گنجور

شمارهٔ ۶

کسی ز روی چنان منع چون کند ما را
خدا برای چه داده است چشم بینا را
نشان ز عالم آوارگی نبود هنوز
که ساخت عشق تو آوارهٔ جهان ما را
درون پرده ازین بیشتر مباش ای گل
که نیست برگ و نوا بلبلا، شیدا را
هزار سلسله مو در پیت به خاک افتد
چو برقفا فکنی موی عنبر آسا را
برای جلوه چو نخل تو را دهد حرکت
جسد به رعشه درآرد هزار رعنا را
به آن تکلم شیرین گهی که جان بخشی
به دم زدن نگذارد کسی مسیحا را
به جز وفای تو درد مرا دوائی نیست
خدا دوا کند این درد بی‌دوا ما را
ز غمزه دان گنه چشم بی‌گنه کش خویش
که تیغ می‌دهد این ترک بی‌محابا را
بهر زه لب مگشا پیش کس که نگشائی
زبان محتشم هرزه گوی رسوا را

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

کسی ز روی چنان منع چون کند ما را
خدا برای چه داده است چشم بینا را
هوش مصنوعی: چرا باید از نظرت چیزی را پنهان کنیم وقتی خدا به ما چشم بینا داده است؟
نشان ز عالم آوارگی نبود هنوز
که ساخت عشق تو آوارهٔ جهان ما را
هوش مصنوعی: عشق تو باعث شد که ما در این دنیا سرگردان شویم، اما هنوز نشانه‌ای از آوارگی و بی‌خانمانی وجود نداشت.
درون پرده ازین بیشتر مباش ای گل
که نیست برگ و نوا بلبلا، شیدا را
هوش مصنوعی: ای گل، از این بیشتر در پرده نمان، زیرا در اینجا نه برگی هست و نه نوایی مثل بلبل برای عاشق.
هزار سلسله مو در پیت به خاک افتد
چو برقفا فکنی موی عنبر آسا را
هوش مصنوعی: اگر هزاران رشته مو را بر زمین بریزی، هیچ اهمیتی ندارد، زیرا با یک حرکت می‌توانی مویی خوشبو و ارزشمند همچون عنبر را از دست بدهی.
برای جلوه چو نخل تو را دهد حرکت
جسد به رعشه درآرد هزار رعنا را
هوش مصنوعی: برای اینکه زیبایی تو مانند درخت نخل درخشان شود، بدن را به تحرک وا میدارد و هزاران دلبر را به لرزه در می‌آورد.
به آن تکلم شیرین گهی که جان بخشی
به دم زدن نگذارد کسی مسیحا را
هوش مصنوعی: زمانی که کلامی شیرین و دلنشین از کسی شنیده می‌شود، به قدری جذاب و جاذب است که حتی مسیحا، که نماد درمانگری و جان بخشی است، نیز از بیان آن باز می‌ماند.
به جز وفای تو درد مرا دوائی نیست
خدا دوا کند این درد بی‌دوا ما را
هوش مصنوعی: به جز وفاداری تو، هیچ چیز دیگری نمی‌تواند دردم را درمان کند. فقط خداست که می‌تواند این درد بی‌درمان ما را تسکین دهد.
ز غمزه دان گنه چشم بی‌گنه کش خویش
که تیغ می‌دهد این ترک بی‌محابا را
هوش مصنوعی: از نگاه زیبا و معصومانه کسی که در دل غم و اندوه است، آگاه باش. که این جوان با زیبایی خیره‌کننده‌اش برای این معصوم، همچون شمشیری خطرناک عمل می‌کند.
بهر زه لب مگشا پیش کس که نگشائی
زبان محتشم هرزه گوی رسوا را
هوش مصنوعی: لبانت را برای کسی باز نکن که نتوانی زبان خود را کنترل کنی، چرا که ممکن است باعث رسوایی و بدنامی‌ات شود.

حاشیه ها

1395/04/14 14:07
حسن معقول

در مصراع دوم بیت 3 بلبلان درست است . ن حذف شده
در مصراع خدا دوا کند این درد بی دوا ما را ، به جای بی دوا ما ، بی مداوا درست است .
در مصراع آخر ، بهتر است چنین ثبت شود : به هرزه لب مگشا