گنجور

شمارهٔ ۴۹۲

با وجود وصل شد زندان حرمان جای من
برکنار آب حیوان تشنهٔ مردم وای من
باغبان کاندر درون بر دست گلچین گل نزد
دست منعش در برون صد تیشه زد بر پای من
سایه بر هر کس فکند الا من دوزخ نصیب
سر و طوبی قد گل روی بهشت آرای من
هست باقی رشحه‌ای از وصل و جان من کباب
من که امروز این چنینم وای بر فردای من
پر گیاه حسرتی خواهد دمانیدن ز خاک
در پی این کاروان اشگ جهان پیمای من
از تفقدهای عامم نیز کردی ناامید
بیش ازین بود از تو امید دل شیدای من
محتشم افغان که مستغنی است از یاد گدا
پادشاه بی‌غم و سلطان بی‌پروای من

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

با وجود وصل شد زندان حرمان جای من
برکنار آب حیوان تشنهٔ مردم وای من
هوش مصنوعی: با وجود اینکه به وصال محبوب دست یافته‌ام، اما هنوز در حسرت و دوری از او به سر می‌برم. جای من در کنار آب حیات است که مردم تشنه از آن بهره‌مند می‌شوند، اما من از آن دور هستم و این وضعیت برایم بسیار دردناک است.
باغبان کاندر درون بر دست گلچین گل نزد
دست منعش در برون صد تیشه زد بر پای من
هوش مصنوعی: باغبانی که در دل خود به گلچینی مشغول است، هرگز به من اجازه نمی‌دهد که دستم را به گل برسانم. در نهایت، او با شدت تمام و چندین بار بر پای من ضربه می‌زند.
سایه بر هر کس فکند الا من دوزخ نصیب
سر و طوبی قد گل روی بهشت آرای من
هوش مصنوعی: در این بیت، بیان می‌شود که سایه بدبختی و مشکل بر همه افراد می‌افتد، اما برای من، جهنم نصیب شده است و در عوض، زیبایی و شکوه معشوقم همچون درخت طوبی بهشت را به همراه دارد. به نوعی، آن شخص از جایگاه خاصی در زندگی‌اش سخن می‌گوید؛ در حالی که دیگران زیر سایه مشکلات هستند، او در یک وضعیت خاص و متفاوت به سر می‌برد.
هست باقی رشحه‌ای از وصل و جان من کباب
من که امروز این چنینم وای بر فردای من
هوش مصنوعی: من امروزه فقط یک لکه‌ای از وصل را دارم و جانم به آتش کشیده شده است. حالا این‌گونه هستم، وای بر روزهایی که در آینده برایم پیش خواهد آمد.
پر گیاه حسرتی خواهد دمانیدن ز خاک
در پی این کاروان اشگ جهان پیمای من
هوش مصنوعی: در فصل پاییز، با رویش گیاهان، حسرتی در دل خواهد ماند؛ زیرا بر اثر این معصومیت، دل به سفر این کاروان اشک‌های من خواهد سپرد.
از تفقدهای عامم نیز کردی ناامید
بیش ازین بود از تو امید دل شیدای من
هوش مصنوعی: از محبت‌ها و توجهات عمومی که به من کردی، ناامید شدم. دیگر از تو امیدی ندارم و دل عاشق من بیش از این انتظار نمی‌کشد.
محتشم افغان که مستغنی است از یاد گدا
پادشاه بی‌غم و سلطان بی‌پروای من
هوش مصنوعی: این شعر به شخصیتی اشاره دارد که از یاد دیگران بی‌نیاز است و در زندگی خود به آرامش و بی‌خیالی دست یافته است. او مانند یک پادشاه است که به راحتی و بدون دغدغه زندگی می‌کند و خود را دچار نگرانی‌های دنیوی نمی‌سازد. این فرد به‌گونه‌ای است که حتی تا حدی از توجه و یادآوری دیگران نیز بی‌نیاز است.