشاهان قرار دارد و چقدر این سنگ، نماد سربلندی و افتخار بزرگ‌ترین مردان به شمار می‌رود.
برای او ز اسماء گشته نازل
ولی سلطان ولی سلطان عادل
هوش مصنوعی: برای او از نام‌ها نازل شده، اما او پادشاه است و پادشاهی عادل.
گران است آن قدرها سایهٔ او
بلند است آن قدرها پایهٔ او
هوش مصنوعی: سایه‌ی او به قدری بزرگ و تاثیرگذار است که بهایش بالاست و پایه و اساس او نیز به همین اندازه محکم و استوار است.
که پیش مالکان ملک ادراک
به میزان قیاس عقل دراک
هوش مصنوعی: فهم و درک انسان‌ها در برابر مالکیت و ثروت، به اندازه‌ای است که عقل و تفکر آنها می‌تواند تجزیه و تحلیل کند.
یکی هم پایهٔ کوه حدید است
یکی همسایهٔ عرش مجید است
هوش مصنوعی: یکی به اندازه‌ی کوه قدرتمند و استوار است و دیگری در نزدیکی عرش خدایی جای دارد.
بود در خلقت آن عرش درگاه
ز خلقش تا نشانش آن قدر آه
هوش مصنوعی: در آفرینش عرش، درگاه و مکانی خاص وجود دارد که نشان‌دهنده‌ی عظمت و اهمیت اوست و در این راه، انسان به شدت آه و ناله می‌کند.
که عقل دور بین راهست تفسیر
به بعد المشرقینش کرده تعبیر
هوش مصنوعی: عقل و دانش انسان از دور و نزدیک به ارزیابی و تفسیر می‌پردازد و می‌تواند از زوایای مختلف به مسائل نگاه کند.
مجد سکه سلطانی از وی
روان حکم محمد خانی از وی
هوش مصنوعی: خود را در تجلی قدرت و شکوه سلطنت محمد خان ببینید، که هر دو به یک منبع و منشأ مرتبط هستند و از آن جاری می‌شوند.
بود گر صولت سلطانی او
دو روزی پیشکار خانی او
هوش مصنوعی: اگر سلطنت و قدرت او برای مدت کوتاهی باشد، در واقع او فقط پیشکار یک پادشاه دیگر است.
نگردد شانش از گیتی ستانی
به خانی قانع و مافوق خانی
هوش مصنوعی: به دنیا و دنیاطلبی وابسته نیست و به داشتن زندگی ساده و بی‌دردسر راضی می‌شود.
ایا تابان مه برج ایالت
ایا رخشان در درج جلالت
هوش مصنوعی: ای ماه درخشان ایالت، تو همچون ستاره‌ای درخشان در مقام والای خود می‌درخشی.
به عدلت عالمی امیدوارند
نظر بر شاه راه انتظارند
هوش مصنوعی: مردم به عدل و انصاف تو امید دارند و به تو به عنوان راهنما و رهبر خود نگاه می‌کنند.
که در تازی به میدان عدالت
برآمد بانک کوس استمالت
هوش مصنوعی: در زبان عربی، صدای شیپور عدالت به گوش می‌رسد و این نشانه‌ای است از آمدن کسی که می‌خواهد به نیازمندان کمک کند.
فتد هم رخنه در بنیاد بیداد
شود هم مملکت از داد آباد
هوش مصنوعی: اگر از ظلم و ستم کاسته شود، هم بنیادی که بر ظلم استوار شده، آسیب می‌بیند و هم سرزمین به برکت عدالت آباد می‌شود.
سیاست را شود تیغ آن چنان تیز
که باشد در نیام از سهم خونریز
هوش مصنوعی: سیاست باید به قدری برنده و قاطع باشد که حتی در زمان‌هایی که به طور مستقیم در عمل نیست، تأثیر و خطر خود را حفظ کند.
تو جبر ظلم برخود کرده لازم
ستانی داد مظلومان ز ظالم
هوش مصنوعی: تو به ظلم خود ادامه می‌دهی، اما انتظار داری که حق مظلومان را از ظالم بگیری.
شود خوش زبان شکوه خاموش
کشد دوران فلک را پنبه از گوش
هوش مصنوعی: زمانی که زبان خوب و مؤدب باشد، شکايت نمی‌کند و در این حالت، بار زندگی را بادهایی که به دور دست می‌زنند، از گوش‌هایش دور می‌کند.
که بشنو شکر از اهل شکایت
ببین راه شکایت را نهایت
هوش مصنوعی: از افرادی که دائما شکایت می‌کنند، باید شنید که چقدر طعمی شیرین در شکوایه‌هایشان نهفته است و باید نگاهی به انتهای شکایت‌هاشان انداخت.
همین چشم از تو دارند ای جهاندار
جهان گردان پا افتاده از کار
هوش مصنوعی: چشم‌ها به تو دوخته شده‌اند ای بزرگ‌مرد، زیرا جهانگردان از تلاش و کار خود خسته و ناامید شده‌اند.
وطن آوارگی غربت آهنگ
تجارت‌پیشگان صخرهٔ اورنگ
هوش مصنوعی: وطن، جایی است که فرد در آن احساس بی‌خانمانی می‌کند و زندگی در آن برای او دشوار است، در حالی که تجار و بازرگانان به سوی آن سفر می‌کنند، همان‌طور که به دنبال سنگ‌های قیمتی و گرانبهایی می‌روند.
که از طول امل زان فرقه اکثر
به آهنگ حصول خورده زر
هوش مصنوعی: اکثر افرادی که به امید رسیدن به هدف‌هایشان هستند، به دلیل توقعات زیاد و آرزوهای درازمدت، دچار خستگی و ناامیدی می‌شوند.
در آن وادی که وحشش ماهیانند
طیورش سر به سر مرغابیانند
هوش مصنوعی: در آن منطقه‌ای که حیوانات وحشی به شکل ماهی‌ها هستند، پرندگان همگی شبیه مرغابی‌ها به نظر می‌رسند.
سوار اسب چو بینند یک سر
عنان در دست طوفانهای صرصر
هوش مصنوعی: وقتی سوارکار اسب را می‌بیند که در دستانش مهار وجود دارد، طوفان‌های شدید و سهمگینی را احساس می‌کند.
سکندر خوردنی زان اسب بی‌قوت
سوارش را برد تا سینهٔ حوت
هوش مصنوعی: سکندر غذایی را که از اسب ضعیف سوارش به دست آمده بود، تا عمق دریا حمل کرد.
غرض کان را کبان مرکب فلک
به استدعای آبادانی ملک
هوش مصنوعی: هدف اصلی این است که هر چیزی که می‌تواند به شکوفایی و پیشرفت سرزمین کمک کند، باید به خوبی حمایت و تقویت شود.
بسان ماهیان غافل از شست
سر سودا نهاده بر کف دست
هوش مصنوعی: مانند ماهیانی که از شست و شو بی‌خبرند و سودای خود را بر روی دستشان گذاشته‌اند.
یکی سنگین متاع از شکر و نیل
یک رنگین بساط از لون مندیل
هوش مصنوعی: یک فروشگاه پر از کالاهای ارزشمند و شیرین مثل شکر و نیل دارد، در حالی که یک سفره رنگارنگ نیز با پارچه‌های زیبا چیده شده است.
یکی از اقمشه بیرام اندوز
که نامش عید اتراکست امروز
هوش مصنوعی: امروز یکی از لباس‌های زیبا و باارزش به نام «عید اتراک» را تهیه کن.
یکی را عقد مروارید دربار
که باید در بهایش زر بخروار
هوش مصنوعی: در اینجا به اهمیت و ارزش یک چیز اشاره شده است. به تعبیر ساده‌تر، برای بدست آوردن یک جواهر باارزش مانند مروارید در دربار، باید هزینه زیادی پرداخت کرد. به عبارتی دیگر، هر چیز ارزشمند نیاز به تلاش و هزینه‌ای معادل ارزشش دارد.
یکی با وی غلامان و کنیزان
به آن رنگ از عداد حور و غلمان
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که شخصی که در کنار او غلامان و کنیزان هستند، به خاطر زیبایی و صفات نیکو، در نظر دیگران به اندازه حور و پسران بهشتی به شمار می‌روند.
دگر اشیا که هریک بهر کاری است
یکایک را درین ملک اعتباریست
هوش مصنوعی: هر کدام از چیزها در این دنیا برای کاری خاص وجود دارند و هر یک از آن‌ها در این دنیا ارزش و اعتبار ویژه‌ای دارند.
سخن را مابقی اینست کایشان
نباشند این زمان خاطر پریشان
هوش مصنوعی: این جمله بیان می‌کند که تنها چیزی که باقی مانده، این است که آن‌ها در این زمان نباشند تا ذهن آدم آرام شود و پریشانی به وجود نیاید.
کنند از صیت عدلت رو درین بوم
نگردند از تو و ملک تو محروم
هوش مصنوعی: به خاطر شهرت و آوازه عدالت تو، مردم در این سرزمین از تو و سلطنتت بی‌نصیب نخواهند ماند و دور نخواهند شد.
به خانها در کشند اسباب چندان
کزان گردد لب آمال خندان
هوش مصنوعی: در جاهایی که اسباب و امکانات فراوان وجود دارد، آرزوها و خواسته‌ها شاداب و خوشحال می‌شوند.
دکاکین را بیارایند اجناس
ز حفظ حارست مستغنی از پاس
هوش مصنوعی: کسب و کارها با اجناس زیبا تزئین می‌شوند، زیرا کالاها به قدری باکیفیت و خوب هستند که نیازی به مراقبت و نگهداری ویژه ندارند.
اگر ترکی به ایشان برخورد گرم
به سودا نبودش پشت کمان نرم
هوش مصنوعی: اگر به او برخورد گرمی کند، پشت کمانش نرم خواهد شد.
خورد از شست عدلت ناوک قهر
به آیینی که گردد عبرت شهر
هوش مصنوعی: عدالت به اوج خود رسیده و قهر و خشم به گونه‌ای عمل کرده که تا عبرتی برای دیگران شود و همه شاهد چنین حالتی در شهر باشند.
چو گردد دفع ظلم از دولت تو
کند رفع تعدی صولت تو
هوش مصنوعی: زمانی که ظلم از حکومت تو برطرف شود، تجاوز و ظلم تو هم کاهش پیدا خواهد کرد.
شود زورین کمان ظلم بی‌زور
نیاید از سلیمان زور برمور
هوش مصنوعی: وقتی ظلمی قدرتمند باشد، دیگر نیازی به زور و قدرت نیست؛ هیچ ظلمی نمی‌تواند به سلیمان آسیب برساند یا او را به چالش بکشد.
ز دنیا کشور خزم تو داری
ز عالم بندر اعظم تو داری
هوش مصنوعی: تو در دنیا یک سرزمین بزرگ داری و از این جهان، بندر بزرگ و مهمی در اختیار توست.
ولی بندر ز تجار جهانگرد
همانا می‌تواند بندری کرد
هوش مصنوعی: اما هر بندری که تحت تأثیر تجار و بازرگانان میان‌کشوری قرار بگیرد، می‌تواند به بندر موفقی تبدیل شود.
ولی این وحشیان را صید خود ساز
یکایک را اسیر قید خود ساز
هوش مصنوعی: اما این وحشیان را یکی یکی در دام خود بینداز و هر کدام را به بند خود گرفتار کن.
که با فرمانبری گردند سر راست
به پایت نقد جان ریزند بی‌خواست
هوش مصنوعی: افرادی که اطاعت می‌کنند، سر خود را به طور مستقیم به سوی تو می‌آورند و جان خود را به طور داوطلبانه برایت تقدیم می‌کنند.
الا ای نوجوان سلطان عادل
زبانها متفق گردیده با دل
هوش مصنوعی: ای جوان، تو که پادشاهی عادل هستی، همه زبان‌ها با دل تو هم‌صدا هستند.
که خواهی زد در ایام جوانی
به دولت نوبت نو شیروانی
هوش مصنوعی: در دوران جوانی، اگر به آرزوهایت دست یابی، موفقیت و خوشبختی را تجربه خواهی کرد.
بهر ملکیست سلطانی طرب کوش
بهر جانیست جانانی هم‌آغوش
هوش مصنوعی: برای شادی و لذت زندگی، باید به دنبال آرامش دل بود و این آرامش را در پیوند با محبوب و دوست یافت.
خوشا ملکی که سلطانش تو باشی
خوشا جانی که جانانش تو باشی
هوش مصنوعی: خوش به حال کسی که در زندگی‌اش حاکم، تو باشی و خوش به حال کسی که عشقش، تو باشی.
خوشا چشمی که بیند طلعت تو
نباشد بی‌نصیب از صحبت تو
هوش مصنوعی: خوش به حال کسی که چهره‌ی تو را ببیند و از صحبت با تو محروم نباشد.
من عزلت گزین چون بی‌نصیبم
همانا در دیار خود غریبم
هوش مصنوعی: من به دوری و تنهایی پناهنده شده‌ام، زیرا که در میان دیگران احساس بی‌کسی و غریب بودن می‌کنم.
به پیغامیم گه گه شاد میکن
ز قید محنتم آزاد میکن
هوش مصنوعی: پیام من به او این است که گاهی مرا شاد می‌کند و از بند مشکلاتم رها می‌کند.
که دوران محتشم زان کرده نامم
که ادنی بندگانت را غلامم
هوش مصنوعی: در دوران محتشم به خاطر نام و شهرتی که دارم، حالا به من می‌گویند که من یکی از خدمتگذاران تو هستم، در حالی که حتی نزدیک‌ترین بندگان تو نیز مانند غلام من به حساب می‌آیند.
الهی تا بود بر لوح ایام
ز نام نامی نوشیروان نام
هوش مصنوعی: پروردگارا، تا زمانی که بر صفحه روزگار نام بزرگ نوشیروان ثبت است، من نیز به یاد او زندگی کنم.
بهر کشور که نام عدل دانند
تو را نوشیروان عصر خوانند
هوش مصنوعی: اگر در دیاری که به عدالت معروف است، تو را به نام نوشیروان می‌شناسند.