گنجور

شمارهٔ ۴۸۲

ساخت شب مرا سیه دود دل فکار من
روزم اگر چنین بود وای به روزگار من
چون دهد از غم توام آه به باد نیستی
آینهٔ سپهر را تیره کند غبار من
ابر بلابرون خیمه ز موج خیز غم
چون ز درون علم کشد آه شراره بار من
تا تو قرار داده‌ای قتل مرا به تیغ خود
صبر فرار کرده است از دل بی‌قرار من
تا ز نظاره‌ات مرا ساخت به عشق مبتلا
گوشه بگوشه می‌جهد چشم گناهکار من
به ز نخست محتشم باز رسم به کار خود
گر دگر آن غزاله را چرخ کند شکار من

اطلاعات

وزن: مفتعلن مفاعلن مفتعلن مفاعلن (رجز مثمن مطوی مخبون)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

ساخت شب مرا سیه دود دل فکار من
روزم اگر چنین بود وای به روزگار من
هوش مصنوعی: شب‌های تاریک و غم‌انگیز، ذهنم را پر از نگرانی و اندوه کرده است. اگر روزم هم چنین باشد، به حال و روزگارم وای بر من!
چون دهد از غم توام آه به باد نیستی
آینهٔ سپهر را تیره کند غبار من
هوش مصنوعی: وقتی که به خاطر غم تو آهی از دل برمی‌آورم، غم من همچون غباری می‌تواند آسمان را تیره کند.
ابر بلابرون خیمه ز موج خیز غم
چون ز درون علم کشد آه شراره بار من
هوش مصنوعی: ابرهای تیره و سنگین مثل یک چادر دریا در حال نوسان هستند و هنگامی که از درون وجودم، آتش و درد را بیرون می‌کشم، غم و اندوه به اوج می‌رسد.
تا تو قرار داده‌ای قتل مرا به تیغ خود
صبر فرار کرده است از دل بی‌قرار من
هوش مصنوعی: تا زمانی که تو با تیغ خود به من ضربه زده‌ای، صبر از دل بی‌قرار من فرار کرده است.
تا ز نظاره‌ات مرا ساخت به عشق مبتلا
گوشه بگوشه می‌جهد چشم گناهکار من
هوش مصنوعی: از تماشای تو، عشقی در من ایجاد شده است که باعث شده چشم گناهکار من در هر گوشه شروع به جست‌وجو و حرکت کند.
به ز نخست محتشم باز رسم به کار خود
گر دگر آن غزاله را چرخ کند شکار من
هوش مصنوعی: من دوباره به کار خود برمی‌گردم، حتی اگر آن معشوقه زیبا، بار دیگر دلم را به بازی بگیرد.