گنجور

شمارهٔ ۴۹۷

چو در چوگان زدن آن مه نگون گردد ز پشت زین
زمین گوید ثنا گردون دعا روح‌الامین آمین
رسید از ماه سیمایان سپاهی در قفا اما
در این میدان نمی‌بینم سپهداری به این آئین
به تندی برق مستعجل به لنگر کوه پابرجا
به میدان‌ها سبک جولان به محفل‌ها گران تمکین
به تحریک طبیعت در خم چوگان بیدادم
چنان دارد که چون گویم نه آرامست و نه تسکین
شوم او را بلاگردان چو رخش ناز بی‌پایان
به پایین راند از بالا به بالا تا زد از پایین
مکن خون کوی ای دل بر سر میدان او مسکن
که آنجا در پی سر می‌رود صد عاشق مسکین
نثار بزمت این بس محتشم کان معدن احسان
لب گوهرفشان گاهی بجنباند پی تحسین

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

چو در چوگان زدن آن مه نگون گردد ز پشت زین
زمین گوید ثنا گردون دعا روح‌الامین آمین
هوش مصنوعی: زمانی که آن استاد ماهر در چوگان بازی بر پشت زین قرار می‌گیرد و به زمین می‌افتد، آسمان شکرگزار او می‌شود و دعا می‌کند که روح‌الامین (فرشته وحی) به او یاری دهد.
رسید از ماه سیمایان سپاهی در قفا اما
در این میدان نمی‌بینم سپهداری به این آئین
هوش مصنوعی: از دور گروهی از زیبایی‌ها به میدان نزدیک شدند، اما در این عرصه کسی را نمی‌بینم که به‌عنوان فرمانده با این قواعد و اصول برخورد کند.
به تندی برق مستعجل به لنگر کوه پابرجا
به میدان‌ها سبک جولان به محفل‌ها گران تمکین
هوش مصنوعی: سریع و پر انرژی مانند برق، در حالی که کوه ثبات و استحکام دارد. در میدان‌ها به راحتی و با آزادی حرکت می‌کند و در محفل‌ها به گونه‌ای محترم و با وقار حضور می‌یابد.
به تحریک طبیعت در خم چوگان بیدادم
چنان دارد که چون گویم نه آرامست و نه تسکین
هوش مصنوعی: به خاطر تحریکات طبیعی، در بازی چوگان به شدت احساساتی می‌شوم؛ احساسی که نه می‌تواند آرامشی به من بدهد و نه تسکینی برای دل من فراهم کند.
شوم او را بلاگردان چو رخش ناز بی‌پایان
به پایین راند از بالا به بالا تا زد از پایین
هوش مصنوعی: او را به عنوان نازنین و بی‌نهایت می‌پندارم که مانند رخش، با دشواری از بلندی به پستی می‌آمد تا اینکه از پایین ضربه‌ای به او وارد کرد.
مکن خون کوی ای دل بر سر میدان او مسکن
که آنجا در پی سر می‌رود صد عاشق مسکین
هوش مصنوعی: ای دل، در میدان عشق، جایی برای سکون و آرامش نیست. آنجا فقط اشک و خون تو وجود ندارد، بلکه بسیاری از عاشقان بی‌نوا در جستجوی معشوق خود هستند.
نثار بزمت این بس محتشم کان معدن احسان
لب گوهرفشان گاهی بجنباند پی تحسین
هوش مصنوعی: هدیه‌ای به مجلس تو می‌فرستم که تو خود معدن خوبی‌ها هستی و گاه با لب‌های پر از گوهر خود حرکت می‌کنی تا تحسین دیگران را برانگیزی.