گنجور

شمارهٔ ۵۷۸

رفتی و رفت بی‌رخت از دیده روشنی
در دیده ماند اشکی و آن نیز رفتنی
آن تن ز پافتاد که در زیر بار عشق
از کوههای درد نکردی فروتنی
آن قدر که بود خیمهٔ عشق تو را ستون
از بار هجر گشت بیک بار منحنی
چشمی که دل به دامن پاکش زدی مثل
از گریهٔ شهره گشت به آلوده دامنی
دستی که پیش روی تو گلشن طراز بود
از داغ دسته بست ز گلهای گلخنی
باری تو با که بردی و بی‌من درین سفر
جان را که برق عشق تو را کرد خرمنی
آن غمزه‌ای که یک تنه می‌زد به صد سپاه
در ره کدام قافله را کرد رهزنی
آن ترک‌تاز ناز به گرد کدام ملک
کرد از سپاه دغدغه تاراج ایمنی
پیدا شد از فروغ رخت بر کدام دشت
در لاله‌ها طراوت گلهای گلشنی
چشم کدام آهو از آن چشم جان شکار
آموخت آدمی کشی و مردم افکنی
افسوس محتشم که ره نطق بست و ماند
در کان طبع نادره در های مخزنی

اطلاعات

وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

رفتی و رفت بی‌رخت از دیده روشنی
در دیده ماند اشکی و آن نیز رفتنی
هوش مصنوعی: تو رفتی و از چشمانم دور شدی، اما در دل من تنها یک اشک باقی ماند که آن هم به زودی خواهد رفت.
آن تن ز پافتاد که در زیر بار عشق
از کوههای درد نکردی فروتنی
هوش مصنوعی: آن کسی که به خاطر عشق، تحت فشارهای زیاد قرار گرفته و از مشکلات و دردها خسته نشده، مانند کوههای مستحکم است که هیچگاه از جایشان فرو نمی‌افتند.
آن قدر که بود خیمهٔ عشق تو را ستون
از بار هجر گشت بیک بار منحنی
هوش مصنوعی: عشق تو به اندازه‌ای قوی بود که خیمه‌اش به خاطر بار سنگین فراق، یک‌باره درهم شکست و تغییر شکل داد.
چشمی که دل به دامن پاکش زدی مثل
از گریهٔ شهره گشت به آلوده دامنی
هوش مصنوعی: چشمی که به دامن پاک او دل بسته، به مانند کسی است که از گریه‌اش در بین مردم مشهور شده است، به خاطر اینکه خود را در آلودگی گرفتار کرده.
دستی که پیش روی تو گلشن طراز بود
از داغ دسته بست ز گلهای گلخنی
هوش مصنوعی: دستی که در مقابل تو باغی زیبا و پرگل بود، اکنون از شدت بی‌توجهی و آسیب، به حالتی خشک و بی‌روح در آمده است.
باری تو با که بردی و بی‌من درین سفر
جان را که برق عشق تو را کرد خرمنی
هوش مصنوعی: در این سفر، تو با چه کسی همراه شدی و بدون من چه بر سرت آورده‌اند؟ عشق تو چنان در جانم تاثیر گذاشت که وجودم را به آتش کشید.
آن غمزه‌ای که یک تنه می‌زد به صد سپاه
در ره کدام قافله را کرد رهزنی
هوش مصنوعی: آن زیبایی که به تنهایی توانسته بود به صد لشکر حمله کند، کدام کاروان را مورد سرقت و آسیب قرار داد؟
آن ترک‌تاز ناز به گرد کدام ملک
کرد از سپاه دغدغه تاراج ایمنی
هوش مصنوعی: آن جوان خوش‌چهره و باوقار به کدام سرزمین مشهور در میان سپاه جستجو می‌کند که امنیتش را تحت تأثیر قرار دهد و به آن آسیب برساند؟
پیدا شد از فروغ رخت بر کدام دشت
در لاله‌ها طراوت گلهای گلشنی
هوش مصنوعی: از کجا روشنی چهره‌ات در دشت‌ها نمایان شد که لاله‌ها و گل‌ها را به شکوفایی و طراوت کشاند؟
چشم کدام آهو از آن چشم جان شکار
آموخت آدمی کشی و مردم افکنی
هوش مصنوعی: کدام آهو یاد گرفته است که با چشمانش به شکار آدمی بپردازد و باعث مرگ دیگران شود؟
افسوس محتشم که ره نطق بست و ماند
در کان طبع نادره در های مخزنی
هوش مصنوعی: افسوس به خاطر این‌که محتشم نتوانست صحبت کند و در درون خود، که مانند یک معدن نایاب است، باقی ماند.