شمارهٔ ۵
ای ز دل رفته که دی سوختی از ناز مرا
دارم اندیشه که عاشق نکنی باز مرا
کردهام خوی به هجران چه کنم ناز اگر
عشق طغیان کند و دارد از آن باز مرا
باطل سحر مگر ورد زبانم گردد
که نگهدارد از آن چشم فسون ساز مرا
چشم از آن غمزه اگر دوش نمیبستم زود
کار میساخت به یک عشوه ممتاز مرا
چه کمر بستهای ای گل که مگر باز کنی
جیب جان پاره به آن غمزهٔ غماز مرا
چون محالست که ناید ز تو جز بدمهری
مبر از راه به لطف غلط انداز مرا
وصل من با تو همین بس که در آن کو شب تار
کنم افغان و شناسی تو به آواز مرا
لنگر مهرهٔ طاقت مگر ایمن دارد
از سبک دستی آن شعبده پرداز مرا
ای ره محتشم از تو زده لعل تو و گفت
که به یک حرف چنین خام طمع ساز تو را
اطلاعات
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
ای ز دل رفته که دی سوختی از ناز مرا
دارم اندیشه که عاشق نکنی باز مرا
هوش مصنوعی: ای کسی که از دل من رفتهای، تو که دیروز به خاطر ناز و کرشمهات دلم را سوزاندی، حالا نگرانم که آیا دوباره عاشق من نخواهی شد؟
کردهام خوی به هجران چه کنم ناز اگر
عشق طغیان کند و دارد از آن باز مرا
هوش مصنوعی: به خاطر دوری و جدایی، احساساتی در من شکل گرفته است. اگر عشق شدت بگیرد و مرا به سمت خود بکشاند، نمیدانم چه کار باید بکنم.
باطل سحر مگر ورد زبانم گردد
که نگهدارد از آن چشم فسون ساز مرا
هوش مصنوعی: اگر زبانی برایم باشد که بتواند سحر و جادو را باطل کند، تنها در این صورت میتوانم از چشمی که برایم فریبنده و مسحورکننده است، محافظت کنم.
چشم از آن غمزه اگر دوش نمیبستم زود
کار میساخت به یک عشوه ممتاز مرا
هوش مصنوعی: اگر به آن ناز و چشمان فریبندهات توجه نمیکردم، به زودی کارم به دور از دردسر و با یک حرکت دلربا سامان مییافت.
چه کمر بستهای ای گل که مگر باز کنی
جیب جان پاره به آن غمزهٔ غماز مرا
هوش مصنوعی: ای گل، تو چه دلربا و خواهندهای هستی که با ناز و غمزهات میخواهی دل من را به تکهتکههایش بگویی و بگشایی.
چون محالست که ناید ز تو جز بدمهری
مبر از راه به لطف غلط انداز مرا
هوش مصنوعی: چون نمیشود که از تو غیر از بیمحبتی چیزی به دست نیاورم، مرا با لطف خود گمراه نکن و از مسیر درست منحرف نکن.
وصل من با تو همین بس که در آن کو شب تار
کنم افغان و شناسی تو به آواز مرا
هوش مصنوعی: تنها همین برای من کافی است که در دنیای تاریک شب، به خاطر تو فریاد بزنم و تو صدای مرا بشنسی.
لنگر مهرهٔ طاقت مگر ایمن دارد
از سبک دستی آن شعبده پرداز مرا
هوش مصنوعی: آیا میتوان به قدرت و ثبات محبت امیدوار بود وقتی که آن شعبدهباز با ناز و چابکیاش در حال بازیگوشی است و همه چیز را در هم میپیچد؟
ای ره محتشم از تو زده لعل تو و گفت
که به یک حرف چنین خام طمع ساز تو را
هوش مصنوعی: ای راهی که با عظمت هستی، تو از زیباییهای خود بهرهمند شدهای و به دیگران گفتهای که با یک کلام میتوان به این آرزو رسید.
حاشیه ها
1389/09/15 12:12
سوفیا
بیت ششم، مصراع اول به نظر می رسد باید اینگونه باشد: چون محال است که آید ز تو جز بدمهری
---
پاسخ: پیشنهادتان صحیح به نظر میرسد، لطفاً دوستان با نسخ چاپی مقایسه کنند، صحیحش را اطلاع دهند.
1395/06/26 00:08
سیدهاشم حسینی
اینجانب با نظرخانم سوفیا موافقم "فعل" آید بنظرصحیح تراست.