گنجور

شمارهٔ ۵۱۳

زآب دو دیده گل کنم خاک در سرای او
تا نشود ز آه من محو نشان پای او
روی به خاکپای او شب به خیال میهنم
دست رسی دگر مرا نیست به خاکپای او
گشت به تلخاکیم لیک خوشم که در جهان
کس نکشید همچو من آرزوی جفای او
آن که ز پای تا به سر گشته بلای جان من
دور مباد یه نفس از سر من بلای او
نقش سم سمند او هر که نشان دهد بمن
گر همه خاک ره بو چشم من است جای او
گرچه ز فقر دمبدم گشت زیاد محتش
محتشمم لقب نشد تا نشدم گدای او

اطلاعات

وزن: مفتعلن مفاعلن مفتعلن مفاعلن (رجز مثمن مطوی مخبون)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

زآب دو دیده گل کنم خاک در سرای او
تا نشود ز آه من محو نشان پای او
هوش مصنوعی: به خاطر معشوقم، از اشک‌هایم گل می‌سازم و خاک را در خانه‌اش می‌ریزم تا نشان پای او به خاطر اندوه من محو نشود.
روی به خاکپای او شب به خیال میهنم
دست رسی دگر مرا نیست به خاکپای او
هوش مصنوعی: من در شب، به یاد میهنم، به خاک پای او روی آورده‌ام و دیگر هیچ راهی برای دسترسی به او ندارم.
گشت به تلخاکیم لیک خوشم که در جهان
کس نکشید همچو من آرزوی جفای او
هوش مصنوعی: به رغم اینکه به خاک تلخ و ناگواری رسیدم، خوشحالم که در این دنیا، هیچ کس به اندازه من برای جفا و بی‌وفایی او آرزو نکرده است.
آن که ز پای تا به سر گشته بلای جان من
دور مباد یه نفس از سر من بلای او
هوش مصنوعی: آن که برای من تمام دلشوره و مشکل است، از زندگی‌ام دور باشد. حتی یک لحظه هم نمی‌خواهم که او از ذهنم دور شود.
نقش سم سمند او هر که نشان دهد بمن
گر همه خاک ره بو چشم من است جای او
هوش مصنوعی: هر کسی که نشان سم سمند او را به من نشان دهد، اگرچه همه خاک مسیر او باشد، برای من همان خاک در برابر چشم من، جایش است.
گرچه ز فقر دمبدم گشت زیاد محتش
محتشمم لقب نشد تا نشدم گدای او
هوش مصنوعی: هرچند که به خاطر فقر و تنگدستی به طور مداوم در سختی و نیازمندی هستم، ولی به خاطر عشق او، نام و لقبی شایسته به من داده نشده است، تا زمانی که به او نیازمند شدم.