گنجور

شمارهٔ ۵۱۷

گفتم ز پند من شود تغییر در اطوار تو
تخفیف یابد اندکی بد خوشی بسیار تو
آن پند کج تاثیر خود باد مخالف بود و شد
بر جان من آتش فشان از خوی آتش بار تو
شمشیر جلاد اجل تیز است و قتل یک جهان
موقوف ایما گردنی از نرگس خون خوار تو
از قتل مردم مرگ را در کار بستی آن قدر
کو نیز شد ز نهار خواه از تیغ بی‌زنهار تو
نزدیک شد که آمیزشت در بزم با نامحرمان
شیرین کند در چشم من محرومی دیدار تو
از بهر مرغان چنین دام تصرف می‌نهی
هست این زبان کبری عجب از حسن دعوی داد تو
با آن که بیزاری ز من می‌خواهی افزون از همه
حیران روی خود مرا حیرانم اندر کار تو
من خود خریداری نیم کز من توان گفتن ولی
از غیرت سودای من غوغاست در بازار تو
از بهر خو کردن به مهر آزار خود چندین مده
چون این نمی‌آید به خود خوی حریف آزار تو
تا مردم صاحب‌نظر غافل شوند از خوبیت
زیر غبار خط بهست آیینهٔ رخسار تو
گفتی به مردن محتشم راضی شو ار یار منی
سهل است مردن هم ولی جهل است بودن یار تو

اطلاعات

وزن: مستفعلن مستفعلن مستفعلن مستفعلن (رجز مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

گفتم ز پند من شود تغییر در اطوار تو
تخفیف یابد اندکی بد خوشی بسیار تو
هوش مصنوعی: به او گفتم که اگر به نصیحت من توجه کنی، ممکن است رفتارت کمی تغییر کند و از تلخی‌های زیادت کاسته شود و لذت‌هایت بیشتر شود.
آن پند کج تاثیر خود باد مخالف بود و شد
بر جان من آتش فشان از خوی آتش بار تو
هوش مصنوعی: آن نصیحت که اثر معکوس داشت، به مانند بادی مخالف بود و بر وجود من آتشی افکند که از درون برمی‌خاست، به خاطر طبیعت آتشین تو.
شمشیر جلاد اجل تیز است و قتل یک جهان
موقوف ایما گردنی از نرگس خون خوار تو
هوش مصنوعی: شمشیر مرگ بسیار برّنده است و سرنوشت یک عالم به اشاره‌ای از شانه‌های ظریف و خونی تو وابسته است.
از قتل مردم مرگ را در کار بستی آن قدر
کو نیز شد ز نهار خواه از تیغ بی‌زنهار تو
هوش مصنوعی: تو با کشتن مردم، مرگ را در کار خود قرار دادی و به قدری در این کار جدی و مستحکم بودی که دیگر حتی از غذا خوردن هم غافل شدی؛ پس از تیغی که بی‌رحمانه می‌زند، بپرهیز.
نزدیک شد که آمیزشت در بزم با نامحرمان
شیرین کند در چشم من محرومی دیدار تو
هوش مصنوعی: آمیزش و نزدیکی تو با کسانی که برای من نامحرم هستند، در بزم، احساس حسرت و محرومیت از دیدار تو را در وجودم زنده می‌کند.
از بهر مرغان چنین دام تصرف می‌نهی
هست این زبان کبری عجب از حسن دعوی داد تو
هوش مصنوعی: به خاطر پرندگان، چنین دام‌هایی را به کار می‌گیری، این زبان بزرگ و عجیب، از زیبایی ادعایت به وجود آمده است.
با آن که بیزاری ز من می‌خواهی افزون از همه
حیران روی خود مرا حیرانم اندر کار تو
هوش مصنوعی: با وجودی که تو از من فاصله می‌گیری و از من بیزاری می‌جویی، من همچنان در حیرت و شگفتی از چهره تو هستم و در کارهایت سردرگم شده‌ام.
من خود خریداری نیم کز من توان گفتن ولی
از غیرت سودای من غوغاست در بازار تو
هوش مصنوعی: من خود دست‌کم قیمت یا ارزش خود را نمی‌دانم، اما شور و شوقی که در دل من نسبت به تو وجود دارد، باعث جلب توجه دیگران در بازار و محیط اطراف می‌شود.
از بهر خو کردن به مهر آزار خود چندین مده
چون این نمی‌آید به خود خوی حریف آزار تو
هوش مصنوعی: برای اینکه به عشق عادت کنی، چرا اینقدر خودت را آزار می‌دهی؟ چون این رفتار به روح خودت و شخصیت دوستانت آسیب می‌زند.
تا مردم صاحب‌نظر غافل شوند از خوبیت
زیر غبار خط بهست آیینهٔ رخسار تو
هوش مصنوعی: برای اینکه مردم آگاه و صاحب‌نظر غفلت کنند از زیبایی تو، باید که آن زیبایی زیر گرد و غبار مسائل روزمره پنهان بماند، مثل آینه‌ای که چهرهٔ تو را نشان می‌دهد.
گفتی به مردن محتشم راضی شو ار یار منی
سهل است مردن هم ولی جهل است بودن یار تو
هوش مصنوعی: گفتی اگر می‌خواهی که به خاطر من بپذیری که بمیرم، این کار آسانی است، اما نادانی است که بخواهی بدون وجود تو زندگی کنم.