شمارهٔ ۵۷۷
از باده عیشم بود مستانه به کف جامی
زد ساغر من بر سنگ دیوانه میآشامی
ای هم دم از افسانه یک لحظه به خوابش کن
شاید که جهان گیرد یک مرتبه آرامی
با این همه زهد ای بت در عشق تو نزدیکست
کز مستی و بدنامی بر خویش نهم نامی
گر کار تو در پرهیز پر پیش نمیآید
در وادی رسوائی من پیش نهم گامی
ای بسته زبان از خشم خود گو که نمیباید
با این همه تلخیها شیرینی دشنامی
آن کرد گرفتارم کز زلف بتان افکند
در راه بنیآدم گیرندهترین دامی
با این همه چالاکی ای پیک صبا تا چند
جانی به لب آوردن ز آوردن پیغامی
هنگامه به آن کو بر ای دیو جنون شاید
کان شوخ تماشا دوست سر برکند از بامی
فردا چه شود یا رب کان شوخ به بزم آمد
دیروز به ایمائی امروز به ابرامی
ای سرو چمن مفروش پر ناز که میباید
رعنائی بالا را زیبائی اندامی
در بزم تو این بد نام جان داد و نداد ایام
از دست تواش جامی وز لعل تواش کامی
اطلاعات
وزن: مفعول مفاعیلن مفعول مفاعیلن (هزج مثمن اخرب)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
از باده عیشم بود مستانه به کف جامی
زد ساغر من بر سنگ دیوانه میآشامی
هوش مصنوعی: من از شراب لذت و شادی مستانهام، جامی در دست دارم و ساغر من وقتی بر سنگی میافتد، همچون دیوانهای به مینوشم.
ای هم دم از افسانه یک لحظه به خوابش کن
شاید که جهان گیرد یک مرتبه آرامی
هوش مصنوعی: ای دوست، به او بگو که یک لحظه خوابش ببرد تا شاید جهان برای یک بار هم که شده، آرامشی پیدا کند.
با این همه زهد ای بت در عشق تو نزدیکست
کز مستی و بدنامی بر خویش نهم نامی
هوش مصنوعی: با وجود تمام زهد و پارساییام، عشق تو برایم نزدیکتر از هر چیز دیگری است، به طوری که از مستی و بدنامیام، نامی بر خود میگذارم.
گر کار تو در پرهیز پر پیش نمیآید
در وادی رسوائی من پیش نهم گامی
هوش مصنوعی: اگر در جلوگیری از کارهای نادرست موفق نیستی، من قدمی به سوی سرشکستگی و رسوایی برمیدارم.
ای بسته زبان از خشم خود گو که نمیباید
با این همه تلخیها شیرینی دشنامی
هوش مصنوعی: از خشم خود لب فروبند و بگو که نباید با وجود این همه تلخیها، شیرینی حرفهای زشت را بیان کرد.
آن کرد گرفتارم کز زلف بتان افکند
در راه بنیآدم گیرندهترین دامی
هوش مصنوعی: آن معشوقی که با زلفهایش مرا به دام انداخت، به گونهای در مسیر زندگی من عمل کرد که گویی بهترین تله را برای شکار انسانها برپا کرده است.
با این همه چالاکی ای پیک صبا تا چند
جانی به لب آوردن ز آوردن پیغامی
هوش مصنوعی: ای پیک صبا، با وجود اینکه خیلی چالاک و سریع هستی، تا کی باید جانمان را به لب برسانی و از رساندن پیغام خستهام کنی؟
هنگامه به آن کو بر ای دیو جنون شاید
کان شوخ تماشا دوست سر برکند از بامی
هوش مصنوعی: در زمان شلوغی و هیاهو، به آن شخصی که به دیوانگی میافتد، ممکن است آن دوست بازیگوش و زیرک از بالای بام سرش را بیرون بیاورد و تماشا کند.
فردا چه شود یا رب کان شوخ به بزم آمد
دیروز به ایمائی امروز به ابرامی
هوش مصنوعی: خداوند میداند فردا چه خواهد شد؛ دیروز آن شخص خوشطبع به مهمانی آمد و امروز با حرکتی فریبنده خود را نشان میدهد.
ای سرو چمن مفروش پر ناز که میباید
رعنائی بالا را زیبائی اندامی
هوش مصنوعی: ای سرو زیبای چمن که با ناز و کرشمه خودت را نشان میدهی، باید بدان که زیبایی تو نتیجه اندامی خوشفرم و دلرباست.
در بزم تو این بد نام جان داد و نداد ایام
از دست تواش جامی وز لعل تواش کامی
هوش مصنوعی: در مهمانی تو، این شخصi که شهرت خوبی ندارد جانش را قربانی کرد، اما روزها را از دست داده است. او از جام تو سیراب نمیشود و از انگشتری تو بهرهای نمیبرد.

محتشم کاشانی